پارچه سبز یادگار من
زندگینامه شهید علی برقی
سال 41 والدین علی برقی منتظر تولد ششمین رزند خود بودند.آنها ساکن روستای بیدان از توابع شهرستان جم بودند.مکانی که با طبیعت چشمگیر و دلنواز خود،هر انسان نکته بینی را به خود جلب می کرد.بالاخره انتظارها به سر آمد و آنکه قرار بود در آینده باعث افتخار خانواده گردد به دنیا آمد.پدرش نام وی را علی گذاشت.علی در خانواده ای معتقد به اسلام پرورش یافت و حب دوستی امام حسین قلب و ذهن وی را تسخیر کرد.
ایشان پس از فراگیری قرآن در مکتب خانه سنتی آن زمان دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه روستای همجوار(اکبر آباد) پشت سر گذاشت.سپس جهت ادامه تحصیل به تنها مدرسه راهنمایی منطقه (فاضل جمی) رفت.دوران متوسه را تا سال دوم ادامه داد و آن زمان بود که به فرمان امام خویش لبیک گفت و راهی جبهه های حق علیه باطل گردید.شهید برقی در سه مرحله افتخار حضور در جبهه را یافت و سر انجام در تاریخ 60/9/8 طی عملیات طریق القدس در منطقه عملیاتی بستان به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
وصیت نامه
بسم رب الشهداء والصدیقین
درود و سلام فراوان به رهبر عظیم الشان ایران ،حضرت امام خمینی،آگاه کننده ملت ایران وسلام بر شهیدان راه خدا که با ریختن خون سرخشان درخت "لا اله الا الله" را باور ساختند. اینجانب علی برقی فرزند احمد به شماره شناسنامه 4،تاریخ تولد 1341،محل صدور بخش جم استان بوشهر اعزامی از بوشهر: بر هر فرد مسلمان واجب است که از دین و مکتبش دفاع کند.ما باید راه شهیدان را ادامه دهیم و نگذاریم خون پاک آنها به هدر رود الان که وصیت نامه را می نویسم سومین دفعه می باشد که به جبهه آمده ام. پدر بزرگوارم سلام علیکم،آخرین کلام و حرفم را با شما پدر عزیزم بازگو می کنم.پدر جان امیدوارم که بعد از من ناراحت نباشید و شکر خدا کنید و همیشه به یاد خالق خود باشید. برای فرزند خود گریه و زاری نکنید و مادر و خواهرانم را دلداری دهید.پدر عزیزم خدا مرا به شما امانت داده و صاحب اصلی همه خداوند بزرگ استقرآن کریم میفرماید:انا لله و انا الیه راجعون(ما همه از خداییم و به سوی او می رویم).پدر جان به خدا قسم همه مسئولیم که با عمل نشان دهیم که مسلمانیم نه به حرف.پدر جان دعا برای امام خمینی کنید و بگویید خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. در پایان از زحمت های بی نهایت ممنونم و خجالت زده هستم.امیدوارم که از سر تقصیرات من در گذرید و مرا ببخشید و خلاصه صورتت را از دور می بوسم.دستت را می فشارم و رفع زحمت می کنم و شما را به خدا می سپارم.
خدا حافظ و من الله توفیق
راستی پدر،از تک تک رفیقانم بخواهید مرا ببخشند و مرا عفو کنند .پدر جان اگر جسم پیدا شد در جم کنار دیگر شهیدان دفن کنید و اگر پیدا نشد یک پارچه سبز در خانه به عنوان یادگارمن آویزان کنید.
اما ای مادر عزیزم سلام علیکم .مادر جان می دانم خیلی زحمت ها برایم کشیدی،خجالت می کشم با تو سخن بگویم اجرت با خدا .راه فاطمه و زینب (س) و دیگر زنان صدر اسلام را ادامه دهید که انسان ماندنی نیست. برادران عزیز (حاجی محمود و مشهدی محمد) سلام بر همه شما که چندی مزاحم شما بودم.برادران انسان همیشه زنده نیست و برای ماندن نیامده. مرا ببخشید و به یاد خداوند بزرگ باشید ما آمده ایم تا کربلا را آزاد کنیم و ملت مستضعف را زیر یوغ استعمار آزاد و بار دیگر با اهداءخونمان اسلام عزیز را یاری کنیم. سخنی با همسنگران مدرسه ای:برادران عزیز بکوشید و نوک قلم های تیزتان را چنان بر چشم دشمن فرو ببرید که نابینا شوند به امید جهانی شدن انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی.
منبع : بنیاد شهید و امورایثارگران استان بوشهر