زندگینامه و وصیت نامه شهید فرهنگی سید محمد حسینی مقدم
شهید سید محمد حسینی مقدم
پدر:سید مرتضی
تولد:1339/7/9
شهادت:1363/1/5
سر بر آستان جانان که می گذاری، آغاز افتادن است بلندمرتبه و گلبانگ سربلندیت را فراتر از آنچه در خاک و افلاک است، با گوش جان می شنوی؛آغازی که اگر توأم با معرفت و مراقبت باشد،از هزاران برخاستن و به اوج رسیدن فراتر و دلپذیرتر است.یعنی بی تابی ات جهان خاکی را در می نوردد و عشق، تو را می برد به آنجا که خاطرخواه اوست؛همان اشتیاقی که((سید محمد ))را به سرانجام رسانید که آرزوی دیرین خوبان عالم است...
در سال 1339 در خانواده ای مذهبی در روستای ((سربست))از توابع بخش سعداباد به دنیا امد تا راه سعادت را به سرعت طی کند و در پنج سالگی قرآن را همه چیز است به نحو احسن بیاموزد.در ادامه ی این راه، تا کلاس پنجم ابتدایی را در زادگاهش و دوره ی راهنمایی و متوسطه را در برازجان گذرانید و توانست مدرک دیپلم خود را در سال های تحصیلی1358-1357 دریافت کند.در اوایل انقلاب که آموزشگاه ها به تعطیلی کشانیده شد، فرصت را مغتنم شمرد و با تشکیل کلاس آموزش قران در زادگاهش، جان پاک خردسالان را با کتاب خدا مأنوس نمود.او از بنیان گذاران انجمن اسلامی این روستا بود و در حوزه ی روابط عمومی انجمن، به فعالیت الهی خود ادامه می داد.در برگزاری دعای کمیل و توسل فعال بود و اغلب اوقات،قرائت دعاها به وسیله ی ایشان انجام می گرفت.در سال 1359 به خاطر امرار معاش خانواده، در کارخانه ی نساجی بوشهر مشغول به کار شد،امّا طولی نکشید که در سال1362-1361 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در روستاهای((بهمنیاری)) و ((فخرآوری)) گناوه، در پست امور تربیتی، آموزش قرآن و اخلاق اسلامی دانش آموزان را به عهده گرفت.چندی نگذشت که به روستای ((جتوط)) از توابع بخش سعداباد منتقل و در دبستان ((شهید سعادت)) و ((فاطمیه))ی آن روستا باعنوان مربی پرورشی، مشغول به خدمت شد.شهید سیدمحمد حسینی مقدم بیش ترین وقت خود را صرف برگزاری مسابقات قرآن و تدریس این کتاب الهی می کرد؛به گونه ای که بین آموزگاران،نمونه و سرآمد بود. بیش تر شب ها به علت بارندگی یا خرابی راه و فاصله ی زیاد میان محل زندگی و محل کار، در منزل بعضی همکاران می ماند و دیده می شد که حتی در آن شرایط هم نماز شب و زیارت عاشورا و راز و نیازش با خدا ترک نمی شد.آری، شرایط روحی و ایمان به جهاد در راه خدا و همچنین شهادت افتخار آفرین برادرانش ، جان بی قرار او را متوجه حضور در جبهه ها کرد.از این جهت، برای بار دوم عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد و در عملیات بزرگ خیبر، پس از مقاومت تا آخرین لحظه، در تاریخ 5/1/1363، بر اثر بمباران شیمیایی هواپیماهای عراقی ،جبهه ی طلائیه را با شهادت افتخار آمیز خود رنگین تر نمود.
خود را ز بلندای رهایی یله کردند آنان که سفر همره این قافله کردند
غفلت زده ما را که به سرمای صحاری خفتیم و سواران طی صد مرحله کردند...
فرازی از وصیت نامه ی شهید:
((مادر عزیزم! می دانم که طاقت شنیدن خبر شهادتم را نداری.حق داری که طاقت نداشته باشی! زحمات
بی دریغی به پایم کشیدی.شب ها تاصبح، پای گهواره ام نخوابیده ای؛ امّا به عمق مطلب بنگر که چه قدر شیرین است! مادر جان ! اگر خداوند فیض عظیم شهادت را نصیبم کرد، بدان که لحظه ی شهادتم بهترین لحظات عمرم بود که در دنیا بودم...))
منبع :
کتاب مشق های ماندگار
زندگینامه شهدای فرهنگی استان بوشهر
ناشر: انتشارات سبط النبی(ص)
نوبت چاپ: بهار1392
من درباره شهیدان حسینی مقدم مطالعه کردم و تا جایی که میدونم
خیلی سخت جنگیدن و امیدوارم من هم بتوانم مثل آنها باشم