کتاب «حمایل خونین گل سرخ» مروری بر خاطرات علیداد انصاری‌نیک از بخش بهمئی در استان کهگیلویه و بویراحمد تا جبهه‌های جنگ است. «حمایل خونین» به حمایل شهید محمدرضا جهان‌نژادیان اشاره دارد و «گل سرخ» نام روستای محل زندگی و مقبره وی است.
خاطرات یک رزمنده بسیجی از بهمئی تا گل سرخ

به گزارش نوید شاهد، کتاب «حمایل خونین گل سرخ» خاطرات خودنوشت علیداد انصاری‌نیک است که در سال جاری از سوی نشر نودا با حمایت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان کهگیلویه و بویراحمد راهی بازار نشر شد. این کتاب در 12 فصل خاطرات این رزمنده بسیجی را از دوران کودکی تا دوران دفاع مقدس به تصویر می‌کشد.
 
بازگشایی اولین مدرسه ده، آداب نوروز عشایر بهمئی، جرقه‌های انقلاب در بهمئی گرم‌سیر شمالی، سفر به آبادان، نشانه‌های جنگ قبل از شهریور 1359، جزیره مینو و شیون نخل‌ها، طوفان آتش 31 شهریور،‌ مرگ بر فراری، اشتباه راهبردی صدام، ورود به شهر بهبهان، آزادی خرمشهر، مراحل مختلف دفاع مقدس، کلبه کبوتران عشق و ایثار، پایگاه در محاصره دشمن، موشک‌باران شهرها، جنگ شهرها، دیو خواب و پاره‌‌های پیکر شهید، دیدار با خانواده شهدای فارس، عبور از اروند و فتح بندر استراتژیک فاو، گردان ذوالفقار، مأموریت مهران، روایت شهید بی‌سر، روایت جا ماندن پیکر شهید در میدان نبرد و روایت حمایل خونین گل سرخ از سرفصل‌های کتاب هستند.
 
علیداد انصاری‌نیک در بخشی از مقدمه کتاب می‌نویسد: «آنچه در اینجا نوشته‌ام، در واقع بیان حوادثی است که در طول مأموریت‌ها برای خود و دوستانم اتفاق افتاده و خود شاهد آن بوده‌ام. گاهی نیز موضوعی را از زبان دوستان و هم‌رزمان موثق روایت کرده‌ام که این موارد با بیان نام راویان ثبت شده است. مدتی‌ست که شور و هیجان دوران دفاع مقدس فروکش کرده است. قصه‌های جنگ شنونده‌هایش کم شده و عده‌ای از نسل جدید، به ادامه جنگ بعد از بازپس‌گیری خرمشهر نقد دارند. آنان فداکاری و ازجان‌گذشتگی، جان‌نثاران میدان‌های رزم دفاع از حدود و ثغور و کرامت ملت ایران را به چشم تردید می‌نگرند. حتی بعضی از رزمندگان و حماسه‌آفرینان دفاع مقدس نیز گاه به گذشته خود با شک و تردید می‌نگرند. آنان با توجیه این نگرش ساده‌لوحانه‌ای بیان می‌دارند که می‌شد آن‌وقت با شخصیت عجیبی چون صدام از در صلح درآمد. این نگاه ساده‌لوحانه مرا در انجام رسالت پیام‌رسانی خود مصمم‌تر کرد. به‌ویژه اینکه بنده از ماه‌ها پیش از شروع جنگ در خرمشهر و آبادان، شاهد تجاوز مرزی ارتش بعث صدام به این دو شهر مرزی بودم.»
 
بخشی از کتاب اینگونه روایت شده است: «درد و رنج پیاده‌روی طولانی و کش وقوس در رمل‌ها بر جسمم سنگینی می‌کرد. افسردگی ناشی از حوادث ناگوار پیش‌آمده در جانم تنیده بود. صدای انفجارهای شدید در گوش‌هایم می‌پیچید. پرده گوشم از شدت موج انفجارها آسیب دیده بود؛ به‌گونه‌ای که گویی سرم باد کرده باشد. همه وجودم درد داشت. بوی سوز و گداز پیه اجساد هنوز توی دماغم می‌پیچید و حالم را خراب می‌کرد. ضجه و ناله همرزمان که در رمل‌ها و کانال‌ها از درد به خود می‌پیچیدند، در تاریکی شب در ذهنم تداعی شد و روانم را آشفته‌تر کرد. از این‌که روزگار با ما بدجوری روی ترش کرده، آهی سوزناک کشیدم. در تاریکی شب در ماتمی سخت فرورفتم. عقده‌ها چون نشتر داغ قلبم را می‌سوزاند. فکر کردن به آن لحظه‌ها جان‌سوز بود. به خیمه برگشتم. سربر بالین درد گذاشتم. با مردگان یکی شدم.»
 
در صفحه 272 کتاب نیز می‌خوانیم: «اتوبوس‌های با گِل استتار شده، گردان را در تیررس توپخانه دشمن در منطقه عملیاتی شلمچه پیاده کردند. وقتی به پشت خط رسیدیم، توپخانه هر دو طرف به شدت آتش می‌ریخت. با گرمب‌گرمب توپ‌ها به سرعت از اتوبوس‌ها پیاده شدیم و به فرمان فرماندهان با رعایت فاصله موضع گرفتیم. بعد از آن مسافت طولانی را زیر نم‌نم باران پیاده طی کردیم. گرچه رسته من آر.پی.جی‌زن بود؛ اما اولین‌بار بود که در عملیات شرکت می‌کردم. آتش دشمن به اندازه‌ای شدید بود که خیلی از ماها دستپاچه و گرفتار ترس و دلهره شدیم. ما پیاده و زیر آتش به خاک‌ریز دوم رسیدیم. بچه‌ها به سرعت دنبال پناهگاه و جای امن می‌گشتند. ناخواسته انفجار خمپاره‌ها مرا درون سنگری برد. وقتی وارد شدم، در فضای تاریک سنگر صدای دایی‌ام، ابوالقاسم جهانی را شنیدم. از اینکه آشنایی پیدا کرده بودم تا مرا در سنگر جا دهد، خوشحال شدم.»
 
نخستین چاپ کتاب «حمایل خونین گل سرخ» در 352 صفحه با شمارگان یک‌هزار نسخه به بهای 32 هزار تومان از سوی نشر نودا با حمایت دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری حوزه هنری استان کهگیلویه و بویراحمد منتشر شده است.

منبع: ایبنا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده