مصاحبه با جانباز هفتاد درصد عبدالمحمد پاپری ثابت + عکس
عده ای از جانبازان هفتاد درصد استان بوشهر در سال های بعد از جنگ تحمیلی
عراق علیه ایران مجروح و جانباز شده اند. یکی از آن ها آقای عبدالمحمد پاپری ثابت است
که در مرداد ماه 1370 در کردستان بر اثر انفجار مین مجروح و جانباز شده است. جان او
را یک کُرد نجات داده است. عجیب آنکه این عزیز تنها دوازده ساعت به پایان دوران دو
ساله خدمتش باقی مانده بود که جانباز شده است. در یک روز گرم تابستانی و در تیرماه
1386 در برازجان به منزل ایشان رفتیم و پای خاطراتش نشستیم.
فرزند چندم خانواده هستید؟ فرزند
سوم هستم.
ممکن است خواهر و برادرانتان
را نام ببرید؟ عبدالرسول، رقیه، خودم، عبدالرحمان، صدیقه، خالق، یوسف و
زلیخا.
پدرتان چه کاره بود؟ پدرم
مغازه دار بود، چوب فروشی داشت.
متولد کجا هستید؟ شهر
برازجان، محلة پاپری ها.
چند سالگی به مدرسه رفتید؟ من
سال 1355 به مدرسه رفتم.
یعنی شش سالت بود؟ بله.
همزمان با دوران دبستان بود که انقلاب در سال 1357 شروع شد. آن موقع من کلاس سوم دبستان
بودم.
چه مدرسه ای می رفتید؟ دبستان
22 بهمن میرفتم.
تا کلاس چندم درس خواندید؟ سیکل
دارم.
یعنی دوران راهنمایی را
طی کردید؟ بله.
چه سالی سوم راهنمایی
را تمام کردید؟ سال 1367 سیکلم را گرفتم.
چه سالی به سربازی رفتید؟
سال 1368 به سربازی رفتم.
قبل از سربازی کار هم
می کردید؟ به آن صورت نه. فقط سر مغازه میرفتم و به پدرم کمک میکردم.
تاریخ دقیق اعزام به سربازی
کی بود؟ هیجدهم مرداد ماه سال 1368 به سربازی اعزام شدم.
محل آموزشی شما کجا بود؟ جهرم.
بعد از آموزشی به کجا اعزام شدید؟ ما
را بعد از دو ماه آموزش در جهرم به بندر عباس اعزام کردند و مدت دو سال کامل خدمت کردم.
در چه تاریخی جانباز شدید؟ درست
دوازده ساعت مانده بود که دوران دو ساله خدمت سربازی ام تمام شود که مجروح و جانباز
شدم. یعنی روز هفدهم مرداد ماه سال 1370 .
ممکن است چگونگی مجروح
شدنتان را تعریف کنید؟ با مین برخورد کردم و مجروح و جانباز شدم.
چطوری ؟ حوالی
غروب بود که پیاده با مین برخورد کردم.
کجا؟ درسقز
کردستان.
چند ماه کردستان بودید؟ هشت
ماه کردستان بودم. قبل از آن هم چهارده ماه در بندر عباس خدمت کرده بودم.
تنها بودید؟ بله،
تنها بودم. داشتم گشت میزدم و نگهبانی میدادم که ناگهان پایم روی مین رفت و مجروح شدم.
بیهوش شدید؟ نه،
بی حس شدم، منگ بودم و نمی دانستم چه اتفاقی افتاده و چه شده است، چشمانم جایی را نمی
دید. بر اثر انفجار از دره پرت شدم و یک کُرد با غیرت نجاتم داد و مرا در ماشین گذاشتند
و به بیمارستان امام خمینی(ره) شهر سقز انتقال دادند. در بیمارستان بیهوش شدم و بعدها
فهمیدم که از سقز به تبریز و از آنجا به بیمارستان ژاندارمری در تهران اعزامم کرده
اند.
از چه ناحیه ای جانباز و مجروح شدید؟ پای
چپم قطع شد و فکم آسیب دید، بینی ام هم به کلی از بین رفت و چند جای دیگر بدنم زخمی
شد.
چه مدت در بیمارستان بستری بودید؟ درست یادم نیست،
اما در مجموع سه سال درگیر بیمارستان و عمل های جراحی بودم.
چه سالی ازدواج کردید؟ سال
1374 ازدواج کردم.
چند فرزند دارید؟ دو
فرزند دارم. یک پسر و یک دختر به نام های رضا و معصومه.
از این که در این گفت وگو شرکت کردید، متشکرم
منبع: کتاب کی شما شهید
شدید؟
نویسنده: سید قاسم حسینی