شهید خردادماه ;
دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۲۶
شهید ولی الله راهی در 1357/3/5 در شهر دالکی از توابع شهرستان دشتستان دیده به جهان گشود.دوران كودكي و راهنمايي و دو سال دبيرستان را در كوچه هاي خاكي و مدارس شهر دالكي كه آن زمان دهكده اي بيش نبود سپري كرد.در سال 1375 وارد نيروي انتظامي شد و براي طي دوران آموزشي به سيستان و بلوچستان اعزام گرديد و دوسال بعد يعني 1376 به درجه گروهبان دومي نايل آمد...
س

نام ونام خانوادگي شهيد : ولي الله راهي

نام پدر: محمدحسين

تاريخ تولد : 1357/3/5

محل تولد : خرمشهر

تاريخ شهادت : 1377/3/18

محل شهادت : زابل

مسئوليت در زمان شهادت: رزمنده

محل دفن: دالكي

 

زندگي نامه شهيد:

همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1357 پا به عرصه ديار تفتديده يكي از شهرهاي جنوبي كشور گذاشت.پدرش كه خود عاشق اولياءالله بود او را ولي نام گذاشت.دوسال بيشتر نداشت كه خرمشهر قهرمان همانند ديگر شهرهاي مرزي مورد هجوم ددمنشان بعثي قرار گرفت و خانواده اش مجبور به ترك شهر و اقامت در زادگاه پدري شدند.دوران كودكي و راهنمايي و دو سال دبيرستان را در كوچه هاي خاكي و مدارس شهر دالكي كه آن زمان دهكده اي بيش نبود سپري كرد.استعداد سرشار و نبوغ زايد الوصفش از او دانش آموزي تيز هوش و سخت كوش ساخته بود.علاقه زايدالوصفي به فراگيري زبان خارجي داشت و از مسئولين مدرسه نيز در اين خصوص هدايايي دريافت كرده بود.اما از آن جا كه علاقه فراواني به خدمت در نظام مقدس جمهوري اسلامس بالاخص نيروي انتظامي داشت در سال 1375 وارد نيروي انتظامي شد و براي طي دوران آموزشي به سيستان و بلوچستان اعزام گرديد و دوسال بعد يعني   1376 به درجه گروهبان دومي نايل آمد.جديت و پشتكار او مايه اميدواري فرماندهان بود و اعتراف مي كردند كه اگر به همين روال استمرار يابد اوبه درجات عالي خواهد رسيد.

از همان دوران كودكي ضمن تحصيل در مدرسه به مكتب خانه رفت و قرائت قرآن را فرا گرفت و در پي آن عاشق مسجد و مراسم سوگواري اباعبدالله الحسين(ع) و برنامه هاي مذهبي شد.در پنج سالگي كه به مهد كودك رفته بود بيشتر از همه شعرها،شعر«اي يار با شهامت بگو تو از امامت»را دوست داشت و با صداي زيبايش براي اهل خانه و بستگان مي خواند.

 

گنج نيكويي:

اهالي مسجد صاحب الزمان دالكي هر روز غروب جواني خوش رو و متبسم را ملاقات مي كردند كه با برخوردهاي دل نشين توجه همگان را به خود جلب كرده بود.جوان وارسته روزها را در كارهاي كشاورزي به پدرش كمك مي كرد.و اوقات فراغت خود را به ورزش و حضور در مسجد سپري مي كرد به خواهر و برادرش علاقه داشت به حدي كه قبل از شهادتش به مدرسه خواهرش رفت و براي او مرخصي گرفت و او را با خود به شهر برد و در ميدان شهيد گنجي از او عكس يادگاري گرفت و با خود به محل خدمت برد.

پدرش مي گويد:

در همسايگي ما زن بي سرپرستي زندگي مي كرد.ولي الله در بيشتر اوقات  و در بسياري از كارهاي بيرون از منزل آن ها را ياري مي كرد.بيش از يك ماه بدون هيچ چشم داشتي بر روي ماشين دايي اش كار كرد تا او به كارهاي ضروري خود برسد.

مدتي بود كه پدر بزرگش فلج شده بود و قادر به حركت نبود او اكثر اوقات مونسش بود او را به حمام مي برد موهاي سرش را اصلاح مي كرد و هر كاري را كه داشت براي او انجام مي داد.با كساني كه ميانه خوبي با ارزش هاي اسلامي و خدايي نداشتند معاشرت نمي كرد.

شهيد راهي علاقه فراواني به امام خميني داشت.اصلاً امام در خانواده ما از قداست بالايي برخوردار است.ولي الله و مادرش در برخورد با اكثر مشكلات متوسل به امام خميني و جد بزرگوارش مي شدند.

آرام و خوش ذوق و سخت كوش و با اعتماد به نفس بالا و در عين حال مهربان و صميمي بود.با صداي زيبا قرآن را تلاوت مي كرد و فضاي خانه را پر از نور و تلاوت قرآن مي نمود.

 

در انديشه پرواز:

تفكري وصف ناشدني او را به خود مشغول كرده بود.گويي خبرهايي از غيب به او مي رسيد.چندين بار به مادرش گفت:من بالاخره كشته خواهم شد و هربار مادرش به او گفته بود كه زبانت را گاز بگير.اين خيالات حتماً مال اين است كه مدام در فكر هستي.

پدرش مي گويد:در همسايگي ما خانمي به نام سيده ملكي زندگي مي كرد .يك روز به منزل ما آمد و گفت :خواب ديدم كه پدر ولي الله عازم مكه مكرمه است اما وسيله سفرش اسب و قاطر است و از منزل به سوي جنت الشهداي دالكي راه افتاد.من در عالم خواب به او گفتم : چرا از اين مسير مي روي و او گفت خودم هم نمي دانم.

سيده ملكي مي گويد:از خواب كه بيدار شدم ما گفتيم به احتمال زياد حاجي يا يكي از اعضاي خانواده او مي ميرند. شهادت او آن قدر براي ما سخت بود كه اگر لطف خداوند نبود عنان اختيار را از كف مي داديم.اگرخداوند به ما صبر نمي داد و اگر اعتقاد به جهان ديگر و عالم قيامت نداشتيم هرگز   تحمل نمي كرديم.

 

اين چهره نوراني:

قبل از شهادتش وقتي كه به مرخصي آمده بود بيش از حد مهربان شده بود آن قدر كه از همه دلبري مي كرد و در قلب همه جا كرده بود. به تمام اقوام و بستگان سر زد و احوال پرسي كرد و از آن ها حلاليت طلبيد.

 

خواهرش مي گويد:

او در خانواده اي مستضعف به دنيا آمده بود .در خانواده ما روابط عاطفي و گذشت حرف اول را مي زد.تمام تلاش پدرم براي اين بود كه با نان حلال امرار معاش كند.در نتيجه فرزندان هم قدر پدر خود را مي دانند.به دليل احساس مسئوليت پدر نسبت به انجام احكام الهي و تشويق به نماز خواندن و تلاش و كوشش در مسير زندگي ولي الله وقتي بزرگ شد در كارهاي كشاورزي او را كمك كرد.به مادرم نيز در كارهاي خانه كمك مي كرد.

 

به كدامين گناه:

به علت رشادت ها و فداكاري هاي بي نظيرش در نيروي انتظامي به يگان هاي ويژه عملياتي مامور شد تا در مرز هاي شرقي كشور در مقابل عفريت سياه مواد مخدر اين ماده خانمان سوز و خانمان بر انداز قد علم كند و حريم مقدس مملكت را از لوث وجود اشرار و قاچاقچيان پست و فرومايه پاك كند.

سرانجام در راه دفاع از اعتقاد و انديشه الهي خود در روز هيجدهم خرداد ماه سال 1377 همزمان با سوگواري ابا عبدالحسين(ع)  در درگيري با اشرار مسلح در منطقه مرزي زابل پس از دلاور مردي هاي فراوان پا به نردبان عروج گذاشت و با پيكري خونين به ديدار يار شتافت.

روح بلند ولي الله هم نشين اولياالله و ابا عبدالله الحسين(ع)باشد.

 

 

 

 

 




 

 

 

 

 

 



منبع : کتاب از نخلستان تا آسمان

پدیدآوران: حمزه جمالی

ناشر : نگین امین

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده