انتخاب عاشقانه!
شهید ضرغام بیضایی
نام پدر : شیر علی
تاریخ تولد : ۱۳۴۳/۱۰/۰۹
تاریخ شهادت : ۱۳۶۴/۰۶/۱۷
محل تولد : گناوه
محل شهادت :شرهانی
آرامگاه : گناوه
شرح زندگی
شهید ضرغام بیضائی در سال ۱۳۴۳ در خانوادهای متوسط ولی مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت . با طی کردن دوران کودکی خود ، در سن ۶ سالگی به مدرسه رفت و به تحصیل ادامه داد تا اینکه سیکل خود را گرفت و از آنجایی که خانواده شهید در تنگنای فقر مادی قرار گرفته بود شهید بیضائی ترجیح داد که مدرسه را رها کند و به کمک پدر پیر خود بشتابد و از آنجا که دو برادر شهید سال قبل به خدمت مقدس سربازی رفته بودند ، شهید بیضائی تصمیم گرفت تا قبل از اینکه برادرانش خدمت سربازی را تمام کنند او نگذارد که سنگر آنها خالی شود .
سپس در سن ۱۷ سالگی برای خدمت مقدس سربازی و پاسداری از اسلام و دفاع از میهن اسلامی و انتقام خون شهدا وارد صحنه مبارزه و جنگ حق علیه شد و موقعی که علت را از شهید جویا شدند که چرا شما اینقدر اصرار دارید که به سربازی بروید در جواب گفت من نمیتوانم در اینجا باشم و هر روز شاهد این همه شهید و معلول و مجروح باشم ، باید هر چه زودتر بروم و انتقام خون برادرانم را از صدام و صدامیان بگیرم . مادر شهید که آرزویش چنین بود ، فرزند دلبند خود را تشویق به رفتن سربازی کرد و ضرغام به صفوف شکست ناپذیر رزمندگان اسلام پیوست پس از طی مدت آموزش به مرخصی آمد و موقع رفتن با تمام بستگان خود خداحافظی کرد و گفت : معلوم نیست من را به کجا بفرستند و موقع رفتن در اولین فرصت از فرمانده خود میخواهد که او را به خط مقدم جبهه اعزام نماید.
فرمانده او میگوید شما تازه آمدهاید و هنوز آشنایی ندارید بعد از مرحله تکمیلی آموزش به خط مقدم جبهه در جزیره مجنون اعزام میشود و مدت ۱۷ ماه در خط مقدم جبهههای جنگ دوشادوش برادران رزمنده خود بر علیه استکبار جهانی مبارزه میکرد تا اینکه چند روز قبل از شهادت برای مرخصی آمده بود موقعی که دوستان و بستگان برای دیدن او میآمدند شهید همه را تشویق به جبهههای جنگ میکرد و میگفت بیایید و از نزدیک ایثار و فداکاری فرزندان اسلام و امام زمان (عج) را ببینید .
همیشه به مادرش میگفت که من آرزوی شهادت را دارم و آخرش هم شهید میشوم و به همه اقوام و بستگان گفت که این سفره آخر من است و اگر لایق بودم و شهید شدم عکس مرا بزرگ کنید و بالای سرم نصب کنید . مادرم پدرم و بستگانم ، من معامله گَرَم و میخواهم معاملهگر ارزندهای باشم معامله من با خداست خدا خریدار و من فروشندهام و خریدار به این خوبی وجود ندارد و اگر شما هم میخواهید مطاع خود را به چنین فروشندهای بفروشید بسم الله ، این شما و این هم خریدار .
ما همه مال خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم . خانواده و بستگان عزیزم در غم مرگ من به سوگ ننشینید شیون و عزاداری نکنید که دشمن شاد شوم و دوستان غمگین زینب وار صبر و استقامت کنید که خداوند صبر کنندگان را دوست دارد و از خداوند منان میخواهم که به همه خانواده های شهدا صبری جمیل و اجری عظیم عطا فرماید .
شهید ضرغام بیضایی نسبت به خانواده و بستگان خیلی مهربان بود و همیشه به دیدار دوستان و بستگان میرفت و جویای حال و احوال آنها میشد ، خوشرو و خوش برخورد بود با همه به مهربانی رفتار میکرد . او همیشه لبانی خندان و چهرهای بشاش داشت آنهایی که رفتند کاری حسینی کردند و آنهایی که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند . می گفت : سفارش من به مردم این است که گوش به فرمان فرمانده کل قوا خمینی بت شکن و این پیر جماران باشند .اسلحه مرا به زمین نگذارید .
شهید ضرغام بیضایی در غروب خونین یوم الله ۱۷ شهریور در سن ۲۱ سالگی به لقاء الله پیوست راهش پر رهرو و روانش شاد باد .
خاطره شهید از زبان مادرش
شهید عزیزم ضرغام طبق صحبتی که خودش داشت روزی که میخواست به جبهه برود با مسئولش به خانه آمد و گفت من باید طبق فرموده امام به اسلام و میهن خدمت بکنم و باید به جبهه بروم این فرموده امام است باید عمل شود و من عاشق جبهه هستم و باید بجنگم تا به شهادت برسم همینطور هم شد عاشقانه جبهه و جهاد را انتخاب نمود و تا آخرین قطره خون از اسلام عزیز و میهن دفاع نمود و فرموده امامش را عمل نمود و شربت گوارای شهادت را نوشید و به لقاء حق پیوست .
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر