زندگینامه و وصیت نامه شهید نادر سیار
زندگينامه
شهيد «نادر سيّار» در سال 1340 ه.ش در محلّه ي «سنگي» بوشهر ديده به جهان گشود. بعد از دوران طفوليت، تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان «بن مانع» (شهيد عاشوري فعلي) سپري كرد و سپس وارد مدرسه ي راهنمايي «مهران» (22 بهمن فعلي) شد.
شهيد سيّار براي ادامه ي تحصيل در مقطع متوسطه، وارد دبيرستان «پهلوي» (دكتر شريعتي فعلي) شد و رشته ي علوم تجربي را برگزيد. او به كارهاي فني، علاقه مند بود، و در رشته ي برق تخصص داشت؛ به طوري كه قسمت عمده اي از كارهاي برق كشي مسجد «حاج محمدعلي» بوشهر را انجام داد.
پس از اتمام دوران تحصيل و همزمان با جنگ تحميلي به خدمت سربازي رفت. به جرأت مي توان گفت كه در تمام دوران خدمت سربازي در جبهه ها حضور داشت.
بعد از اتمام خدمت سربازي نيز، چندين بار به عنوان بسيجي به جبهه اعزام شد.
در زمان خدمت مقدس سربازي، در عمليات «فتح المبين» و چند عمليات ديگر حضور داشت. بعد از آن نيز در عمليات «والفجر8» شركت كرد كه در همين عمليات، در منطقه ي بين «فاو» و «ام القصر» به درجه ي رفيع شهادت نائل آمد.
شهيد سيّار از دوران طفوليت، به مسائل مذهبي علاقه داشت، و بعدها نيز در مسجد، گروه مقاومت و انجمن اسلامي محل فعاليت مي كرد. در نمازهاي جماعت، جمعه و راهپيمايي ها حضوري چشم گير داشت.
وقتي كه گروه مقاومت شهيد «فولادي» تشكيل شد، او فرماندهي اين گروه را به عهده داشت، و تا زمان شهادت نيز عهده دار اين مسئوليت بود.
درباره ي شهادت آن بزرگوار گفتني است كه در جريان عمليات «والفجر8»، وي با تعدادي از نيروهاي رزمي، بعد از غروب آفتاب تا خط دشمن پيش مي رفتند و موقع روشن شدن هوا، به مقرّ نيروهاي خود بازمي گشتند.
در يكي از روزها ـ 24 اسفند ماه 1364ه.ش ـ هنگام بازگشت، دشمن متوجه حضور آنان شده، و با گلوله هاي توپ و خمپاره و سلاح هاي سنگين به آن ها حمله ور مي شود. در اين حادثه چندين تركش به شهيد سيّار اصابت مي كند و به فيض شهادت مي رسد.
وصيت نامه ي شهيد
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«امن يجيب المضطر اذا دعاء و يكشف السوء و يجعلكم خلفاء الارض الله مع الله قليلاً ما تذكرون.»
سوره ي نمل ـ آيه ي 62
آيا آن كيست كه دعاي بيچارگان مضطر را به اجابت مي رساند و رنج و غم آنان را بر طرف مي سازد و شما مسلمانان را جانشينان اهل زمين قرار مي دهد؟
الله اكبر. اشهد ان لا اله الّا الله. اشهد انّ محمداً رسول الله.
بسوزيد اي شمع ها، و محفل ايران و جهان را روشن كنيد. چرا كه هنوز در دوران جهالتيم. خودمان را مسلمان مي دانيم، اما هنوز بويي از قوانين اسلامي نبرده ايم.
بياييد تا با سوختن جسم ناچيزمان، چون شمعي، اسلام را روشنايي بخشيم، تا كساني كه خود را مسلمان مي دانند ولي بي نورند، بي جرقه اند، اسلام را روشن تر از آن چه و آن كه فكرش را مي كردند، ببينند. تا شايد از ميان تاريكي و جهل به طرف نور كشيده شوند.
بياييد بسوزيم و محفل جماران را كه با وجود منبع نوري چون امام روشن است، شايد اندكي روشن تر كنيم. بكوشيم راه ظهور امام زمان(عج) را با قطره قطره ي خونمان و تكه تكه ي گوشت و استخوانمان فرش كنيم.
هجوم آوريد تا با نيرو دادن به اين نوري كه در ايران روشن گرديده، و ابرجنايتكاراني چون آمريكا و شوروي و غيره قصد دارند كه با نفسِ در حال زوال شان، اين نور را كه نور اسلام است خاموش كنند، گسترش دهيم و آن را جهان گستر نماييم. البته بايد براي اين فداكاري از جان و خانواده و مال گذشت. بايد قرباني شد و درخت با عظمت اسلام را با خون آبياري كرد.
امت مسلمان پيرو امام، حقيقتاً پيرو امام باشيد نه به اسم. مدافع اسلام و قرآن باشيد و از اين نعمات الهي بهره بگيريد و زنده اش نگاه داريد. چرا كه اگر سستي كرديد، در روز قيامت شما را مورد سؤال قرار مي دهند. امام را دعا كنيد و با عمل به گفتارش به جهانيان نشان دهيد كه واقعاً پيرو او هستيد؛ و براي كسب منفعت، او را امام و رهبر نمي ناميد.
جنگ را فراموش نكنيد و بدانيد كه ما برحقيم و عاقبت حق پيروز است، اگر به قيمت كشته شدن ميليون ها فرد ايراني و مسلمان باشد. و اميدوارم ان شاء الله، به زودي بر دشمن متجاوز پيروز گرديم و بعد از پيروزي و برقراري حكومت جمهوري اسلامي در عراق، به سراغ كشور بعدي رويم. چراكه:
بهر آزادي قدس، از كربلا بايد گذشت.
از كنار مرقد آن سر جدا بايد گذشت.
خيز اي رزمنده شير
خانه از دشمن بگير.
وحدت را كه كلام امام است حفظ كنيد. چون از وحدت حروف است كه كلمه درست مي شود و از وحدت قطرات آب است كه سيل پديد مي آيد و راه خود را براي رسيدن به هدف نهايي باز مي كند.
در پايان از كليه ي اعضاي خانواده، دوستان، اقوام و آشنايان حلاليت مي طلبم؛ و اميدوارم كه آنان نيز به سعادت واقعي كه همانا شهادت است برسند. اين را هم اضافه كنم كه مطالب ذكر شده را در صحت و سلامت و آزادي كامل، بيان داشته ام.
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
همه ي عمرمان فداي يك لحظه عمر امام.
والسلام
18/8/62
نادر سيّار
بسم الله الرّحمن الرّحيم
با ياري خدا مطالب زير را بر روي كاغذ مي نويسم.
اصل وصيت نامه ام را قبلاً نوشته ام. ولي دوست دارم كه اين مطالب را به آن اضافه نمايم.
يكي از چيزهايي را كه هر فردي بايد در زندگي رعايت كند، شناخت وظيفه و انجام آن مي باشد. من آمدن به جبهه را به عنوان وظيفه ي خود شناختم و بدان عمل كردم، در سلامتي كامل و آزادي حقيقي.
وصيتم به برادراني كه اين مطالب را مي خوانند اين است كه پس از شناخت وظيفه، بدان عمل كنند. نه فقط در مرحله ي حرف بماند و عملي در كار نباشد.
در اين برهه از زمان كه تمامي ابرجنايتكاران قصد نابودي اسلام را دارند، وظيفه ي ما امت اسلامي اين است كه با ياري خداوند متعال، حركت كنيم و پوزه ي يك يك آنان را بر خاك بماليم، و چنان گوشمالي به آنان بدهيم كه ديگر حتي فكر تجاوز به حريم ديگران را نكنند.
اي برادراني كه در پشت جبهه ايد، ـ بيشتر منظورم به برادران هم محلي ام مي باشد. چون بيشتر از آنان شناخت دارم و اين مطلب بيشتر به محل خودمان ربط دارد. ـ امام گفته است كه مسجد سنگر است. آن را پر كنيد.
اي برادر اگر پيرو امامي، بايد مسجد را پر كني. خانه ي خدا را به خاطر كينه جويي با ديگران، حق نداري كه خالي بگذاري.
عزاداري امام حسين(ع) را حق نداري به خاطر كينه از ديگران تعطيل كني.
حق نداري عزاداري امام «حسين»(ع) را انحصاري كني و بگويي بايد فقط ما كه از سال هاي گذشته در اين مسجد عزاداري كرده ايم، حالا هم بايد برنامه ي عزاداري را بچرخانيم.
حق نداري به برادر مؤمنت بگويي كه اين اسرائيلي ها، ما فلسطيني ها را از مسجد بيرون كرده اند!
حق نداري در بين مردم، انجمن اسلامي محل و گروه مقاومت را بكوبي.
شما كه مي گوييد كه امام گفته كه بايد عزاداري سنتي برپا باشد، و تعدادي جوان تازه از راه رسيده نمي گذارند كه ما عزاداري سنتي را برپا كنيم و دمام بزنيم، آيا مگر همين جوانان تازه از راه رسيده، سال گذشته در جلسه اي كه خودتان هم حضور داشتيد، قبول نكردند كه دمام بزنيد؟ با وجود اين كه رفتن از محلي به محل مشخص ديگر براي عزاداري جز خودخواهي چيز ديگري نيست، چرا شما بر روي آن محل بخصوص، پافشاري داشتيد و با وجود اين كه همان جوانان تازه از راه رسيده، رفتن به آن محل را هم قبول كردند، باز بهانه آورديد و عزاداري امام «حسين»(ع) را قطع كرديد؟
ماه محرّم امسال كه الحمدلله با ياري امام «حسين»(ع) و خداوند «حسين»(ع) عزاداري به روش سنّتي در مسجد انجام شد. و همان وعده ي خداوند را كه گفته است، دين اسلام را هميشه زنده نگه مي دارد، در اين مورد عيناً مشاهده كرديم كه نگذاشت امسال مراسم عزاداري امام «حسين»(ع) در مسجد محل تعطيل باشد. الحمدلله.
برادران عزيز و گرامي و ارجمند، كينه جو نباشيد كه فرداي قيامت بايد جوابگو باشيد. وحدت داشته باشيد.
موضوع ناخوشايند ديگري كه در نحوه ي عزاداري ما بوشهري ها متأسفانه رايج است، اين است كه هر مسجدي يك نوحه خوان مخصوص به خود دارد، و حتماً بايد او نوحه بخواند. و همه مي خواهند حتماً در محل خودشان عزاداري كنند. آخر اين كجاي اسلام است. عزيزان مسجد، اگر يك قانون اسلامي پيدا كرديد كه چنين حرفي را زده، بدان عمل كنيد ولا غير.
مطلب ديگري كه در محل ما رواج دارد، متأسفانه رفت و آمد با دشمنان خدا است. كسي كه كمونيست است، مخالف وجود خداست؛ يعني خدا را انكار مي كند. حال ما كه مسلمان هستيم و در فروع دينمان مسئله ي تبرّي را قبول داريم، پس چرا به آن عمل نمي كنيم؟ چرا از دشمنان خدا دوري نمي جوييم؟ در شرع اسلام است كه به كسي كه به مسجد نمي آيد دختر ندهيد. چه رسد به كسي كه منكر خداست. چرا اين كار را مي كنيد؟ اگر مسلمانيد اين كار را نكنيد. نخواهيد كه بعد از چندين سال كه از انقلاب و جنگ مي گذرد با آوردن دشمنان خدا در برنامه ي عزاداري تان او را ارشاد كنيد. او ديگر قابل ارشاد نيست. همين آمدن و يا نيامدن او باعث اين نشود كه عزاداري امام «حسين»(ع) تعطيل شود كه اين خواست او و همقطارانش مي باشد. بنا به شرع اسلام دشمنان خدا را دشمن بشماريد، و از آنان كناره جويي كنيد. نگوييد بچه ي محل است؛ نگوييد همسايه است؛ او را طرد كنيد. خدا با شماست.
اميدوارم كه همگي سال آينده با خلوص كامل در مراسم عزاداري امام «حسين»(ع) در مسجد محل شركت كنيد. ان شاء الله.
شايد بگوييد اين مطالب ربطي به وصيت نامه ندارد. اما برادران، دلم براي مسجد مي سوزد، كه محل داراي آن چنان جمعيتي است، اما مسجد اين چنين خالي.
مسلمان بايد هر كارش براي رضاي خدا باشد، آب خوردنش، بازي كردنش، خوابيدنش، صحبت كردنش، مسجد رفتنش، راه رفتنش، و خلاصه هر كاري كه انجام مي دهد. به اميد آن روزي كه همه ي ما مسلمان واقعي باشيم.
شما پدر و مادر گرامي ام، حق بزرگي بر گردن من داريد، چرا كه همان طور كه خدا خواست مرا پرورش داديد. من كه از عهده ي جبران آن برنيامدم. اما اميدوارم كه خداوند متعال حق شما را بدهد. اين را هميشه به خاطر داشته باشيد كه اگر سعادت فرزندتان را مي خواستيد، او سعادتمند شد. پس به چيزي كه مي خواستيد، رسيده است و جاي ناراحتي نيست. صبر داشته باشيد. خداوند شما را در بهشت جاويدان قرار دهد. ان شاء الله.
به اميد پيروزي اسلام بر كفر
خداحافظ همگي شما عزيزان
اسفندماه سال 64
منبع :
کتاب :
پاسدار ناشناس
مصاحبه گر : پايگاه
مقاومت شهيد فولادی
تهيه و تدوين : حاج فتح
الله جمهيری
مشخصات نشر: بوشهر: شروع ،
1383.
فروست:
شهیدنامه؛[ج.] 1. مجموعه آثار؛ 1. آینههای روشن؛ 1
يادداشت:
این کتاب با حمایت کنگره سرداران و 2000 شهید استان بوشهر است
عنوان
دیگر: یادنامه شهدای پایگاه مقاومت "شهید فولادی" سنگی
موضوع:
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 -- شهیدان
موضوع:
جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 -- خاطرات
شناسه افزوده: کنگره بزرگداشت سرداران و دو هزار شهید استان بوشهر