شهدا فرهنگی;
جمعه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۴۳
شهید حسین قایدی آذرماه 1342 در برازجان دنیا آمد.دوران با شكوه و پر از معنويت نوجواني خود را سپري نمود و پا به عرصه جواني گذاشت .جواني پر جنب و جوش و پر تحرك جواني كه قلبش مالا مال از عشق به خميني و يارانش بود . جواني كه انقلابش را همچون چشمانش دوست مي داشت .و همين عوامل معنوي و روحاني او را به سوي ميعادگاه عاشقان الله سوق داد و بيش از سه بار توانست بلبل نغمه خوان قلب پر نورش را به گلزار و گلستان رهروان ابا عبد الله پرواز دهد .
زندگي نامه شهيد حسين قايدي

 

 

شهید محمد حسین کریمی

 

پدر:غلامحسین

 

تولد:1342/9/15

 

شهادت:1367/4/4

 

آذرماه 1342 است و تو مثل ستاره ای زیبا، شب های برازجان را روشن و پرنور می سازی...متولد می شوی تا زمین در هیجانی دیگر، یکی از گل های سرسبدش را به مردمان این جهان وانفسا هدیه کرده باشد...

برازجان محل آموختن دانش و بینش تو تا دیپلم است،اما شوق آموختنی دیگر تو را به تهران می کشاند تا در مرکز تربیت معلم ((شهید اندرزگو)) در رشته ی دینی و عربی به دانش افزایی مشغول باشی.معلمی مخلص، متقی و فداکار می شوی که به کارت عشق می ورزی و در عین حال ضرورت لبیک به ندای امام خویش را فراموش نمی کنی...یکی از نیروها و اعضای فعال پایگاه مقاومت((فتح المبین)) زادگاهت می شوی... بارها، داوطلبانه دولت را پرنده ای می کنی تا در آسمان جبهه ها به پرواز در آید...

در جبهه، بی ریا و دلسوز،مأموریت ها را انجام می دهی و هر مسئولیتی را باجان و دل می پذیری...مدتی نیز بصورت مأمور به خدمت در سپاه پاسداران در می آیی و در ((قرارگاه قدس))،عهده دار آموزش تخریب به نیروهای آموزشی آماده ی اعزام به جبهه ها می شوی...

شور معلمی دلت را روانه ی شبانکاره می کند و در آنجا، در((مجتمع رزمندگان شهید رجایی)) به تدریس مشغول می شوی، اما شوقی شگفت بالهای تو را نوازش می دهد؛ بی شک آسمان جبهه ها حال و هوای دیگری دارد.تقویم بهار، دومین روزش را در فروردین1367 ورق می زند که تو پرمی گشایی و در واحد تخریب((ناو تیپ امیرالمومنین (ع))) مشغول نبرد با دشمنان دین و قرآن می گردی...

چهارم تیرماه 1367 است؛ در جبهه ی جنوب، به همراه دوستانت سوار ماشین می شوی تا مواد منفجره را به عاشقان شهادت، در خط مقدم، برسانی...اما بال گردهای دشمن خروش چشم های تو را برنمی تابند...موشک که می آید ماشین حامل مواد منفجره گُر می گیرد و تو به همراه سه تن از یاران همدلت به دنبال لیلای خویش در جزیره مجنون آسمانی می شوی...

 

ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها                                      همان قبیله که بودند غرق پاکی ها

به عشق زنده شدن، ((عند ربّهم)) بودن،                                 شده است حاصل آن ها زسینه چاکی ها...

 

 

فرازی از وصیت نامه ی شهید:

((به برادران معلّم توصیه می کنم پیامبرگونه باشند...همکاران گرامی اگر علمی می آموزید یا می آموزانید در تهذیب نفس باشد و گرنه این علم به درد نمی خورد.))

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبع :

 کتاب مشق های ماندگار

زندگینامه شهدای فرهنگی استان بوشهر

ناشر: انتشارات سبط النبی(ص)

نوبت چاپ: بهار1392

 

 

 


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده