خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری»؛
حسین لبخندي چاشني کلامش کرد و گفت: خستگي اي که رضاي خدا در آن باشد، خيلي شيرين است؛ اين شيريني هم براي همه قابل فهم نيست .
به گزارش نوید شاهد کرمان، شهيد «حسين نادري» بيستم فروردين ماه 1347 در شهرستان سيرجان به دنيا آمد. وی در 15 سالگي براي اولين بار به صورت بسيجي به جبهه پا گذاشت و در گردان هاي رزمي سازماندهي شد و سپس وارد سازمان ادوات گرديد.
از حسين نادري كه در سن 18 سالگي به سمت فرماندهي گردان رسيده بود به عنوان جوانترين فرمانده گردان نيروي زميني سپاه ياد مي شود. سرانجام حسين نادري در سن 21 سالگي و در سپيده دم يكشنبه دوم مرداد ماه سال 1367 در عملیات بيت المقدس هفت در منطقه شلمچه به شهادت رسید.

خستگی شیرین
در ادامه خاطراتی پیرامون شهید «حسین نادری» را مرور می کنیم:
***بچه ها دور هم نشسته بودند و با هـم صحبت مي کردند. حسين گفت: اگر کسي از من عيبي ديده و يا از من ناراضي است، همين حالا بگويد .
بچه ها گفتند:« ما به جز خوبي از شما چيزي نديديم و... 
ولي حسين گفت: ممکن است من از نظر نظامي مشکلي نداشته باشم، ولي از نظر اخلاقي و معنوي قطعاً ايراداتي دارم .
يک نفر از وسط جمع بلند شد و گفـت: حسين آقا، من يک روز به شما سلام کردم ولي شـما متوجه نشديد و جوابم را نداديد .
حسين از وسط بچه ها بلند شـد و جلوي همه از اين که نا‌خواسته جواب سلام او را نداده بود، از او عذرخواهي کرد.

***خيلي خسته بود. رفت توي جمع بچه هاي گردان و يک گوشه دراز کشيد .
از ته دل آهي کشيد و گفت: اي خدا! چه خستگي باحالي به من دادي ...
يکي از بچه ها پرسيد: حسين آقا! خستگي مگه شيريني داره‌؟ لبخندي چاشني کلامش کرد و گفت: «خستگي اي که رضاي خدا در آن باشد، خيلي شيرين است؛ اين شيريني هم براي همه قابل فهم نيست .

***هلي کوپتر عراقي امان بچه ها را بـريده بود و دائم منطقه را بمباران مي‌کرد .
حسين رفت سراغ موشک ماليوتکاي بچه هاي لشکر 25 کربلا را گرفت و به طرف هلي کوپتر شليک کرد.
ولي هلي کوپتر مسـيرش را عوض کرد، از منطقه دور شد و ديگر برنگشت .
حسين تا دو روز با کسي صحبت نمي‌کرد. مي گفت: «آن موشک مال بيت المال بود و مي بايست به هدف بخورد. من  بيت المال را تلف کردم .

برگرفته از کتاب «فرمانده جوان»
پایان پیام/
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده