آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۴۲۶۱
۱۲:۳۲

۱۴۰۴/۰۴/۰۴

خاطرات/ با زبونم میجنگم

همسر شهید «ناصر بهداشت» می‌گوید: «ناصر دستش تو جبهه مجروح شده بود و چند روزی جهت درمان مرخصی اومده بود. بعد چند روز دیدم ساکش و داره جمع میکنه. گفتم ناصر کجا، تو که دستت مجروح، تو جبهه کاری از دستت بر نمیاد که بخوای با یک دست بجنگی! خندید و گفت: دست که ندارم، زبون که دارم با زبونم میجنگم.»


به گزارش نوید شاهد مازندران، «شهید ناصر بهداشت» در بیست و پنجم تیرماه ۱۳۴۰، در قائم شهر متولد شد. او در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) بزرگ شد. ناصر در هنرستان در رشته راه و ساختمان تحصیل کرد و به دلیل علاقه زیاد به این رشته، شاگرد ممتاز بود. او از همان کودکی فردی متواضع و باوقار بود و در فعالیت‌های انقلابی شرکت فعال داشت. پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور یافت. سرانجام در نوزدهم اردیبهشت ۱۳۶۴، در حالی که فرماندهی محور مهران - چنگوله را بر عهده داشت، در حین شناسایی منطقه به شهادت رسید.

خاطرات/ با زبونم میجنگم

چند خاطره‌ای از همسرشهید «ناصر بهداشت»:

همسرشهید «ناصر بهداشت» میگفت: ناصر دستش تو جبهه مجروح شده بود و چند روزی جهت درمان مرخصی اومده بود. بعد چند روز دیدم ساکش و داره جمع میکنه. گفتم ناصر کجا، تو که دستت مجروح، تو جبهه کاری از دستت بر نمیاد که بخوای با یک دست بجنگی! خندید و گفت: دست که ندارم، زبون که دارم... با زبونم میجنگم.

این شهید بزرگوار در جبهه‌های جنگ نیز حضور فعال داشت و به دفاع از میهن اسلامی پرداخت.

شهید بهداشت ارادت قلبی خاصی به امام خمینی داشت و این علاقه او را وادار کرد تا برای دیدار با امام به تهران برود.

با وجود اینکه در ابتدا موفق به دیدار با امام نشد، اما دو روز تمام پشت درب بیت رهبری بدون غذا و آب ماند تا اینکه موفق به ملاقات شد.

در این ملاقات، امام خمینی سر شهید بهداشت را بوسیدند و سخنی را در گوش اوگفتند که شهید آن را با هیچ‌کس در میان نگذاشت.

انتهای پیام/


گزارش خطا

ارسال نظر
تازه‌ها
طراحی و تولید: ایران سامانه