شهید محمود خاج از لسان همرزمان و خانواده
خاطرات شهید
۱ ـ خاطرهای از درویش منفرد :
من خبر شهادت محمود را به همسرم ندادم . او در بیمارستان شهداء ماهشهر مشغول به کار بود و اینکه بعد از دو روز از رئیس بیمارستان برای خانمم مرخصی خواستم و خبر شهادت برادرش را به آنها دادم و از آنها خواستم تا چیزی به همسرم نگویند و من به او گفتم که شوهر خالهاش مرده است وقتی به منزل پدرش رسید از موضوع باخبر شد و تا کنون به مدت ۲۳ سال است که عضو این خانواده محترم هستم و شدیداً راضیام و برای شهید طلب آمرزش و مغفرت میکنم و از خداوند بزرگ برای شادی روح و جاودانی مسئلت دارم .
از وضعیت اخلاقی او هر چه بگویم کم است . او مدیر با اخلاقی بود . زیرک و با مسئولیت بود . او در حفظ بیتالمال کوشا بود . ساده زیست و قابلیت بالایی داشت او روحیه با جدی داشت . قدرت تدبیر و برنامه ریزی او فوقالعاده خوب بود او نو آور بود .
یک خاطره ـ زمانی که من و شهید محمود خاج در بنیاد مستضعفان آبادان کار می کردیم . یک وسیله نقلیه شورلت از پالایشگاه آبادان جهت یاری رساندن به مستضعفان در اختیار داشتم .
روزی در خیابانهای شهر مشغول گشت بودیم یک دفعه متوجه شدیم که چند نفر چاقو کش و قلدر به طرف ما می آیند و به جان یکدیگر افتاده بودند وقتی که ما میخواستیم از آنجا عبور کنیم . آنها خیال کردند که این ماشین کمیته است . زیرا من و محمود در آن زمان ریشهایمان بلند بود عده ای فرار کردند و عده ای با چاقو و دشنه به طرف ما حمله بردند ما هم که در ماشین دو تا چماق بزرگ داشتیم و اینها را بخاطر محافظت اموال مردم و بیتالمال از دست دزدها گذاشته بودیم به طرف آنها حمله کردیم که آنها فرار کردند و در یک چشم بهم زدن همه چاقوکشها قمه کشی و گردن کلفتهای آن محل را فراری دادیم و راحت به راهمان ادامه دادیم والسلام .
خدانگهدار شما درویش منفرد
۱۳۸۱/۱۲/۱۶
۲ ـ خاطراتی از زبان همسرش :
کمک به یتیم
عشق و علاقه خاصی به حضرت علی (ع) داشت روزی خانمی بعد از شهادتش به من مراجعه کرد و گفت : شهید خاج همیشه لباس برای بچههای یتیم من تهیه میکرد و من متوجه نشدم تا یک روز خانمی درب حیاط آمده و کار با شهید داشته میخواست لباسهایی که شهید برای بچههایش گرفته بود را ببرد بازار و عوض نماید و این قضیه را از ما پنهان کرده و میخواسته مخفی باشد و او روحیه خوبی نسبت به کمک به فقیر داشت و میخواست راه حضرت علی (ع) و مولایش را ادامه دهد و پیرو او باشد .
تلاش برای مردم
برای خدمت به مردم وقت نمیشناخت و علاقه خاصی به خدمت به مردم داشت چون در شهرداری خدمت میکرد برای گرفتن امتحانات به تهران میرفت و برای شهرداری وسایل میگرفت و اولین بار آسفالت را در شهر گناوه شروع کرد و کوچهها و خیابانها شهر را آسفالت نمود و عشق و علاقه خاص به خدمت مردم داشت
حضورش در جبهه
پایان سربازی شهید همزمان با جنگ تحمیلی . شهید که سربازیش تمام شده بود خیلی ناراحت بود و میخواست که بتواند به صورت حال در جبهه شرکت کند که به صورت داوطلب در جبهه شرکت نمود و همان مرحله هم شهید شد قبل از حضور در جبهه عید سال ۱۳۶۰ بود او عیدی از شهرداری سه هزار تومانی گرفته بود نصفش را به خانواده تقسیم کرد و بقیهاش را برای رزمندگان هدیه گرفت و رفت و به لقاء الله پیوست .
معاون شهرداری گناوه
شهید معاون شهرداری گناوه بود و سفرهای زیادی به تهران برای گرفتن وسایل برای شهرداری داشت آخرین سفر که به تهران رفت خیلی لباس برای خانواده گرفته بود به او گفتم چرا این کار را کردی گفت نیاز شهادت بین ، متوجه شدم که او آگاهی نسبت به خود دارد و آرزوی شهادت در دل دارد رفت و شربت شهادت را نوشید و به آرزوی خود رسید .
بخش اعلامیههای حضرت امام
یادم هست ماه مبارک رمضان سال ۱۳۵۷ بود ما با شهید خاج نسبت فامیلی داریم شهید خاج را در خیابان دیدم که بستهای به من داد گفت ببرید خانه تا من بیایم من بردم خانه شهید آمد و باز کرد و گفت ا ین علامیههای امام است شما نسبت به امام آشنایی دارید گفتم کم او ما را نسبت به امام آشنا کرد و به صورت فعال در برنامههای حضرت امام و بخش اعلامیه او شرکت میکرد .
پیشنهاد گلزار شهداء
شهید خاج اولین کسی بود که اول جنگ که در شهرداری بود پیشنهاد درست کردن گلزار شهداء را میدهد و زمینی برای گلزار شهداء اختصاص میدهد تا شهداء به صورت جمعی باشند و قطعه شهداء تشکیل گردید و این کار را کرد و گلزار شهداء فعلی گناوه توسط شهید خاج درست شده و خود یکی از شهداء این گلزار است .
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر