زندگینامه و وصیت نامه شهید ناصر داودی
شهید ناصر داودی
نام پدر : داود
تاریخ تولد : ۱۳۴۲/۰۳/۲۳
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۱/۰۲
محل تولد : بندر گناوه
محل شهادت : شوش
آرامگاه : گناوه
زندگی نامه شهید
شهید ناصر داودی در یک خانواده متوسط و مذهبی چشم به جهان گشود و در همان زمان کودکی علاقه مخصوصی به یاد گرفتن فرایض و تحقیق داشت . در سن ۶ سالگی وارد دبستان دانش شد و در همان زمان شروع به نماز خواندن نمود .
شهید از اخلاق و رفتار بخصوصی برخوردار بود همیشه با چهرهای خندان و شاداب مقابل دوستانش نمایان میشد و در زمان کودکی جهاد با نفس را شروع میکرد .
در سال دوم دبیرستان بود که مبارزات انقلابی مردم به رهبری امام خمینی شروع شد و از همان اوایل در مبارزه مردم نقش بسزایی داشت و هنوز فریادش در گوش تمام دانشآموزان هست ، فریاد میزد که مرگ بر رستاخیزی، درود بر خمینی و شروع به تشکیل نیرویی به نام حزب الله نمود .
در تمام راهپیماییها در صف جلو قرار می گرفت و مسئول نظم راهپیمایی بود تا اینکه انقلاب پیروز شد و او از اشخاصی بود که همان اوایل به عضویت بسیج درآمد و وظایفش سنگینتر شد و شروع به فعالیت نمود .
گاهی نگهبانی میداد و گاهی مشغول به درسهای سیاسی و عقیدتی میشد و نقش بسزایی در مراسمات و برگزاری انتخابات داشت
همچنین وی از اعضای فعال انجمن اسلامی مدرسه شهید غلامی و اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان شهرستان گناوه بود .
هنوز فریادش در گوش برادران و خواهران همشهریش هست که وقتی مرحوم شهید رجایی بعنوان نخست وزیر وارد گناوه شد با صدای بلند شعار میداد :
رئیس جمهور کیه ، رجایی ، رجایی
او در سرکوبی ملحدین و منافقین و پاکسازی منطقه از لوث وجود پلیدشان نقش فعالی داشت و به همین خاطر بارها از سوی وابستگان آمریکایی و روسی تهدید به مرگ شد.
تا اینکه جهت مبارزه با مزدوران بعثی در اوایل آبان ماه ۱۳۶۰ راهی جبهه حق علیه باطل گردید و در عملیات طریق القدس شرکت نمود و از ناحیه گردن مجروح شد و با این حساب او از اینکه به شهادت نرسیده بود اظهار نگرانی می نمود و مدتی به خاطر زخم گردن در بیمارستان و خانه بستری بود
مجددا بعد از بهبود یافتن زخمها در نیمه اسفند ۱۳۶۰ راهی جبههها گردید و در تاریخ ۱۳۶۱/۰۱/۰۲در جبهه شوش در دشت عباس در عملیات فتح المبین به درجه رفیع شهادت نائل گردید .
وصیت نامه شهید
بسم رب الشهداء و الصدیقین
بنام خدایی که مرا آفرید و بنام خدایی که بازگشت همه به سوی اوست . این وصیت نامه جوانی است که مدتها آرزوی جبهه رفتن را داشت و حال این سعادت را پیدا کردم که رهسپار جبهه شوم .
حال که به جبهه می روم و پای در سنگر حق مینهم و سینه دشمنان اسلام را نشانه می گیرم روحیه ای دیگر دارم که انگار حالت پرواز به من دست داده چون جایی میروم که برادرم علیرضا آنجا بوده ،ُ چون جایی می روم که برادرم جواد و مجید آنجا بوده و من هم میروم به آنجا تا قدرت اسلام را به این مزدوران بفهمانم .
با درود و سلام بر امام امت و روحانیت مبارز چند کلمهای با شما برادران و خواهران مسلمانم دارم اگر کشته شدم برایم دعا کنید تا خدای بزرگ گناهان مرا ببخشد و آن هنگام که مرا در پایگاه منتظران شهادت یعنی سپاه پاسداران مینهند همه فریاد بزنید :
ما همه سرباز توئیم خمینی گوش به فرمان توییم
تا دشمنان اسلام بدانند که همه گوش به فرمان امام کبیرمان هستیم ، مرا تا آنجایی که امکان دارد غسل و کفن نکنید و آن هنگام که میخواهند مرا در قبر بگذارند اول مرا روی قبر معلم بزرگم علیرضا بگذارید ، اول مرا روی قبر جواد و مجید بگذارید تا شاید از آنها فیض ببرم
و اگر جسد من به دست شما نرسید به پدر و مادرم و برادران و خواهران مسلمان بگویید که بر مزار معلمانم علیرضا و جواد و مجید بروید و برایم گریه نکنید و اگر گریه کردید صدایتان بلند نشود که دشمنان اسلام شاد شوند ، بر تابوتم حتماً عکس امام و قرآن و عکس معلمم علیرضا بزنید ،
برایم سیاه نپوشید به مادرم بگویید می دانم با جدایی من از تو ناراحت میشوی اما صبر کن که خدا صابران را دوست دارد .
و ای مادر مرا ببخش که نتوانستم حتی زحمات یک شب ترا جبران کنم و به پدرم نیز بگویید تا بخاطر خدا و هر چه که میپرستد مرا ببخشد در آخر از تمام برادران و خواهرانی که نتوانستم با آنها خداحافظی کنم به خاطر خدا و اینکه خدا مرا ببخشد میخواهم که مرا ببخشند .
به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی و جهانی کردن انقلاب اسلامی به رهبری امام زمان (عج) .
برادر کوچک شما
ناصر داودی
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر