زندگینامه و مناجات شهید اسفندیار لشکری
زندگی نامه شهید
شهید اسفندیار لشکری در سال ۱۳۳۴ در روستای بهمنیاری از توابع بندر گناوه در خانوادهای کشاورز دیده به جهان گشود و از اولین روزهای حیات، تلخی فقر و ستم حاصل از رژیم منحوس شاهنشاهی حاکم بر روستاها را چشید .
با همه مشکلات مالی و خانوادگی به مدرسه رفت اما بیش از چهار سال نتوانست قیافه رنجور پدر را نظاره گر باشد و ناچار از مدرسه ی درس به مدرسه کار و مشقت شتافت .
شهید لشکری از همان کودکی روحی سرشار از ایمان و خلوص داشته بیشترین اوقاتش را در مساجد و تکایا به سر میبرد و از جمله کسانی بود که قبل از انقلاب به ندای روح بخش امام امت لبیک گفت و در اعتراضات مردم آن خطه شرکت جست .
شهید اسفندیار لشکری از اول انقلاب اسلامی با وجود داشتن مشکلات مالی و شغل کارگری تا آنجا که میتوانست در اجتماعات شرکت میکرد و برای دیگر برادران حزب الله بندر گناوه چهرهای آشنا شد .
در اولین روزهای جنگ تحمیلی به عنوان سرباز احتیاط با شوقی وافر به جبهه جنوب رفت و گفت دعا کنید یا پیروز گردیم یا شهید شویم ، بعد از گذشتن ۶ ماه دوره موفقیت آمیز او که همراه با رشادت های بسیار از جمله شرکت در بیرون راندن مهاجمین از شهرهای بستان و سوسنگرد ، به شهر و دیار خود بازگشت غمگین از حضور در عهد خویش در دوره احتیاط سرانجام وارد بسیج سپاه پاسداران شد و در حفاظت شهر از منافقین و افراد طاغی نقش بسزایی ایفا کرد .
بارها در درگیری گروهکها تا نزدیکی شهادت پیش رفت و در راه بازگشت به مرز به خود نهیب زد که چرا از دنیای پر زرق و برق دل نمیکنی ؟
سرانجام تصمیم گرفت برای بار دوم شانس خود را در صحنه شهادت امتحان کند و به همین قصد به مریوان رفت و در خلال سه ماه جنگ و ابراز شجاعت بنا به برنامه تعیین شده به منزل برگشت. و این بار عزمی را سختتر پیشه خود کرد و گفت شاید گناهان، مرا از شهادت دور میدارند و با این تفکر به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گناوه وارد شد تا به عهد خود وفا کند.
شهید اسفندیار لشکری معتقد بود که سپاه مظهر پاکی و تقدس است و در این ارگان انقلابی است که انسان میتواند راه تطهیر بپیماید .و در همین احوال بنا به پیشنهاد فامیل و دوستان دختری از آشنایان را به عقد خویش درآورد و در جواب اصرار فامیل و آشنایان جهت انجام مراسم عروسی را میگفت :
تا دشمن در خاک ما است و اشرار مشغول شرارت ، عروسی نخواهم کرد و بعد از پیروزی که برگشتیم ان شاء الله عروسی خواهم کرد . او خوب میدانست که دیگر موعد وصال با معشوق حقیقی فرا رسیده و باید شتافت و خود را به کاروان عاشقین شهادت رسانید .
سرانجام بعد از جلب رضایت مسئولین سپاه پاسداران بندر گناوه در حالیکه از یکایک افراد خانواده و آشنایان و دوستان حلالیت میطلبید چنین گفت : این بار من سفری طولانی در پیش دارم مبادا پدر ـ مادر ـ برادران ـ خواهران ـ بستگان و یاران ناراحت شوید و اگر به فیض شهادت که خود منتهی آرزوی من است نائل شدم خدا را شاکر باشید و همواره یارو یاور امام باشید . آنگاه قدم به عرصه پیکار و شهادت گذاشت .
پیکاری که با خون او رنگ گرفت و شهادت او درتاریخ 1363/6/5 رسوایی دشمنان را به ارمغان آورد . مردم مظلوم را در مهاباد به خاک و خون کشیدند و همراه با او قلبهای بیشمار روستازادگان به سوگ نشستند و بیرحمانه تر آنکه دشمنان منافق از انتقال و تدفین جسد مطهرش به زادگاهش ممانعت بعمل آوردند و حقانیت او را بیش از پیش اثبات نمودند.
مناجات شهید
خدایا ـ بارالها ـ معبودا ـ معشوقا و مولایم ،
من ضعیفم و ناتوان ؛ دوست دارم ، چشمهایم را دشمن در اوج دردش از حدقه در بستان درآورد و دستهایم را در سوسنگرد قطع کند و پاهایم را در خونین شهر از بدن جدا سازد و قلبم را در مریوان اشرار آماج رگبارهایشان کنند و سرم را در مهاباد خصم زبون از تن جدا نماید
تا در کمال فشار و آزار ، دشمنان مکتبم ببینند که گرچه دستها و پاها و قلب و سینه و سرم را از من گرفتند اما یک چیز را نتوانستند بگیرند...
و آن ایمان و هدفم است که عشق به الله و معشوقم و به امام امت و اسلام است .
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر