28 اردي بهشت ماه سال 83 بود كه براي آخرين بار حاجي را تا تهران هم راهي مي كردم. قرار بود كه نادعلي را بعد از يك سري معاينات و آزمايش ها براي چندمين بار به آلمان اعزام كنند.


اين نبات متبرك است!


نوید شاهد: 28 اردي بهشت ماه سال 83 بود كه براي آخرين بار حاجي را تا تهران هم راهي مي كردم. قرار بود كه نادعلي را بعد از يك سري معاينات و آزمايش ها براي چندمين بار به آلمان اعزام كنند.

حال نادعلي به حدي وخيم شده بود كه بدون دستگيري حتي نمي توانست يك قدم هم بردارد. تمام بدنش درد مي كرد.

همان شب حدود ساعت 10 حال نادعلي خيلي بد شد؛ به حدي كه نمي توانست نفس بكشد و همه ي ما فكر كرديم، همان جا شهيد مي شود.

سيد عباس رضوي از دوستان نادعلي كه اهل مشهد بود هم در كنار نادعلي حضور داشت. سيد در همان حال نباتي از جيبش بيرون آورد و با صداي بلند به شكلي كه نادعلي هم بشنود به من گفت:

«اين نبات را با يك ليوان چاي به نادعلي بده. نبات متبرك است!» بلافاصله نبات را با يك ليوان چاي به حاجي دادم و 10 دقيقه ي بعد حالش بهتر شد. وقتي حاجي چشم هاي تر من را ديد، شروع كرد به تعريف خاطرات جبهه و جنگ و... تا فضاي غم بار اتاق عوض شود.

راوي: سليمان همتي برادر همسر شهید نادعلي هاشمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده