خاطراتی از خانواده و همرزمان شهید کرم مغدانی
از زبان هم زبان …
بهرام مغداني(خواهر زاده و همرزم شهيد):
چند روز پس از اعزام،در فاو مستقر شديم . وي جزو گردان حضرت زينب(س) بود و من جزو گردان كميل بودم .من آر.پي . جي زن بودم و شهيد كرم راننده آمبولانس بودند تا اينكه در شب 12/2/1365 پس از مراسم دعاي كميل در قسمت بهداري منطقه به خواب و به استراحت مشغول بودند كه گلوله كاتيوشا به سنگرشان خورد و او و دو تن از همرزمان ديگر شهيد شدند . جمعه غم انگيزي بود،به همين علت،هيچكاه هيچ شب جمعه اي نيست كه كرم را به ياد نياورم …
☼☼☼
دوستان شهيد (اهالي روستاي آبكش):
در ميان مردم روستا،ميهمان نوازي او زبانزد بود . معلمان و ديگر غريبه هاي روستا آشناي خانه او بودند …
عبدالعلي مغداني(برادر شهيد):
با وجود بي بهره بودن از سواد،داراي بينشي نو همراه با آينده نگري بود به دانش آموزان روستا خيلي علاقه داشت و مدام آنها را تشويق به درس خواندن مي كرد … با علاقه و عشق به مسائل مذهبي توجه داشت … با پول خودش مسجدي بنا كرده كه تا هنوز هم تكميل نشده است …
مثل شقايق
تنگ غروبي باز اينجا سرخ مي رويم
بر سبزي يكدست صحرا سرخ مي رويم
در نينوايي از غرور نيزه و نفرين
با يار سرخ كربلاها سرخ مي رويم
تا من اجابت كرده باشم دعوت لاله
در سالي از پاييز هيجا سرخ مي رويم
زان سوي ساحل چون مرا با نام مي خوانند
لنگر گشيده رو به دريا سرخ مي رويم
افتاده پشت خاكريزي دست در غربت
من در بسيج آرزوها سرخ مي روم
سروده قاسم درویشی
☼☼☼
منبع :
کتاب به دریا پیوستگان: شهید نامه شهدای بردخون
گرداوری : مجید عابدی