گفتگویی با همسر شهید توده فلاح:
يکشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۵:۵۵
علی در خواب دیده بود داعش به مجلس حمله می‌کند، وقتی خوابش را تعریف کرد خواهرش گفت؛ اگر هم داعش آمدند نرو جلو» علی گفت، «چرا نروم؟! باید از کشور و ناموس دفاع کنم».
خانواده‌های شهدای تروریستی مجلس، صدها سئوال بی‌جواب دارند

به گزارش خبرنگار نوید شاهد؛ روز هفدهم خردادماه سال 96 بود که خبری باورنکردنی همه را شوکه کرد؛ هیچکس تصورش را هم نمی‌کرد در این روز داعش در قلب تهران باشد و بتواند عملیات تروریستی بی‌سابقه‌ای انجام دهد، آنهم در درون یکی از مهم‌ترین و امن‌ترین نهادهای کشور؛ مجلس شورای اسلامی ایران.

در دومین سالگرد شهدای حادثه تروریستی مجلس، جمعی از کارکنان بنیاد شهید و امور ایثارگران، روز سه‌شنبه بیست‌ویکم خردادماه به دیدار خانواده شهید «علی توده فلاح» از کارکنان با سابقه مجلس که در این حادثه تروریستی به شهادت رسید، رفتند.

به مناسبت دومین سالگرد شهدای تروریستی مجلس، «الهام مَردی» همسر شهید «علی توده فلاح»، گفتگویی با خبرنگار نوید شاهد داشت.


خانواده‌های شهدای تروریستی مجلس، صدها سوال بی‌جواب از مسئولان دارند
خانم مَردی، درحالی‌که "نازنین زینب" تنها یادگار همسرش را در کنارش نشانده بود، گفت: بهمن ماه سال 92 بود که ازدواج کردیم. روزی‌که پای سفره عقد نشستم، حتی فکرش را هم نمی‌کردم که روزی به من خواهند گفت؛ "همسر شهید حادثه تروریستی مجلس".

این همسر شهید ادامه داد: دست تقدیر اجازه نداد من و علی سال‌های زیادی را در کنار هم باشیم اما همین مدت کوتاه هم کافی بود تا برای یک عمر خاطره خوبی از یک مردی به وسعت دریا، با دلی صاف و پاکی داشته باشم. علی، مهربان و مردمدار بود و به‌قدری با مردم خوب رفتار می‌کرد و شوخ طبع بود که همه از هم‌نشینی با او لذت می‌بردند. از انجام هر کاری که در توان داشت، برای دیگران دریغ نمی‌کرد. دِلش اجازه نمی‌داد بی‌تفاوت از کنار مردم بگذرد؛ خواه آشنا باشد یا غریبه، دوست باشد یا فامیل. این فقط گفته من نیست، حرف همه کسانی بود که بعد از شهادتش به دیدن من می‌آمدند. علی، یک عقیده‌ای داشت که برای من هم دوست داشتنی بود. می‌گفت؛ «حتی اگر در مقابل یک بچه کوچک هم اشتباه کرده باشی، باید از او عذرخواهی کنی.»

وی همچنین یادآور شد: خرسندم از اینکه همسرم از من راضی بود. این را هم به خودم و هم به یکی از دوستان قدیمی و صمیمی‌اش گفته بود. بعد از شهادت علی، دوستش به من گفت که علی آقا همیشه به من می‌گفت من از همسرم خیلی راضی‌ام. یادم نرود بگویم که علی، در کارهای خانه هم به من کمک می‌کرد.


آرزوی شهادت

خانم مَردی، افزود: وقتی که علی شهید شد، تازه دو ماه و نیم از بارداری من می‌گذشت. خیلی بچه دوست داشت. وقتی خبر بارداری من را شنید، خیلی ذوق کرد و خوشحال شد. به خاطر عشق و ارادتی که به اهل بیت (ع) داشت مخصوصا امام حسین (ع) و حضرت زینب (س)، دوست داشت اگر بچه پسر شد نامش را "حسین" بگذاریم و اگر دختر شد "زینب". قسمتش نشد فرزندش را در بغل بگیرد اما من خواسته او را اجابت کردم و پس از بدنیا آمدن دخترش، نام او را "نازنین زینب" گذاشتم. من و علی در اعتقادات‌مان شبیه بودیم. من عاشق امام حسین (ع) هستم و از خدا می‌خواستم همسرم نیز حسینی باشد که البته او حتی بیشتر از من شیفته بود، شاید هم همین عشق به ارباب بود که او را شهید کرد. یکی از همکاران ایشان هم بعد از شهادت می‌گفت؛ یک روز من آمدم توی اتاق، ایشان سر سجاده بود و درحالیکه خیلی توی خودش غرق بود به من گفت: «یعنی میشه من هم شهید بشم.»

خانواده‌های شهدای تروریستی مجلس، صدها سوال بی‌جواب از مسئولان دارند


این همسر شهید خاطره‌ای یادش آمد و گفت: هر شب شده دو یا حتی یک صفحه قرآن می‌خواند و گاهی می‌پرسید تو خواندی؟! و وقتی می‌گفتم بله، می‌گفت وای من هنوز نخواندم، انگار جزو تکلیفش شده بود. موقعی که می‌خواست معنی آیات قرآن را بخواند، من را هم صدا میزد و یکبار هم خودش آیات را برای من تفسیر می‌کرد و گاهی باهم به بحث در مورد آن آیه می‌پرداختیم. همیشه جای ثابتی برای قرآن خواندن داشت که هنوز آن اتاق و آن مکان در ذهنم هست. هیچ وقت تنهایم نمی‌گذاشت. وقتی در خانه بود دوست داشت دیدن فیلم، خوردن غذا، چای، میوه و هر کاری را باهم انجام بدهیم. حتی برای خریدن یک لامپ باهم میرفتیم. یکی از قشنگترین لحظه‌ها هم وقت‌هایی بود که سر سجاده کنار من یکم عقب‌تر می‌نشست و منتظر می‌ماند نمازم تمام بشود و بین دو نماز آنقدر صحبت می‌کردیم و می‌خندیدیم که آخر می‌گفتم؛ علی بگذار این نمازم را هم بخونم بعد صحبت کنیم.

وی همچنین بیان کرد: در دوران کوتاه باردار بودن من و زندگی در کنار همسرم، روز به روز متوجه بیشتر شدن علاقه‌اش به دخترش می‌شدم. یادم می‌آید روزی را که برای تعیین جنسیت، به سونوگرافی رفته بودیم. مدام حرفش این بود که کِی این چند ماه تمام می‌شود تا دخترم را ببینم اما ای دریغا که علی نمی‌دانست خودش دخترش را بدنیا نیامده تنها خواهد گذاشت. شب آخر حدود ساعت 9 سریالی را می‌دیدیم، آن شب به من گفت؛ دوست دارم دخترمان عین خودت باشد و مثل خودت تربیتش کنی. بعدا که فکر می‌کردم فهمیدم انگار داشت حرفها و نصیحت‌های آخر را می‌کرد. آن شب آخر تا دیر وقت صحبت کردیم و خندیدیم.

خانم مَردی، ابراز خرسندی کرد از اینکه امروز دختر یک سال و نیمه‌ای، از شهید توده فلاح برایش به یادگار مانده است.


تعبیر یک رویای صادقه

این همسر شهید رویای صادقانه‌ای را تعریف کرد و گفت: علی یک شب در خواب می‌بیند که داعش به مجلس حمله کرده و تیری به سرش می‌زنند. وی این خواب را برای خانواده‌اش تعریف کرده بود. به خواهرش می‌گفت؛ «در خواب دیدم که داعش به مجلس آمده و همه را به رگبار بستند و من این طرف و آن طرف می‌دویدم و نمی‌دانستم که چی کار کنم. رفتم زیر میز قایم شدم. آمدند با تیر زدند به سرم». خواهرش به علی گفته بود؛ «از این حرفا نزن. اگر هم داعش آمدند نرو جلو». علی گفت، «چرا نروم؟! باید از کشور و ناموس دفاع کنم». علی این خواب را برای من هم تعریف کرده بود و من هم به او تاکید کرده بودم اگر چنین اتفاقی افتاد بدون تجهیزات با داعش نجنگد. بعد از این عملیات تروریستی، همکارانش تعریف کردند که وقتی داعش وارد مجلس شد، ما فرار کردیم اما علی در طبقات مجلس به این طرف و آن طرف می‌رفت و به همه خبر می‌داد که داعش آمده و مخفی شوید. خودش هم برای جنگ با داعش به یکی‌شان حمله کرد اما او را به رگبار بستند.

خانواده‌های شهدای تروریستی مجلس، صدها سوال بی‌جواب از مسئولان دارند


جانمان را مدیون او هستیم

این همسر شهید در وصف شجاعت شهید توده فلاح گفت: همسر من جزو نیروهای حراست و حفاظت نبوده است اما شهامت مقابله با تروریست‌ها را داشت و با شنیدن حمله تروریست‌ها از طبقه دوم تا چهارم شروع به باخبر کردن همکارانش کرده است و درنهایت با تروریست‌ها درگیر شده تا بتواند اسلحه را از دست آنها بگیرد، اما گلوله به سر و پایش اصابت می‌کند و او را از پای درمی‌آورد. شرح وقایع لحظه حمله تروریستها و فعالیت ایشان برای اعلام و هشدار و کمک به مخفی شدن تمامی طبقات از زبان چندین نفر بعد از شهادتشان بود وگرنه ما هیچ اطلاعی نداشتیم. از طرفی همین افراد همگی اذعان داشتند که علی جان همه ما را نجات داد و اکثرا با گریه میگفتند ما جانمان را مدیون او هستیم. حتی دو مورد در روز تشییع جنازه در مجلس شاهد بودیم که پشت سر ما می‌آمدند بدون اینکه شناختی از ما و حتی علی داشته باشند با دیدن عکس او می‌گفتند: این همان شخصی است که ما را نجات داد و گفت بروید توی اتاقهای‌تان.

پدر نازنین زینب در یک قاب عکس

خانم مَردی درحالی‌که به دخترش نگاه می‌کرد، گفت: نازنین زینب، هیچ درکی از پدر ندارد؛ فقط وقتی به عکس پدرش اشاره می‌کند می‌گویم: "بابا". هرگاه از او می‌پرسم: "بابا کجاست؟"، دخترم به عکس اشاره می‌کند. تنها تصورش از پدر یک قاب عکس است. نه آغوش پدر را حس کرده، نه محبتش را، نه کلامش را و نه داشتنش را. مطمئنم وقتی دخترم به سنّی برسد که وجود پدر را بفهمد، حتما درباره پدرش از من سوال خواهد کرد. از الان جوابهای آن موقع را هم پیش بینی کرده‌ام؛ پدرت پیش خداست ... پدرت مرد شجاعی بود .... پدرت مرد باشخصیتی بود .... و بالاخره اینکه پدرت دلاورانه در مقابل بی‌رحم‌ترین و پست‌ترین مردم روزگار ایستاد.

مصاحبه از فرزانه همتی/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده