«با اجازه بزرگ ترها بله» خاطراتی از خواستگاری به سبک شهداست که در 180 صفحه به کوشش مسعود دهقانی جمع آوری و به چاپ رسید.
خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا  در «با اجازه بزرگ‌ترها، بله!»؛

به گزارش نوید شاهد، درباره اخلاق شهدا، زندگی، کار و زندگی و حتی خانواده‌ آن‌ها خیلی حرف‌ها شنیده‌ایم. اینقدر که شاید فکر کنیم حرف‌ها برای ما کلیشه‌ای شده باشند و علاقه نداشته باشیم باز هم از همان حرف‌ها بشنویم. خیلی‌ها در سخنرانی‌هایشان از سبک زندگی شهدایی و مشی رفتاری آن‎‌ها برایمان سخن گفته‌اند و لمس کردن این حرف‎‌ها البته برای ما کار دشواری است.

کتاب «با اجازه بزرگ‌ترها، بله!» خاطراتی از خواستگاری به سبک شهداست که به کوشش مسعود دهقانی‌پیشه جمع آوری و توسط نشر نارگل در 180 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب با قلمی روان به درستی مخاطب را به شخصیت‌های مختلفی نزدیک می‌کند که روزهای خوب و خوشی را در یک خانواده سپری کرده‌اند و تشکیل خانواده می‌دهند و سپس وارد جریان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می‌شوند و با داستان‌های متفاوتی روبرو می‎شوند.

سبک زندگی و خواستگاری به سبک شهدا تم محوری کتاب است که خواننده را با لبخند همراه می‌کند و او را از حس کلیشه‌ای بودن خاطرات خانواده‌های شهدا دور می‌کند و خواننده و مخاطب را به یقین می‌رساند که زندگی شهدا ابعاد مختلفی دارد و دفاع مقدس واقعاً دانشگاهی بوده که تمام ابعاد مختلف زندگی را تحت تاثیر قرار داده است.

کتاب «با اجازه بزرگ‌ترها، بله!» را می‌توان در زمره کتاب‌هایی دانست که به راحتی می‌تواند به مخاطبان عام ارتباط برقرار کند و همه سلیقه‌ها را راضی نگه دارد. ادبیات دفاع مقدس در سال‌های گذشته در حوزه خاطرات نگاری همسران شهدا موفقیت‌های متعددی را کسب کرده است که می‌توان این کتاب را نیز در ادامه همین راه قلمداد کرد.

تمرکز بر خاطرات همسران شهدا به نظر می‌رسد همراه با جذابیت‌هایی است که باید تمرکز بیشتری بر آن داشت تا تولیدات فاخری از آن استخراج کرد. این کتاب و نمونه‌های مشابه آن که در سال‌های گذشته منتشر شده است نشان می‌دهد حقیقتاَ دفاع مقدس ابعاد ناشناخته‌ و کشف نشده‌ای دارد که سال‌های سال لازم است برای کشف آن همت بگماریم.

در بخشی از کتاب «با اجازه بزرگ‌ترها، بله!» آمده است: «...بعدها خودش برایم تعریف می‌کرد، می‌گفت: وقتی رفتم جبهه به ورامینی گفتم: حقیقتش من می‌دونم که موندنی نیستم ولی به دختر همسایه‌مون علاقه‌مندم، حالا نمی‌دونم چی‌کار کنم، چون اون پدر نداره، تک فرزندم هست، منم که مطمئنم شهید می‌شم. با حالت شوخی به عباس ورامینی گفته بود: من که حقیقتا شهید می‌شم و موندنی نیستم، حالا این بنده خدا خودش که یتیم بزرگ شده، بخواد بچه یتیم هم بزرگ کنه خیلی غم انگیزه. هر جوری فکر می‌کنم نمی‌تونم پا پیش بذارم.»

منبع: دفاع پرس
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده