خاطره ی از شهید صفر سلیمانی
برای این که از تابش مستقیم نور آفتاب در امان باشیم ، چند نفری پتو را روی سر خود انداختیم ، اما گرمای زیر پتو نیز در آفتاب سوزان منطقه ، رزمندگان را آزار می داد...

نوید شاهد ایلام
 
جشن پیروزی
خاطره ای از شهید صفر سلیمانی
سال 1365، به همراه جمعی ازبرادران بسیجی مأموریت یافتند تا در لشکر 25 کربلا، کارهای اطلاعات عملیات کربلای یک را انجام دهند. چند روز قبل از عملیات ، در منطقه عمومی مهران و ارتفاعات قلاویزان مشغول شناسایی شدند و در خاک دشمن کیلومترها پیشروی کردند. پس از چندین شبانه روز ، منطقه را شناسایی و برای عملیات مهیا ساختند.
شب قبل از عملیات ، بعد از نماز مغرب و عشا، به سمت خط حرکت کردیم . هوا بسیار گرم بود ، دسترسی به آب و غذا نداشتیم . صبح که شد و خورشید بالا آمد ، بچه ها در دل خاکریز گرم و سوزان ، از دشت گرما و تشنگی زمین گیر شده بودند.
ساعت 11 ظهر بود ، سلیمانی یک ظرف 2 لیتری آب در دست گرفته بود و خنده کنان به سمت ما آمد. مرا صدا زد و گفت :« بیا! آب آورده ام» .
آب را زمین گذاشت و رفت بعد از چند لحظه برگشت ، مقداری نان و یک تخته پتو آورده بود. گفت : « بچه های تدارکات ، پیاده به خط آمده و مقدار اندکی آذوقه آورده اند و من هم از آن ها گرفتم ».
آب و نان را بین بچه ها تقسیم کردیم . برای این که از تابش مستقیم نور آفتاب در امان باشیم ، چند نفری پتو را روی سر خود انداختیم ، اما گرمای زیر پتو نیز در آفتاب سوزان منطقه ، رزمندگان را آزار می داد. شب فرا رسید ، بچه های گردان امام حسین (ع) برای عملیات لحظه شماری می کردند.
ساعت 5/11 شب ، عملیات آغاز شد. سنگرهای دشمن ، یکی پس از دیگری ، توسط رزمندگان منهدم و متصرف می شدند. بعد از چند ساعت ، برای رسیدن به امام زاده سید حسن (ع) نیروها وارد جاده شدند.
به منظور پاکسازی سنگرهای عراقی ، شهید سلیمانی و برادر جابری از سمت چپ جاده و بنده و برادرم رحیم پور از سمت راست جاده ، به طرف ارتفاعات حرکت کردیم . در طول مسیر با 3 دستگاه خودرو مهمات برخورد نمودبم .
با هماهنگی که انجام دادبم ، از دو طرف جاده ، آن ها را به آتش گرفته و کاملاً منهدم ساختیم .
شهید سلیمانی ، چند شکلات در جیب پیراهنش داشت ، به هر کدام از بچه ها یک دانه شکلات داد و به این طریق پیروزی را جشن گرفت.
 
منبع : کتاب روایت عشق ، خاطرات مرتبط با شهدای استان ایلام

مروری بر زندگینامه شهید صفر سلیمانی در سال 1329 در خانواده ای مذهبی و در منطقه بولی روستای گره چقا به دنیا آمد ایشان شهید کاکامراد سلیمانی که خود قبل از پسر شهید شد بزرگ روستا بود و در کارهای خیر از دیگران پیشی میگرفت شهید بعداز سن بلوغ احکام و فرائض دینی را به جای آورد از این رو بعداز انقلاب اسلامی از سال 59 در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور فعالانه داشت وی در جبهه های میمک - چنگوله مهران دهلران و کردستان به مبارزه پرداخت و با وجود شش فرزند در جبهه ها حضوری فعال داشت تا اینکه  در تاریخ بیست و پنجم اسفند 1369 در جبهه های مهران بر اثر اصابت تیر به شهادت رسید .

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده