شهید ماه رمضان
دوشنبه, ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۳۹
نوید شاهد_شهید حسین دژگاهی لکفه در وصیت نامه خود این چنین می گوید: من از برادرانم تقاضا دارم که امام را تنها نگذارند که خون این شهدای انقلاب اسلامی هدر برود. یار و مددکار ستم دیدگان باشند و به داد مظلومان برسند و حق آنها را از ستمکاران بگیرند و به نهادهای انقلاب اسلامی که از خون گرانبهای جوانان عزیز بنیان شده است همکاری کنند.

به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید حسین لکفه در سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای فقیر و مستضعف در روستای قلعه کهنه (ریز) دیده به جهان گشود وقتی که ۷ یاله شد برای آموختن دانش و سواد وارد دبستان شد در میان دانش آموزان دبستان از لحاظ درسی همیشه ممتاز و الگو بود و از لحاظ اخلاقی دارای اخلاقی اسلام بود که تمام دانش آموزان مجذوب اخلاق وی شده بودند مثلا "اگر یک روز بخاطر عذری نمیتوانست به مدرسه برود تمام دانش آموزان جای او را در مدرسه خالی میدیدند و از همدیگر در مورد وی سئوال میکردند که چرا امروز دژ گاهی به مدرسه نیامده خلاصه تمام دانش آموزان او را مانند یک برادر میدانستند و حاضر نبودند که دوری وی را تحمل نمایند تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند و سپس به علت فقر شدید مالی نتوانست ادامه تحصیل دهد و، چون پدرش پیر شده بود و نمی‌توانست خرج خانواده را تامین نماید مجبور شد که کار بکند و خرج خانواده را تامین نماید مجبور شد که کار بکند و خرج خانواده را تامین نماید و برای کار کردن در محل خود و اخلاق خوب وی در محل کار باعث شده بود که کارگران از کار خسته نشوند و روزی که دژ گاهی در محل کار حاضر بود دیگر خستگی برای کارگران معنی و مفهومی نداشت و اگر روزی نمی‌توانست سر کار برود تمام کارگران جای او را خالی میدیدند تا اینکه انقلاب روح بخش اسلامی مان بر رهبری حسین زمان خمینی کبیر شروع شد در دوره انقلاب در راهپیمائی‌ها و جلسات مذهبی فعالانه شرکت داشت تا اینکه انقلاب پیروز شد با تشکیل بسیج مستضعفین این پایگاه منتظر شهادت در بسیج ثبت نام کرد در میان برادران بسیجی فردی سخت کوش پرکار و فعال بود و علاقه عجیبی به شهادت داشت، زیرا می‌دانست که شهادت آغاز زندگی جاودانه است و پس از دیدن دوره آموزشی به جبهه حق شتافت و در روز ۱۳ تیرماه ۱۳۶۳ در جبهه خونین شهر به دیدار معشوق شتافت و به لقاء الله رسید. روحش شاد و راهش پر رهرو باد. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

متن وصیت نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون (قران کریم)

اینجانب حسین لکفه فرزند علی برز! دارای شماره شناسنامه ۳۰۸ متولد ۱۳۴۵. در روز ۱۷ خردادماه ۱۳۶۱ از ریز بدون هیچگونه زور یا اجباری برای نابودی کفار عازم جبهه نور علیه ظلمت شدم این چند کلمه بهعنوان وصیّت نامه نوشتم تا مبادا کوردلان ادعا کنند که من با زور یا اجباری به جبهه اعزام شده ام. من از برادرانم تقاضا دارم که امام تنها نگذارند و خون این شهدای انقلاب اسلامی هدر برود. یار و مددکار ستم دیدگان باشند و بداد مظلومان برسند و حق ان‌ها را از ستمکاران بگیرند؛ و به نهاد‌های انقلاب اسلامی که از خون گرانبهای جوانان عزیز بنیان شده است همکاری کنند؛ و از پدرم و مادرم و. تقاضا دارم که اگر لیاقت ان را را داشتم که شهید بشوم از پوشیدن لباس سیاه اجت؟ کنند و تنها ادامه دهنده راه من کسانی هستند که راه من را ادامه بدهند؛ و این را بدانید اگر شهید شدم مایه بسی امید است که به این ارزوی دیرینه دست یافته ام و دیگر پیام من این است که من کوچکتر از ان هستم که برای این ملت همیشه در صحنه پیام بفرستم، ولی یک نق؟ متذکر میشوم که امام تنها نگذارند و از مملکت اسلامی نهایت کوشش خرج بدهند. والسلام. به امید پیروزی حق علیه باطل.

یار و مددکار ستم دیدگان باشید و بداد مظلومان برسید

یار و مددکار ستم دیدگان باشید و بداد مظلومان برسید

خاطره ای از شهید عزیز از زبان راوی، علی محدثی

صبح روز ۱۸ خرداد ۱۳۶۱ به اتفاق شهید حسین دژگاهی شهید محمد ریزی - شهید لحمد احمدی - شهید عباس بهرامی -  و شهید محمد رستمی از بسیج دهستان ریز به سپاه پاسداران کنگان منتقل شدیم. از کنگان به بسیج مرکزی بوشهر و سپس به شیراز اعزام شدیم و در پادگان شهید مسگر شیراز با هواپیما عازم شهرستان امیدیه شدیم و از فرودگاه امیدیه به پادگان شهید با هنر اهواز و از انجا به تیپ امام سجاد (ع) اعزام شدیم و بعد از سازماندهی در گردان عازم جبهه کوشک شدیم و به سوی خط مقدم در حالیکه سوار ماشین و در حال حرکت بطرف محور ثارالله بودیم ماشین ما یک دستگاه خودرو لندکروز بود این اتفاق در تاریخ ۱۳ تیرماه ۱۳۶۱ ساعت ۹ صبح افتاد. ماشین در حال حرکت به سوی خط مقدم بود و بچه‌ها شعار میدادند تکبیر میگفتند که ناگهان در اثر اصابت خمپاره به ماشین توسط دشمن واژگون شد و هر کدام از ما بطرفی پرتاب شدیم عراقی‌ها ماشین را دیده بودند و ..؟... بودند تا در فرصتی مناسب او را هدف قرار بگیرند. خمپاره به ماشین اصابت کرد و ما دیگر هیچ نفهمیدیم تا اینکه پس از دقایقی که به هوش امدیم مشاهده کردیم که شهید حسین دژگاهی با تفاق شهیدان احمد احمدی و شهیدی دیگر از اصفهان در این حادثه به درجه رفیع شهادت نایل گشته و تنی چن از دوستان از جمله شهید عباس بهرامی و من زخمی شدیم و بقیه رزمندگانی که در ماشین بودند از جمله پاسدار علی صیدری فرزند احمد - برادر بسیجی منوچهر باقری فرزند غلامحسین و بسیجی خلیل تشانی فرزند علی زنده ماندند ولی کمی هم زخمی شدند که زخم ان‌ها سطحی بود و هم اکنون در قید حیات هستند. شهید دژگاهی با اینکه کم سن و سال بود، اما بسیار رشید و دلاور بود وی در انجام ماموریت‌ها بسیار زرنگ بود و همیشه در ماموریت‌ها از ما جلو می‌زد. هیچگاه ترس نداشت و می‌گفت هیچ چیز مانند شهادت شیرین نیست مردم از اول زندگی تا اخر بدنبال کار خیرند تا به بهشت بروند، اما شهید با اهداء جان خویش یکراست راهی بهشت می‌شود، اما شهادت هم جرات می‌خواهد و خدا دوستانش را شهید میکند.

منبع: معاونت فرهنگی و آموزشی اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده