اسمش این روزها شده: «سردار وعدههای صادق» و «فرمانده گمنام موشکی» ... این سردار گمنام و بی نشان، مثل دیگر قلههای بلند و قلعههای سر و سینه تا آسمان برافراشتهی عزت و امنیت و اقتدار ما، مثل «شادمانی» و «ربانی» و «ایزدی» و... حقیقتا مرد «وعدههای همیشه صادق» بود. امروز این خفت و خواری صهیونیستهای خبیث که، چون جغد شوم بر تل ویرانههای تل آویو و حیفا و بئرالشبع، به عزا نشسته و شهاب شبسوز «سجیل» و «فجر» و «قارعه» و «خیبرشکن» و «خرمشهر» ما، همه حیثیت پلیدشان را از هم دریده و دود کرده، همه، وعدههای صادق اواست. شادی دل میلیونها حق طلب و آزاده، از غزه تا قاهره، از بیروت تا بغداد، از اروپا تا آمریکا، با دیدن موشکهایی که کاخ آرزوها را بر سر صهیونیستها خراب کردند، همه از آن سردار گمنام است که این پیروزی ما و این ذلت و فلاکت دشمن، نام و نشان جاوید اوست؛ همانکه همیشه میگفت: «حیف است انسان با مرگی جز شهادت از این دنیا برود» ...
این شهید ۱۹ ساله، از همانهاست که بقول امام (ره)، یکشبه ره صدساله رفت و سجاده نشین عشق در مسلخ مرگ سرخ شد. در یک لحظه، خدا را دید و به آنچه که عارفان سالک، در حسرت رسیدن و دیدنش بودند، رسید. در نوجوانی با خدا معامله کرد، چشم از یک گناه پوشید و به بالاترین مقامات معنوی و عرفانی رسید. شان و مقام این شهید عارف، چنان است که بزرگمردی، چون مرحوم «آیت الله حق شناس» از علمای بزرگ تهران در حق او فرمود: «این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) میگویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…، اما من را بی حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی هم حساب و کتاب داشتند. اما من نمیدانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!...»
آیین پاسداشت یاد شهدای فرهنگ، هنر و رسانه در دفاع مقدس ۱۲ روزه علیه رژیم صهیونیستی امروز در تالار وحدت برگزار شد.
چرا او را شهید شاخص ملی «حجاب و عفاف» کشور نامیدهاند؟ شیرزنی که حیاتش تبلور فرهنگ جهاد است؛ از «جهاد سازندگی» تا «جهاد تبیین» ... از مربیگری و معلمی تا رزم و حماسه آفرینی در میدان مصاف با ضد انقلاب مسلح و محارب؛ و ثمره این تکامل روح و بلوغ بینش در مکتب شهادت طلبی، چنین میشود که در وصیتنامه خود خطاب به همسرش مینویسد: «همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست میدارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا میکنم. از تو میخواهم اگر میخواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت، سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی...» و فرجام این کمال عارفانه و سلوک عاشقانه، جز شهادت بدست اهل نفاق، چه میتواند باشد؟!
«همپای روزهای ابری» شرح ماجراهایی واقعی از تغسیل پیکرهای کرونایی است؛ از اضطراب نخستین غسل تا توسل به حضرت زهرا(س) و مواجهه با صحنههایی که حتی در ذهن هم جای نمیگرفت. این کتاب به همت نشر شاهد و بر پایه خاطرات زوجی غسال، اثری ماندگار در ثبت ایثار مردمی در دوران کرونا است.
کتاب «تویی که نشناختمت» نوشته سعید علامیان که نشر شاهد آن را چاپ و منتشر کرده است؛ به چاپ پنجم رسید.