شهید بهمن ماه;
چهارشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۲۶
محمدعلي ظهرابي در سال 1344 در روستاي «محمدشاهي» به دنيا آمد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي وي با وجود علاقه‌ي زياد به اسلام و با وجود سن كم وارد سپاه پاسداران شد.آن بزرگوار زماني كه براي دومين بار عازم جبهه شده بود ، در حمله‌ي بستان با مزدوران بعثي مبارزه مي‌كرد و در راه اسلام در تاریخ 1360/11/21 شربت شهادت را نوشيد و به درجه‌ي رفيع شهادت نايل شد.
فعالان انقلاب اسلامی 

محمد علي ظهرابي

 

نام پدر: محمد حسن

تاريخ تولد:1344/8/2

محل تولد: انگالي

ميزان تحصيلات: سوم راهنمايي

شغل پشت جبهه: پاسدار

وضعيت تاهل: مجرد

عضويت: پاسدار

تاريخ شهادت: 1360/11/21

محل شهادت: چزابه

محل دفن: بوشهر

 

زندگينامه شهيد 

     محمدعلي ظهرابي در سال 1344 در روستاي «محمدشاهي» به دنيا آمد. او از دوران كودكي و دوران دبستان علاقه‌ي زيادي به احكام و فرايض ديني داشت و از همان موقع درصدد فراگيري آن‌ها بود. به همين خاطر از سن ده سالگي روزه مي‌گرفت و قرآن را نيز در همان زمان ختم نمود. وي شور و علاقه‌ي زيادي به مطالعه‌ي كتاب‌هاي مذهبي داشت و هميشه براي آگاه كردن خانواده‌اش، برايشان كتاب مي‌خواند.

 با شروع انقلاب اسلامي، او نيز خوشحال از اينكه در شهر بوشهر مردم به‌پا خاسته‌اند، در تمام تظاهرات و راهپيمايي‌هايي كه عليه رژيم طاغوت صورت مي‌گرفت، همراه دايي خود شركت مي‌كرد. شهيد با وجود سن كم از همان موقع در فعاليت هاي انقلابي شركت فعالانه داشت. البته عكس او بعدها به دست ساواك افتاد و آن‌ها وي را به علت شركت در تظاهرات و ارشاد دانش‌آموزان و دعوت و تشويق آن‌ها به راهپيمايي و اعتراض عليه رژيم طاغوت دستگير نمودند.

     شهيد محمد‌علي ظهرابي با پخش اعلاميه‌هايي كه از شهيد حاج شيخ ابوتراب عاشوري و دايي خود مي‌گرفت، نقش مؤثري در آگاهي اذهان عمومي داشت و هميشه به مادر خود مي‌گفت: ((وقتي به تظاهرات مي‌روم انتظار برگشت مرا نداشته باشيد؛ چرا كه به اميد شهادت عليه رژيم منحوس طاغوت ، مبارزه مي‌كنم)).

پس از پيروزي انقلاب اسلامي وي با وجود علاقه‌ي زياد به اسلام و با وجود سن كم وارد سپاه پاسداران شد. او مي‌خواست در راه رضاي خدا  به مردم ستمديده و محروم خدمت كند. با شروع جنگ تحميلي تصميم گرفت براي نابودي كفر و استكبار جهاني به جبهه برود و سهمي در پيروزي اسلام و مسلمين داشته باشد؛ به همين دليل با رضايت خانواده و با اجازه‌ي پدر مؤمن  و متعهد خويش كه در آن زمان ايشان نيز قصد رفتن به جبهه را داشتند، عازم جبهه گرديد.

مادر شهيد شبي امام بزرگوار اين حامي مستضعفان و اين ياور ستمديدگان را در خواب مي‌بيند و به او مي‌گويد: « اماما! دعا كنيد كه خودم و فرزندانم شهيد شويم؛ چرا كه اين آرزوي ماست» و امام در جواب  فرمودند: ((من دعا مي‌كنم خداوند اجر شهيد را به شما عطا فرمايد)).

 او هميشه به خواهرانش سفارش مي‌كرد: ((پس از شهيد شدنم خوشحال باشيد و برايم اشك نريزيد؛ بلكه زينب وار پيام شهدا را به تمامي جهانيان برسانيد و با حجابتان كه ازخون شهدا رنگين‌تر است مشت محكمي بر دهان ياوه‌گويان بزنيد و از صبر و استقامت خانواده‌ي شهدا الگو بگيريد)).

آن بزرگوار زماني كه براي دومين بار عازم جبهه شده بود ، در حمله‌ي بستان با مزدوران بعثي مبارزه مي‌كرد و در راه اسلام عزيز شربت شهادت را نوشيد و به درجه‌ي رفيع شهادت نايل شد.

از خصوصيات اخلاقي و روحيات معنوي شهيد مي‌توان گفت كه  اخلاق و رفتارش با ديگران عالي بود و احترام زيادي به پدر و مادرش مي‌گذاشت. او بسيار زرنگ و هوشيار و خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود. ده ساله بود كه نماز خواندن و روزه گرفتن را شروع كرد. وي در تمام دعاها از جمله دعاي ندبه، توسل و كميل شركت مي‌نمود و در اكثر مراسم‌هاي مذهبي شركت فعال داشت.

اوايل انقلاب در تظاهرات‌ها حضور فعال داشت و در مدرسه، بچه‌ها را تشويق مي‌كرد كه شعار«مرگ بر شاه» را ورد زبانشان كنند. او در پخش  اعلاميه‌هاي امام به طور مخفيانه با دايي‌اش كار مي‌كرد و ارتباط بسيار نزديكي با شهيد شيخ ابوتراب عاشوري داشت.

 پدرش ابتدا از راه كارگري و كار در شركت‌هاي مختلف و بعدها نيز با مغازه‌داري امرار معاش مي‌نمود و روزي حلال به دست مي‌آورد. محمد‌علي دوران تحصيلات ابتدايي‌اش را در دبستان «فخردايي» بوشهر و دوران راهنمايي را در مدرسه‌ي «حكيم نظامي» بوشهر سپري كرد . پس از آن راهي جبهه‌هاي نبرد شد. البته وي از همان اوايل انقلاب وارد سپاه شده بود ولي در لباس يك بسيجي به جبهه رفت.

از عمده كارهاي ايشان اين بود كه در مدرسه به بچه‌ها توصيه مي‌كرد كه عليه شاه شعار بدهند. بعضي اوقات از وي به دليل فعاليت‌هاي انقلابي كه انجام مي‌داد، نزد دايي‌اش شكايت مي‌كردند و دايي‌اش در آن هنگام  به تندي با او رفتار مي‌كرد و او را سرزنش مي‌كرد ولي بعد به وي  مي‌گفت: ((جلوي آنها عمداً تو را سرزنش مي‌كنم كه شك وشبهه‌اي برايشان بوجود نيايد. تو همچنان به فعاليت‌هاي خود ادامه بده)).

شهيد در زمينه‌ي پخش و تكثير اعلاميه‌هاي امام نيز فعاليت داشت و در اكثر راهپيمايي‌ها و تظاهرات ضد شاهنشاهي شركت مي‌نمود . به واسطه‌ي ارتباط بسيار نزديكي كه با شهيد شيخ ابوتراب عاشوري داشت، از ايشان خط مي‌گرفت.

او در منزل كوكتل مولوتف مي‌ساخت تا از آن‌ها در راهپيمايي‌ها استفاده كند. حتي بعضي وقت‌ها به عنوان اعتراض به همراه بچه‌هاي ديگر شيشه‌هاي بانك‌ها را مي‌شكستند يا مشروب فروشي (كه در خيابان سنگي بود) را به آتش مي‌كشيدند و بدين‌گونه مخالفت خود را با رژيم منحوس پهلوي ابراز مي‌كردند.

در اوايل انقلاب با تشكيل بسيج به عضويت بسيج هلالي درآمد و در آنجا مشغول فعاليت شد. وي شب‌ها در محل همراه بسيجيان گشت‌زني مي‌كردند و امنيت و نظم شهر را به دست گرفته بودند . او در همان ابتداي جنگ از طرف بسيج درجنگ‌هاي نامنظم شركت كرد و پس از آن هم يكي دو بار ديگر به جبهه رفت، تا اينكه بالاخره در عمليات بستان به شهادت رسيد.

از جمله كساني كه با ايشان هم‌رزم بودند، مي‌توان؛ يوسف بختياري، شهيد حسين كمان، شهيد حسين مقاتلي، شهيد محمد‌علي شاكردرگاه، شهيد عباس مرادي، شهيد عبدالرضا جمهوري، عليرضا رنجبر، اسماعيل ماهيني، علي آرمند، رمضان راستي و شهيد علي‌رضا ماهيني را نام برد و دوستان شهيد نيز آقايان: عبدالحسين زنده‌بودي، علي زنده‌بودي، شهيد عباس نبي‌پور و عباس احمدي باغكي بودند.

با شروع جنگ، شهيد به دستورشهيد چمران جهت حضور درجنگ‌هاي نامنظم به نزد شهيد علي‌رضا ماهيني و يارانش شتافت و در آنجا از خود دلاوري‌ها به معرض نمايش گذاشت و حماسه‌ها آفريد.

زماني كه خبر شهادتش را آوردند و جسد او جهت خاكسپاري به بوشهر منتقل شد. پيكر پاك ايشان را پس از اتمام نماز جمعه از جايگاه نماز تا بهشت صادق بر روي دستان امت شهيد پرور با شكوه خاصي تشييع كردند و سرانجام در گلزار شهدا به خاك سپرده شد.

 

وصيت نامه

بسم رب الشهدا و الصديقين

اگر شهادت نصيب شود، سعادت است.

امام خميني

فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجراً عظيماً

   به نام خدا و سلام بر رهبر كبير و ملت شهيد پرور ايران و سلام بر پدر و مادرم.

  ملت شهيد پرور ايران ، انگيزه‌اي كه باعث شد تا من به جبهه‌‌هاي حق عليه باطل بروم، اين است كه دين مبين اسلام و كشور اسلامي ما مورد تجاوز مزدوران بعثي قرار گرفته است و من وظيفه‌ي خود مي‌دانم كه تا آخرين قطره‌ي خون خود از اسلام و كشور جمهوري اسلامي ايران دفاع كنم تا مزدوران ديگري همچون صدام، فكر حمله به كشورمان را در سر نپرورانند.

من از ملت شهيدپرور ايران مي‌‌خواهم كه اين امام بزرگوار را كه واقعاً نايب بر حق امام زمان «عج» است، تنها نگذارند و اين جيره‌خواران منافق را يكي پس از ديگري نابود كنند تا فردا مشكلي براي اين انقلاب پيش نياورند.

البته انقلاب اسلامي ايران، انقلابي نيست كه بخواهد به دست اين  منافقين از بين برود و اين غير ممكن است. زيرا، تا زماني كه مسلمانان متعهدي همچون ملت مبارز ايران در صحنه هستند، هيچ‌كس نمي‌تواند ضربه‌اي به اين انقلاب اسلامي وارد كند. بنا به فرمايش امام: ((آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند.))

و در آخر من از پدر و مادر و بستگانم مي‌خواهم زماني كه شهيد شدم  ناراحت نشوند؛ چون من امانتي نزد شما بودم و شما هم مرا در راه خدا پس داديد و مانند مادران منافقين به امانت‌تان خيانت نكرديد. بلكه امانتي را كه به شما واگذار شده بود به صاحبش برگردانديد. با خداحافظي از پدر و مادرم.

به اميد پيروزي رزمندگان اسلام دربرابر كافران بعثي و به اميد اين كه بالاخره روزي جمهوري اسلامي در سراسر جهان برقرار شود. والسلام.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده