دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۲۷
نوید شاهد - همرزم شهید "مالک احمدی" به نقل از خود شهید می‌گوید: «من خدمه تانک بودم. ما هم چند تا تانک اونها رو زدیم. اون‌جا موج انفجار منو گرفت. بردنم عقب و دو سه روز بیمارستان بستری شدم. در عملیات بدر خدا نخواست که شهید بشم ولی این‌بار همین‌جا شهید می‌شم. خواب دیدم که از پهلو تیر می‌خورم.» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت می‌کند.

ر


به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید مالک احمدی چهاردهم مرداد ۱۳۴۲ در شهر ايوانكی از توابع شهرستان گرمسار به دنيا آمد. پدرش علی‌اكبر و مادرش زهرا نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. دهم مرداد ۱۳۶۵ در خندق عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. پيكر وی را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند.


این‌قدر به مال دنیا دل نبند

جزیره مجنون با هم بودیم. سنگرمان روی جاده خندق بود. هر وقت آتش در خط کم می‌شد برای تفریح و ماهی‌گیری از سنگر بیرون می‌آمدیم. چند متر آن طرف تر مالک را دیدم که لب هور نشسته و به آب نگاه می‌کند. جلو رفتم. دیدم گاهی دستش و گاهی چوبی را که در دست دارد داخل آب می‌چرخاند، پرسیدم: «چیزی گم کردی؟»

گفت: «حجت! چشم تو تیزتره، بیا ببین این جا چیزی می‌بینی؟»

دوباره پرسیدم: «حالا چی گم کردی؟ تو خودت می‌دونی که کجا افتاده. آب رو گل آلود نکن شاید دیده‌بشه.»

گفت: «انگشترم افتاده که خیلی ارزش داشته. دلم دنبالشه. اگه بتونی پیدا کنی یه مژدگانی بهت می‌دم.» 

دو تایی هر چه گشتیم و نی و گل را به هم زدیم پیدا نشد. خیلی ناراحت بود. گفتم: «باباجان! کشتی‌ات که غرق نشده؟ مگه انگشتر چقدر می‌ارزید. این‌قدر به مال دنیا دل نبند.»

وقتی دیدم دلش به دنبال آن است دوباره آستینم را بالا زدم و دستم را داخل آب و گل بردم. ساقه نی دستم را برید و خون آمد. وقتی این‌طور دید ناراحت شد و گفت: «ولش کن. بلند شو بریم.»

بعداً که این خاطره را تعریف کردم، خواهرش گفت: «انگشتر نبوده، حلقه نامزدی‌اش بوده.»

(به نقل از همرزم شهید، حجت قاسمی)


دیگر کا را تمام شده دیدم

شایع شده‌بود که مالک شهید شده‌است. هیچ‌کس حرف راست نمی‌زد. سیدعباس موسوی جانباز و قطع نخاست. می‌دانستم که او حرف راست می‌زند.

به سراغ او رفتم. گفت: «من خبر ندارم.»

به خانه برگشتم. هر لحظه فکر می‌کردم کسی برایمان خبر می‌آورد.

با شنیدن این خبر بیشتر کلافه بودم. ظهر بود و به نماز ایستادم. به درگاه خدا گریه و ناله کردم و خواستم حرف‌های مردم دروغ باشد. ناهار را هم آوردم و خوردیم. ظرف‌ها را جمع کردم و بردم بیرون حیاط که بشورم. شنیدم توی کوچه سر و صداست. در را که باز کردم دیدم داداش‌هایم دارند گریه می‌کنند و مالک، مالک می‌گویند. دیگر کار را تمام شده دیدم و روی زمین ولو شدم. آنها گریه می‌کردند و من گریه می‌کردم. زیر بغلم را گرفتند و بردند خانه. خانه شده‌بود ماتم سرا.

از آن طرف برادرش، نادر، هم جبهه پیرانشهر کردستان بود. گفتم: «خدایا! غصه اینو بخورم یا غصته اونو. اگه او بفهمه خودش رو می‌کشه.»

پدرش هم ناراحت بود و گریه می‌کرد اما نه مثل من. او آدم تو داری بود و به من دلداری می‌داد: «زن! خدا رو شکر کن که بچه‌مون در راه خدا رفته.

دلت رو بذار کنار دل مادرایی که جوونشون تصادف می‌کنن و می‌میرن.»

کم‌کم مردم آمدند. از بنیاد شهید هم آمدند. پارچه زدند و چراغانی کردند. دو روز بعد پسرم را آوردند و تشییع کردند. نادر هم با خبر شد و به تشییع برادرش رسید.

(به نقل از مادر شهید)


این‌بار همین‌جا شهید می‌شم

چند شب قبل از شهادتش رفتم سنگرشان سر بزنم. شنیدم دارد برای بچه‌ها صحبت می‌کند. چند لحظه‌ای صبر کردم و وارد شدم. بعد از حال و احوال دیدم همه سکوت کردند. خواستم دوباره صحبت‌هایش را تکرار کند تا ما هم استفاده کنیم.

گفت: «داشتم برایشان از عملیات بدر می‌گفتم که عملیات خیلی سختی بود. عراق هر چه توپ و تانک داشت به صحنه آورد. هر چه نگاه می‌کردی تانک بود که به سمت ما می‌اومد. من خدمه تانک بودم. ما هم چند تا تانک اونها رو زدیم. اون‌جا موج انفجار منو گرفت. بردنم عقب و دو سه روز بیمارستان بستری شدم. در اون عملیات خدا نخواست که شهید بشم ولی این بار همین جا شهید می‌شم. خواب دیدم که از پهلو تیر می‌خورم.»

چند روز بعد او را برای نماز صبح بیدار کردم و گفتم: «مالک! نمازت رو خوندی برو سنگر محراب و به بچه‌ها بگو هوشیار باشن که می‌خواهیم روی خط دشمن آتش بریزیم.» او در همان جا از پهلو مجروح شد و خبر به من رسید. خودم را بالای سرش رساندم. داخل کانال بود. زیر لب آهسته زمزمه داشت ولی نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. با کمک بچه‌ها او را به عقب منتقل کردیم اما شهید شده‌بود.

(به نقل از فرمانده شهید، موسی عرب‌سرهنگی)


منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان گرمسار/ نشر زمزم هدایت


وقتی کار رنگ خدایی می‌گیره؛ مروری بر زندگی شهید مالک احمدی



برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده