شهیدی که راهش را پیدا کرد
نام پدر: حسين
تاريخ تولد : 1339
محل تولد : روستاي دهقايد
تاريخ شهادت : 1359/10/20
محل شهادت : آبادان
نام عمليات : تك دشمن
محل دفن: بهشت رضوان دهقايد
زندگي نامه شهيد
شهيد علي موحدي فرد سال1339 در روستاي دهقايد از توابع برازجان در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. 7 ساله بود كه براي تحصيل به دبستان شهيد بهشتي رفت. پس از اتمام دوره ابتدايي تحصيل وارد مدرسه راهنمايي ارشاد برازجان شد و ضمن تحصيل به پدرش نيز كمك مي كرد. او روزها در شركت جنوب گاز كار مي كرد و شب ها به مدرسه مي رفت. وي قبل و بعد از انقلاب شركت در جلسات و راهپيمايي ها و سخنراني هاي مذهبي را نوعي وظيفه شرعي مي دانست. تا اين كه دوره راهنمايي را در سال پيروزي انقلاب اسلامي 1357 به پايان رسانيد و درشهريور ماه 58 براي خدمت در نظام مقدس جمهوري اسلامي به سربازي اعزام شد و پس از سپري كردن 4 ماه دوره آموزشي در خسروآباد آبادان به اهواز منتقل گرديد و در پايگاه اهواز مشغول خدمت شد. تا اين كه پس از مدتي در آن جا به هنگ ژاندارمري بوشهر انتقال يافت. پس از انتقال در پايگاه حمزه بوشهر مشغول خدمت شد و بعد از چند ماه در آن پايگاه به گروهان ژاندارمري بازگشت و پس از چند مدتي به جزيره شيف رفت و با انجام مأموريت موفق و سربلند به بوشهر باز گشت. شهيد موحدي فرد در تاريخ59/6/8 از بوشهر به ديدن پدر و مادر آمد.« پدر و مادر عزيزم! من و چند تن از دوستانم تا سه روز ديگر عازم جبهه هستيم. مرا حلال كنيد » و سرانجام وي پس از سه روز مرخصي و فرا رسيدن وقت اعزام با تمام دوستان خويشان خداحافظي كرد و روانه بوشهر شد و در تاريخ 59/9/ 15 با دوستانش عازم جبهه آبادان گرديد و در دفاع از ميهن 59/10/20 شركت جست و سرانجام پس از رشادت ها و دلاوري هاي فراوان بر اثر اصابت تركش خمپاره در جبهه آبادان به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
وصيت نامه شهيد
اكنون كه در موقعيت سرنوشت سازي قرار گرفته ايم و دشمنان خارجي و داخلي در صدد توطئه عليه نظام جمهوري اسلامي برخواسته اند و كافران بعثي عراق و صدام به اشغال سرزمين هاي اسلامي برآمده اند، ديگر تحمل آن را ندارم كه بتوانم با مشاهده گلوله دشمن كه در قلب كودكان و زنان و برادران من است ، سكوت اختيار كنم. در اين تاريخ كه 15 آذر1359 مي باشد داوطلبانه روانه جبهه مي شوم تا شايد بتوانم دين خود را به انقلاب و جمهوري اسلامي ادا نمايم و نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمان خميني كبير را لبيك گويم. در اين چند كلمه اي كه با شما سخن مي گويم. سلام من به امام خميني بزرگ و سلام بر پدر و مادري كه چنين فرزندي را با مكتب اسلام آشنا ساختند و پرورش دادند و با دست خود به جبهه حق عليه باطل فرستادند. پدر و مادرم! اگر من نيستم خدا هست كه شما را هدايت كند و از سختي ها و گرفتاري ها نجات دهد. من در راه خدا كشته شده ام و در كنار ياران حسين(ع) قرار گرفته ام و مبادا از خبر شهادتم گريه و زاري كنيد بلكه بايد خوشحال باشيد كه چنين فرزندي را توانسته ايد تربيت كنيد. از برادران و خواهرانم مي خواهم كه به پدر و مادرم بگوييد كه علي راهش را خودش انتخاب كرده بود و اين آرزوي من بود كه بتوانم در راه اسلام به شهادت برسم و به تمام بستگان بگوييد كه دعاي طول عمر امام خميني را فراموش نكنند.
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر