مصاحبه با برادر شهید« قدرت الله طاهری بروجنی»
چهارشنبه, ۰۴ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۳:۴۴
« بهش گفتم خواهش می کنم اگه شهید شدی بیا به خوابم و بگو اون دنیا چه خبره!؟ دستی زد به شونه ام، منو در آغوش گرفت و همدیگه رو بوسیدیم و گفت: برادر عزیزم، این چیزی که داری می گی رو از قرآن بشنو نه از من ... وقتی همه خوابیدن، رفتم جای قدرت الله خوابیدم و پیش خودم گفتم: الوعده وفا حالا باید بیایی بگی اون دنیا چه خبره؟ که به خوابم اومد، با طَرَب و شادی و در حالی که آوازه خوانی می کرد،گفت:دل به دلدار میرسه محبوب به یار میرسه » آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد چهارمحال و بختیاری با " محمدتقی طاهری بروجنی " برادر شهید « قدرت الله طاهری بروجنی» است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
به گزارش نوید شاهد چهارمحال و بختیاری؛ شهید قدرت الله طاهری بروجنی سوم تیر1338، در شهرستان بروجن به دنیا آمد. پدرش غلامعلی مغازه دار بود و مادرش خانم نام داشت.تا پایان دوره کاردانی رشته دینی و عربی درس خواند. معلم و نویسنده بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت.هفتم فروردین 1361در دشت عباس توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به صورت ، شهید شد. مزار او در روضۀ الشهدای زادگاهش قرار دارد . در ادامه شما را به خواندن مصاحبه نوید شاهد با برادر این شهید گرانقدر دعوت می کنیم.


دل به دلدار می رسه محبوب به یار می رسه


نوید شاهد چهارمحال و بختیاری:لطف کنید خودتون رو برامون معرفی کنید.

برادر شهید: بنده محمد تقی طاهری بروجنی برادر شهید قدرت الله طاهری بروجنی هستم.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری:شهید طاهری در کجا به دنیا اومدن؟ از دوران کودکی، نوجوانی و تحصیلات شهید برامون بفرمایید .

برادر شهید: شهید طاهری در سوم تیرماه 1338 در شهر بروجن در یک خانواده ی مذهبی دیده به جهان گشود و در آغوش پر مهر مادر و نوازش دستان گرم پدر، بزرگ شد تا به سن دبستان رسید و در مدرسه سید جمال الدین مشغول به تحصیل شد. در اواخر دبستان بودند که استعدادهایش کم کم آشکار می شد. چهارم دبستان بود که پرده خوانی و روضه خوانی می کرد. کلاس پنجم دبستان مشغول به نوشتن کتابهای مصور نمایشی شد و دردوران راهنمایی که به مدرسه ابوریحان در بروجن می رفت فعالیتهایش را ادامه داد. در این دوران گویندگی نمایش رادیویی را شروع کرد و هنرهای نویسندگی، طراحی، نقاشی و بازیگری را ادامه داد تا وارد مقطع دبیرستان شد و به اوج شکوفایی استعدادهایش رسید.

وی حدود 20 مجموعه نمایشنامه نوشته است. تعداد زیادی بیت های شعر و طراحی با موضوعات قرآنی انجام داده. او از همان اول از آیات قرآن و احادیث در نوشته هایش استفاده می کرد.

 سال 57-56 که اوایل انقلاب بود تعدادی از این نمایشها را روی صحنه نمایش برد؛ بازیگری و کارگردانی کرد و با استقبال زیادی مواجه می شد و حدود 1 تا 2 ماه روی صحنه بود. اولین نمایشی که روی صحنه اجرا کرد قبل از پیروزی انقلاب بود، اسمش رحمت بود که اقتباس از آیات قرآن داشت و در مورد انسانی از تولد تا مرگ صحبت می کرد که از طرف ساواک مورد بازخواست قرار گرفت که چرا چنین موضوعاتی را مطرح می کنی چون موضوع جدیدی بود، بعد از آن هم هنر خود را در راه ترویج و بیان مفاهیم قرآن و روایات به کار برد.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری: از خصوصیات بارز اخلاقی شهید برامون بگید.

 برادر شهید: خصلت ویژه ای که شهید طاهری داشت، این بود که هیچ وقت بیکار نمی موند ،حتی یک دقیقه، وقتش را به هدر نمی داد من بهش می گفتم دادا، تو اینقدر مطالعه می کنی خسته نمی شی پاشو یه کم استراحت کن ، می گفت: چرا منم خسته می شوم، هر وقت خسته می شم نوع مطالعه ام را عوض می کنم. مثلاً اگه قرآن و حدیث می خوند؛ در کنارش داستان ، نمایش و شعرهای کودکانه هم می خوند یا طراحی می کرد. می گفت: با تطبیق دادن آیات قرآن و روایات می توانم داستان و شعر بنویسم.

 یکی از مسائل بسیار مهمی که در او بارز بود به حدیث«حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»عمل می کرد. دفترچه ای داشت که علامت گذاری شده بود؛ شب که می خواست بخوابه وضو می گرفت و به اعمالش رسیدگی می کرد ، اعمالش را با  علامت های مثبت ، منفی یا دایره علامت گذاری می کرد.

من از ایشان پرسیدم که این علائم به چه معنا هستند گفت: اون علائمی که مثبت اند یعنی من این تعداد کار خوب و خدا پسندانه انجام دادم و اون علائمی که منفی هستند یعنی من کاری کردم که احیاناً خدا از من راضی نخواهد بود و اون علائمی که به صورت دایره ای هستند یعنی من هیچ کار مثبتی انجام ندادم و عمل من مورد رضایت قرار نگرفته است. این دفترچه ها را تا آخر سال می نوشت و بایگانی می کرد که هنوز در آثار شهید وجود دارد.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری:آیا ایشان فعالیتهای اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی خاصی هم داشتند که برایمان مطرح کنید.

برادر شهید:  اوایل انقلاب در دانشسرای تربیت معلم بروجن مشغول به تحصیل شد، اونجا مسئولیت رهبری دانش آموزان را به عهده داشت. مسئول برگزاری برنامه های صبحگاه دانشسرا بود و آیات مخصوصی که مطابق با شرایط آن زمان بود را انتخاب می کرد، یادم هست، یکی از آیاتی که انتخاب کرده بود و در اوایل هفته قرائت و معنی آن خوانده شد، این آیه بود: قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ "آیه 34 سوره نمل" یعنی پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیل‌ترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.

بعد از اتمام برنامه مورد بازخواست مسئولان تربیت معلم قرار گرفت که چرا چنین آیاتی می خوانی. در جواب گفت: این مطلب عین آیات قرآن است و سوره مربوط به آن را نشان داد، از ایشان تعهد گرفتند که آیاتی که چنین مضامینی دارند را قرائت نکند.

رهبری راهپیمایی ها و اعتصاب های تربیت معلم را به عهده داشت . زمانی که چهلم شهدای قم و مشهد بود برنامه ریزی کرده بود که همه داخل کلاس رفته و فقط سکوت اختیار کنند؛ بعد از چند دقیقه یکی از دانش آموزان خوش صدا قرآن تلاوت کرد و در صحن دانشسرا به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند؛ در نهایت در آبان سال 57 دانش آموزان دانشسرای تربیت معلم به خیابانها ریختند، به ملت پیوستند و در تظاهرات شرکت کردند.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری:لطفا از فعالیت های هنری شهید طاهری بیشتر برامون تعریف کنید.

برادر شهید: در اوایل انقلاب با نوشتن پلاکارد ، اطلاعیه ها و اعلامیه های امام که به بروجن می آمد، با دستگاه دست ساز پُلی کپی که در زیر زمین خونه مان بود، تکثیر و پخش می کرد. ایشان برای آگاهی مردم آیات و روایاتی که متناسب با شرایط آن زمان بود، چاپ و بین مردم پخش می کرد.

همیشه درگیر نوشتن و چاپ و پخش و برپایی نمایشگاه های مختلف بود.

علاقه زیادی به نویسندگی ، بازیگری ،کارگردانی، شعر ، طراحی و نقاشی داشت که همه آثار در مجموعه ای به نام باقیات و صالحات گردآوری شد .

قدرت الله زمانی که به جبهه رفت وصیت کرد که آثار من در مجموعه ای به نام باقیات وصالحات جمع بشه و از اطرافیان خواست که چاپ شود که یکی از نمونه هاش کتاب «راه علاج» هست که به تعداد 1000 جلد چاپ شده و در دست علاقمندان است .

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری: قدرت الله اهل ورزش هم بود؟

برادر شهید: شهید به فعالیت های رزمی هم علاقه داشت چون می خواست جبهه برود به کلاسهای دفاع شخصی ، کاراته می رفت اسفند سال 60 به جبهه اعزام شد و در عملیات فتح المبین در چهارم فروردین سال 61 در دشت عباس بر اثر ترکش خمپاره به درجه ی رفیع شهادت نایل شد.

حتی در جبهه هم می گفت که من باید در حد توانم مسئولیت قبول کنم، اول تیرانداز بود، بعد از مدتی آرپی چی زن شده بود تا از کل توانش برای رضای خدا استفاده کند و به آرزوی دیرینه اش که شهادت بود نایل شد.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری: از عشق و علاقه شهید به قرآن خواندن  و راز و نیاز با خدا برامون بفرمایید.

 برادر شهید: شهید واقعاً ولایت مدار بود و تمام واجباتش را که جزء وظایفش بود به خوبی انجام می داد و سعی می کرد تا اونجایی که می تونه مستحباتش را هم انجام بده.

ازخصلتهای بارز ایشان این بودکه هر روز قرآن را تلاوت می کرد. قرآن شهید که برای ما به یادگار مونده رنگ بندی های مختلفی داره. این رنگ بندی ها به این معناست که چند بار قرآن را ختم کرده؛ ختم کردن قرآن فقط روخوانی نبود ، آیات را می خواند ، معنا و تفسیرش را نگاه و در آن تأمل و  نمونه هایی را نُت برداری می کرد که بتونه در جای مناسب استفاده کنه. دور تا دورش تفاسیر المیزان و ... بود. کتاب لغت نامه را کنارش می ذاشت و کلماتی از قرآن را که می خواست به عمق معنای اون پی ببره ؛ داخل کتاب لغت نگاه می کرد، قرآنش برای ما یکی از بهترین و با ارزش ترین یادگاری هاست.

یکی دیگر از کارهایی که این شهید انجام می داد گذشت وی بود. لباس نو نمی پوشید. لباس نو می خرید و به کسی که مستحق تر بود، می داد. برای عید نوروز لباس نو می خرید اما نمی پوشید می گفتیم تو که لباس نو خریدی می گفت از ما واجب تر هم هست. می گفت: عید اون موقعی هست که همه بتونند مثلِ لباس حالای من بپوشند، اگر من تونستم کاری بکنم که همه لباس نو بپوشند من هم اون موقع لباس نو می پوشم حتی می تونم کفش نو بپوشم.

این خصلت بارز همه شهدا است همه ی شهدا واقعاً شهید وار زندگی کردند این طور نیست که بگیم کسی رفت جبهه گلوله خورد و شهید شد، خیلی ها جبهه رفتند و سالم برگشتند، چرا؟ چون خداوند گلچین می کنه، خداوند عاشق کسی است که عاشقش باشه. شهدا عاشق خدا بودند و خدا هم عاشق اونها شد و خون بهاش هم خود خدا بود که به اونها عطا کرد. همیشه آرزوی شهادت داشت، همیشه در نماز شب ها و سجده های طولانی اش که گاهی ما زمزمه ها یش را می شنیدیم این دعا را می خوند« اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» .

شهید واقعا در زمان زندگیش شهید وار زندگی کرد، هیچ چیزی خارج از این نبود که ببینه رضای خدا در او هست یا نه، اگه رضایت خدا بود انجام می داد ولی اگه مورد رضایت خدا نبود انجام نمی داد.

اسمش قدرت الله بود، اما امضاء شون به نام عبدالله بود. یعنی عبد خدا، عبد و محتاج غفران خدا.

شهید خیلی کوشا بود و پشت کار زیادی داشت. اگه می دید تو جامعه کسی از مسئولیتش کوتاهی می کنه و مشکلی هست امر به معروف و نهی از مکر را به معنای واقعی در زندگیش انجام می داد، این طور نبود که امر به معروف و نهی از منکر را به مردم بگه اما  به مسئولان نَگِه، اگه می دید لازم بره و به فرماندار گوشزدی بده می رفت، یا اگه احساس می کرد مسئولی کوتاهی کرده؛ می رفت با اون زبان گویایی که داشت امر به معروف ونهی از منکر می کرد اگه همه مردم و مسئولانمون شهیدوار زندگی می کردند و از شهدا الگو می گرفتند ما این همه مشکلات نداشتیم.

تمام مشکلات جامعه از این جا سرچشمه می گیره که ما از منش شهدا فاصله گرفتیم، برای همین هم هست که رهبرمون می فرماید: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. برای این که شهدا عارفان و مجاهدان در سطح جامعه و زندگی انسانها هستند و کسانی هستند که فکر و عملشون الهی بود.

همه شهدا این طور هستند و وظیفه  ما این است که راه و هدفشون را بشناسیم و راهشون را ادامه بدیم و تلاش کنیم در راه اونها قدم برداریم. اونها شهید شدند تا مملکت ما آباد، آرام و مستقل با تمام دستورات دینی اداره بشه. ما وظیفه داریم از آرمانهای شهدا دفاع کنیم که آرمانهای شهدا همون آرمانهای امام (ره) و ائمه (ع) و همه صالحان تاریخ بشریت بود.

شهید طاهری هیچ وقت برای دنیا و مادیات دنیا ناراحت و عصبانی نمی شد. فقط ناراحتیش این بود که نکنه اطرافیان یا خودش کاری کنند که رضای خدا در اون  نباشه، یا دستورات الهی زیر پا گذاشته بشه، واقعاً مصداق بارز این آیه بود که: «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى‏ رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى‏ » "آیه ۲۷ - ۳۰ سوره فجر"

واقعاً راضی بود از خدا و سعی می کرد خدا را از خودش راضی کنه. نفس آرام و مطمئنی داشت وقتی باهاش صحبت می کردی هر تلاطمی توی وجودت بود آرام می شدی و به آرامش خوبی می رسیدی. آن قدر با مسائل واقعی، ساده برخورد می کرد. این از خصلت های بارز یه مومنه، یه مومن واقعی که هیچ چیزی واسش ارزش نداره جز رضای خدا، مثلاً می خوابید باید می دید آیا این خواب مورد رضایت خدا هست یا نه اگه قراره امروز مسیری را طی کنه آیا در این مسیر رضایت خدا هست یا نه.

خیلی به واجبات اهمیت می داد و تلاش می کرد مستحبات را انجام بده. خیلی سخاوتمند بود و سعی می کرد یک درصد از درآمدش را به مستمندان اختصاص بده. سطح مالی خودش را از کسانی که می شناخت پایین تر می آورد. از تمام لذایذ زندگی می گذشت بخاطر این که مبادا کسی باشه که این لذت را بخواد و نتونه بدست بیاره. یکی دیگه از خصلت هاش کوشا بودنش بود اگه هدفی برای خودش در نظر می گرفت تلاش می کرد تا به اون هدف برسه، پشتکار خیلی زیادی داشت.

در کنار همه اینها، هر کاری که می کرد رضایت پدر و مادر براش مهم بود یه نمونه اش همون اعزام شهید به جبهه بود. چند ماهی طول کشید تا رضایت مادر را برای رفتن به جبهه جلب کنه. یه مقدار پدر با تأخیر راضی شد که از مادر کمک گرفت تا با رضایت کامل بره، یکی از برادرانم را واسطه کرده بود و گفته بود من برای رفتن نیاز به رضایت پدر و مادر ندارم اما برام مهمه که با رضایت قلبی ایشون برم تا دعای خیر پدر و مادر بدرقه ی راهم باشه ، بالاخره با رضایت کامل پدر و مادر راهی جبهه ها شد که نهایتاً به آرزوی خودش رسید و به افتخار شهادت نایل شد.

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری: از آخرین دیداری که با آقا قدرت الله داشتید می تونید برامون تعریف کنید؟

برادر شهید: زمان اعزام شدنشون به جبهه بود چون من در روستای اطراف بروجن کار می کردم، مثلاً قرار بود ایشون شنبه صبح اعزام بشه من باید حتماً جمعه عصر می رفتم که به کلاس برسم یه خداحافظی بسیار خصوصی با هم انجام دادیم بیرون از خونه رفتیم وبا هم قدم زدیم، بهش گفتم خواهش می کنم اگه شهید شدی بیا به خوابم و بگو اون دنیا چه جوریه، چه خبره، آیا واقعیت داره؟ دعا کن که راه برای منم بسته نشه.

دستی زد به شونه ام، منو در آغوش خودش گرفت و همدیگه را بوسیدیم وگفت: اخوی عزیز من، چرا این چیزی که داری می گی می خوای از زمین بِشنَوی از قرآن بشنو «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَ‌بِّهِمْ يُرْ‌زَقُونَ» "آل عمران - 169"خدا گفته دیگه واضح تر از این، گفتم قبول،من ایمان دارم اما دوست دارم از زبون تو بشنوم گفت: چَشم به شرطی که اجازه داشته باشم. زمان گذشت تا بعد از این که قدرت الله به شهادت رسیده بود، البته ما اصفهان بودیم که به ما خبر رسید که قدرت الله زخمی شده بخاطر این که خبر ناگهانی به ما ندهند، این طور گفته بودند، من پیش خودم گفتم امکان نداره زخمی شده باشه حتماً اتفاقی  افتاده.

ایام عید بود، چهارم فروردین ایشون شهید شده بود هفتم فروردین خبر شهادتشون را به ما دادند، ایام تعطیل بود وسیله نقلیه نبود ما با هزار دردسر اومدیم دروازه شیراز اصفهان و اونجا که همراه برادر کوچکترم بودم، از اطرافیان سئوال کردم، بروجن چه خبر شده، گفتند 19 شهید آوردند. من متوجه شدم که یکی از شهدا، شهید قدرت الله طاهریه، به هر حال ما به هر زحمتی شده بود ساعت 12 شب رسیدیم بروجن. اومدیم خونه که شهید دفن شده بود و مراسم تشییع جنازه هم انجام شده بود.

یه اتاق مخصوص خودش داشت، کتابخونه اش اونجا بود و هر کار عاشقانه و عارفانه ای که داشت داخل اون اتاق بود. رختخوابی هم داشت که از وقتی رفته بود ما جمعش نکرده بودیم تختش به همون صورت بود،وقتی همه خوابیدن، رفتم جای قدرت الله خوابیدم و پیش خودم گفتم: الوعده وفا حالا باید بیایی بگی اون دنیا چه خبره. خلاصه که به خوابم اومد، با طَرَب و شادی و در حالی که آوازه خوانی می کرد،گفت:دل به دلدار میرسه محبوب به یار میرسه، این جمله را که برای من می گفت من از خواب بیدار شدم دیدم داخل اتاق ایشونم و پیامی که قول داده بود به من رسوند. البته شب های دیگه هم خوابهایی از ایشون دیدم که خیلی خوشحال بود و دلداری می داد که جای خوبی رفته و اون جایگاه و مقامی که داشت به ما نشون می داد خوشا به حالشون که رفتند

 

نوید شاهد چهارمحال و بختیاری: نحوه ی شهادتش چطور بود ؟

برادر شهید: شهید درعملیات فتح المبین در دشت عباس با مسئولیت آرپی چی زن وارد جنگ می شه دستشون از پشتیبانی و حمایت قطع می شه و شهید با ترکش خمپاره، اول زخمی می شه و بعد از چند ساعت که گویا عراقی ها منطقه را محاصره می کنند؛ تیر خلاص به شهید زده می زنند و به شهادت می رسه که در این حمله نیروهای خودی پیشروی و منطقه را پاکسازی می کنند و شهید را به عقب بر می گردونند.

 از زبون همرزماشون شنیدیم که شهادتشون توی میدان پر از لاله بود؛ چون اون منطقه هوای گرم و  پر از گل و گیاه بود، البته چیزی که از ایشون دیده بودند در حال لبخند زدن بودند که به شهادت رسیدند.

انشاءالله که بتونیم در طول زندگی مون ادامه دهنده راهشون باشیم و فردای قیامت شرمنده ی اونها نشیم و شفاعتشون شامل حالمون بشه.



تهیه کننده: محمدرضا فضل اللهی

 

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۳
در انتظار بررسی : ۰
انتشار یافته: ۸
امید
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
0
1
با سلام ودرود مصاحبه دل به دلدار میرسه محبوب به یار میرسه خیلی دلنشین و جذاب بود لحظاتی که مشغول خواندن بودم حال عجیبی داشتم با تشکر
کبری
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۸:۲۴ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۵
0
1
سلام عالی بود
اجرتون با شهدا
علی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۲۸ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
0
1
با سلام
مصاحبه خیلی جذابی بود
اجرتون با شهدا
زهرا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۰:۲۸ - ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
0
1
با سلام و تشکر از مصاحبه بسیار زیبا و دانشینتون
اجرتون با شهدا
مجتبی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۱ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
0
1
درود و سلام بر شهدای هنرمند
سمیه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۰۶ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
0
1
السلام علیک یا ابا عبدالله
السلام علیک یا شهدا و الصدیقین
سلام بر شهدای استان چهارمحال و بختیاری
سلام بر شهدای هنرمند
عالی بود عالی بود
حسین
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۲:۲۳ - ۱۳۹۸/۱۰/۱۹
0
1
احسنت به این همه سلیقه و هنر این شهید عزیز
عالی عالی بود
ناشناس
|
Viet Nam
|
۰۹:۳۰ - ۱۳۹۸/۱۰/۲۴
0
1
سلام بر شهدای کربلا و شهدای ایران اسلامی
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده