شهید منصور آزادی شیری در هشتم دیم اه 66 در منطقه سومار مورد هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و در یازدهم بهمن ماه 66 به شهادت رسید.
زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

شهید منصور آزادي شيري در سال 1340 در روستای تنگ کرم چشم به دنیا گشود، پدرش محمد یا به قول اهالی محل محمد خان برای امرار معاش مجبور به مهاجرت به قلعه زیتونک در 3 ـ 4 کیلومتری روستای تنگ کرم شد. منصور پس از طی دوران طفولیت با برادر بزرگترش در سن 6 ـ 7 سالگی به مدرسه رفت و در مدرسه راهنمايی اوحدی ادامه تحصيل داد. بعد از دوران راهنمايی در دبیرستان ذو القدر مشغول تحصیل شد که در اواسط سال سوم نظري درس را رها کرد و در سال 1360ـ 1361 به استخدام تیپ 55 هوابرد در آمد.

او در سال 1363ـ 1364 پایه گذار مسجد ابوالفضل به کمک دیگر برادران بود که الحمدالله بزرگترین مسجد محل است و مادر شهید اولین خادم مسجد بوده است. این شهيد بزرگوار همچنین برای کمک به مردم عشایر و آب رسانی به آنها در تاريخ 1360/06/15 و 1360/06/17 طی نامه ای که به بخشداری وقت نوشت خواستار آب آشامیدنی برای این محل شد.

او طی چند بار مجروحیت در تاريخ 1366/10/08 در منطقه سومار مورد هدف تیر مستقیم دشمن قرار گرفت و به بیمارستان سینا در تهران انتقال یافت و در تاریخ 1366/11/11 جانش را فدای خاک و ناموس کشور عزیزش ایران کرد.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

ـــــــ « خاطرات شهید » ـــــــ

* خاطره اول (از زبان همرزم شهید):

این جانب ستوان یکم عبدالرحیم صالحی یکی از همرزمان شهید منصور آزادی می باشم و از شروع خدمت وی تا روزهای شهادت همراه هم بودیم و خاطره های زیادی از آن شهید سعید دارم.

از خصایص شهید، اخلاق و رفتار خوب او، مهر ورزی او و اظهار ارادتش نسبت به ائمه اطهار علیهم السلام بود. او انسانی وارسته، خداترس بود که بیان آن با قلم ضعیف این جانب به سادگی میسر نمی باشد. در عملیات بدر از روزهای قبل از شروع عملیات، یگان ما را جهت آماده سازی و ادغام با برادران بسیج، جهت آموزش و تمرین عملیات هلی برن به جاده اهواز ـ رامهرمز و رامشیر بردند.

نزدیک به یک ماه بود که در این منطقه تمرین می کردیم و بعد از آن جهت شرکت در عملیات بدر اعزام شدیم. چند روز قبل از عملیات به نزدیکی جزیره مجنون رفتیم و شب قبل از عملیات به همراه شهید آزادی و تنی چند از دوستان دور هم جمع شده بودیم و درباره عملیات و آینده آن تبادل نظر می کردیم و اخبار رادیو را گوش می دادیم.

هنگامی که وارد عملیات شدیم یگان ما را شبانه جهت جلوگیری از نفوذ دشمن به منطقه ای که میان رودخانه دجله و شرق این رودخانه بود بردند. شب هنگام به پشت خاکریز نسبتاً کوتاهی رسیدیم و شروع به ساخت سنگرهای انفرادی كردیم تا ساعت 8 صبح وضعیت عادی بود و درست بعد از آن حمله دشمن از زمین و هوا شروع شد. در این لحظه دشمن از پل موقت که بر روی رودخانه دجله ایجاد کرده بود حدود 2000 تانک وارد منطقه کوچکی کرده و شروع به تک نمود.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

در این لحظه شهید آزادی، استوار خلیل قاسمی، محمود قنبری، داود بابایی و این جانب که همگی از همرزمان بودند جهت جلوگیری از ورود تانک ها و رسیدن آنها به خاکریز با برداشتن آر پی چی هفت از خاکریز جدا شده و 200 ـ 300 متر جلوتر حرکت کردیم و در فاصله جلوتر از خاکریز با تانک ها درگیر شدیم. تعداد تانک ها آن قدر زیاد بود که قابل شمارش نبود. با گرد و خاک و دود سفیدی که توسط تانک ها ایجاد شده بود و حمایت شدید هلی کوپترهای توپ دار دشمن و هواپیمای سسنا و هواپیمای توپولف 23 ما را زیر آتش گرفته بودند.

در این لحظه شهید آزادی بدون توجه به این همه درگیری و هیاهو با نعره الله اکبر با دادن روحیه به همراهان شروع به تیراندازی کرد. نفرات پیاده عراقی پشت سر تانک ها و در پناه آنها شروع به پیشروی کرده بودند. در لحظات اول عملیات، شهید آزادی حدود 4 یا 5 دستگاه تانک آنها را با آر پی چی هفت از کار انداخت و دود عظیمی از آنها متساعد می شد. نیروهای ایرانی با سر دادن الله اکبر از ما حمایت می کردند و روحیه می گرفتند تا چندین بار این صحنه تکرار شد تا نزدیکی های ظهر که از خستگی و تشنگی از حال رفته و مهمات ما هم تمام شده بود. در این لحظه چند تا از همرزمان شهید به نام های بابایی، قنبری، بردبار و مسعود صنعتی مجروح شدند ما در موقعیتی بوديم که هلی کوپترهای دشمن بالا سر ما در حال گشت زني بودند و هیچ گونه حرکتی نمی توانستیم بکنیم.

شهید آزادی با شجاعت به کمک شهيد صنعتي رفت، ما كمك هاي اوليه از جمله باند و دارو همراه نداشتیم. در این لحظه شهید بزرگوار از خود ابتکار عمل به خرج داد و به وسیله سر نیزه یک قوطی نارنجک دستی را پاره کرد و دست مجروح را داخل آن گذاشت تا حرکت نکند. در آن هنگام فرمانده گردان به اسارت در آمد و فرمانده گروهان فردی به نام غلام زاده بود که شهید شد.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

شهید آزادی به وسیله بی سیم با رده عقب تماس گرفت و کسب تکلیف کرد و آنها دستور دادند تا گردان به آنها ملحق شوند و شهید آزادی كه آن زمان گروهبان یکم بود مسئولیت گردان را به او سپردند (فرمانده گردان باید درجه سرهنگی داشته باشد) تا گردان را جمع و جور کرده و به عقب برگردند. او با وجود این مسئوليت، آقای صنعتی را تا چند کیلومتر با خود به عقب آورد ولی در بین راه دوباره یک گلوله توپ در نزدیکی های ما خورد و منفجر شد و آقای صنعتی، دوباره ترکش خورد و به شهادت رسید و با وجودی که شهید شده بود شهید آزادی او را رها نکرد و داخل یک ماشین تویوتا که در حال برگشت به عقب بود گذاشت و او را به عقب فرستاد. از رودخانه دجله تا پشت جزیره مجنون که قرارگاه ما آنجا بود حدود سیزده کیلومتر فاصله داشت.

شهید آزادی با وجود این که چند روز با دشمن جنگیده بود و خستگی تمام وجودش فرا گرفته بود این مقدار راه را پیاده طی کرد و به بقیه نیروها ملحق شد.

* خاطره دوم (از زبان همرزم شهید):

شهید منصور آزادی تمام مدتی که در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور داشت پر از خاطره بود، یکی از خاطراتی که از او به یاد دارم در منطقه عملیاتی سومار است. نیمه های شب بود که به گردان 158 ابلاغ کردند عراق حمله کرده و لشکر 88 زاهدان در خط است به کمک آنها بروید. همان شب حرکت کرده و به کمک آنها رفتیم.

شهید آزادی هم همراه فرمانده گردان بود، او هر وقت در گردان حضور داشت قوت قلبی برای تمام نیروها بود. رسته اش مخابرات بود ولی هر وقت فرمانده گردان زخمی یا دچار مشکلی می شد با وجود این که درجه اش پایین بود فرماندهی را به عهده می گرفت و بقیه نیروها به خاطر ایمانی که به وي داشتند از دستوراتش پیروی می کردند (با وجودی که درجه های بالاتر از او هم در گردان زیاد بود).

شب به هر صورتی که بود جلوی حمله دشمن را گرفتیم. فردای آن شب با بی سیم با من تماس گرفت، من هم مسئولیت دسته 107 میلی متری مینی کاتیوشا را به عهده داشتم. گرایی داد و تقاضای چند موشک کرد، من چند موشک به گراو مسافتی که داده بود آماده کردم، او گفت: زمانی که من گفتم آنها را رها کن و چون برد کوتاه و تمام منطقه تپه ماهور بود ردیف بالای موشک انداز را پر و آماده کردم. بعد از چند دقیقه دستور رها شدن داد و من هم آنها را رها کردم و بعد از مدتی با تلفن روی خط آمد و با من تماس گرفت دیدم خیلی خوشحال است سوال کردم گفت: دو نفربر بودند كه پر از نیرو بود آنها را زدي و آتش گرفتند.

شهید به تمام سلاح های نظامی آشنايی کامل داشت و به نحو احسن از آنها استفاده می کرد. در آن منطقه (سومار) هم برای ما دیده بانی می کرد، هم آر پی چی هفت می زد، هم تیر بارچی بود و با بی سیم هم کار می کرد. در یکی از همان شب ها عراق پاتک سنگینی زد، عراق در آن منطقه پاتک هاي زیادی کرده بود ولی این پاتک با بقیه فرق می کرد. شب عجیبی بود مانند باران بهاري گلوله توپ و تانک می بارید، عراق با تمام توان حمله کرده بود و بچه های ما چون چند شبانه روز نخوابیده و استراحت نکرده بودند خيلي خسته شدند.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

نیروها بعد از مقداری مقاومت مجبور به عقب نشینی شدند، شهید آزادی با من و دو نفر دیگر که جمعاً چهار نفر بودیم در خط باقی مانده و در برابر عراقی ها ایستادگي كردیم، عراقی ها وارد کانال های ما شده و می خواستند به سنگرهای ما نفوذ كنند. همان طور که در حال جنگ بودیم سایه ای به نظر ما رسید، شهید آزادی بلافاصله رگباری زد و بعد که هوا روشن شد دیدیم چندین جنازه عراقی در 5 متری ما افتاده و متلاشی شده اند. اگر شهید آزادی تیراندازی نمی کرد ما به جای عراقی ها کشته می شدیم. در آن شب با فرماندهی و راهنمایی شهید آزادی تا صبح استقامت کردیم تا این که نیروهای تازه نفس به کمک ما آمدند و حمله شدیدی انجام دادیم و پیروزی بزرگی نصیب ما شد.

فرمانده لشکر 88 زاهدان که مسئولیت منطقه را هم به عهده داشت صبح زود يعني قبل از آمدن نيروها به آنجا آمد و به ما چهار نفر، به خصوص شهید آزادي گفت: شما آبروی ایران و به خصوص آبروی ارتش را خریدید و این پیروزی حاصل نشد مگر با رهنمودها و دلاور مردی شهید آزادی. ما این پیروزی بزرگ را مرهون آن شهید بزرگوار می باشیم.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

در عملیات والفجر 9 که از خوزستان به کردستان در نزدیکی های مریوان در دره ای که به دره شیلر مشهور بود رفتیم. در آن جا حدود سه گردان مستقر شده بودند. در یک هوای سرد برفي و بارانی به طرف سلیمانیه حرکت کردیم و نیمه های شب بود که وارد عملیات شدیم. در طول عملیات کلیه نیروهایی که با شهید آزادي بودند دل هایشان گرم بود و قوت قلب و اعتماد به نفس خاصی داشتند. در آن عملیات او تنهايی وارد شهر سلیمانیه شد و دو گوسفند با خود آورد و در میان درگیری آنها را ذبح کرد و کباب بره خوبی درست نمود و بین بچه ها تقسیم کرد و همین باعث می شود که نیروها روحیه دو چندانی پیدا کنند.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

سه روز بعد از عملیات به عقب برگشتیم موقعی که به قرارگاه (دره شیلر) رسیدیم سراغش را گرفتم دیدم بین بچه ها نیست نگرانش شدم، از هر کس سوال کردم از او خبری نداشتند، با بی سیم با ایشان تماس گرفتم و از حالش جویا شدم که گفت: سالم هستم و دارم به طرف قرارگاه می آیم. وي حدود 8 ساعت بعد به ما ملحق شد زمانی که رسید دیدم که یک مجروح که روی مین رفته و یکی از پاهایش قطع شده را با چوب پاهایش را بسته و او را روی دوش انداخته و ده ها کیلومتر با خود حمل کرده و به عقب آورده است.

هیچ وقت ندیدم که شهید آزادی به عقب برگردد و دست خالی باشد یا یک مجروح و یا یک شهید را با خود به عقب می آورد.

زندگینامه و خاطرات شهید منصور آزادی شیری  + تصاویر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده