شهادتم، مدرک سربازی امام حسین (ع) در قیامت است
به گزارش نوید شاهد بوشهر؛ شهید «غلامرضاخان عزیزی» سال ۱۳۴۴ در شهرستان آبادان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
شهید «غلامرضا خان عزیزی» در سال ۱۳۵۹ که جنگ تحمیلی شروع شد به همراه خانواده اش به شهر شبانکاره مهاجرت نمودند. سرانجام در اوایل سال ۱۳۶۰ به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و در واحد تبلیغات شروع به فعالیت نمود.
وی در سال ۱۳۶۱ به مدت شش ماه در پادگان صاحب الزمان (عج) شیراز، به عنوان مسئول اعزام نیرو انجام وظیفه نمود و سپس به بوشهر برگشت. پس از مدت کوتاهی جهت حفاظت از امام خمینی (ره) به او مأموریت دادند که به بیت امام (ره) در جماران برود و مدت یک سال و نیم نیز جزء محافظین امام خمینی (ره) بود.
وی در تاریخ ۱۶ آذرماه ۱۳۶۵ به همراه کاروان سپاهیان محمد (ص) عازم جبهه گردید، ۴ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات پیروزمندانهی کربلای ۴ به شهادت رسید.
متن کامل وصیت نامه شهید «غلامرضا عزیزی»
بسمالله الرحمن الرحیم
((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لاکن لاتشعرون))
با درود و سلام بر یگانه منجی علم بشریت و نائب بر حقش امام امت شهیدپرور ایران که همچون کوهی استوار ایستاده و علیه کفر جهانی و دشمنان اسلام مبارزه میکنند، و با درود بر تمامی رزمندگان سلحشور در جبهههای نبرد حقعلیه باطل و با درود و سلام بر شهدای گلگون کفن تاریخ از صدر اسلام تاکنون مخصوصاً شهدای جنگ تحمیلی.
اینجانب غلامرضا خانعزیزی فرزند الله کرم که با نام و یاد خدا و به فرمان خدا و رهبرم عازم میدان نبرد هستم و خدا را شکر میکنم که این توفیق را نصیب من حقیر کرد تا با سپاه محمد (ص) و همراه با رزمندگان عزیز اسلام در میدان کارزار حضور پیدا کنم.
خدایا تو شاهد باش که من آمدهام تا با حرکتم قیام خونین امام حسین (ع) را به جهانیان برسانم، آمدهام تا با حرکتم قلب رسول خدا را شاد کنم.
خدایا بارالها! من آمدهام تا با حرکتم قلب پردرد امام حسین (ع) که سالهاست قبر ششگوشهاش در چنگال دژخیمان و ملحدان تاریخ است خوشحال کرده و قبر منورش را انشاءالله آزاد کنم. آمدهام تا با حرکتم پوزه استعمارگران شرق و غرب را به خاک ابدیت مالیده و نفس آنها را در سینه نحسشان خفه کنم.
خدایا، بارالها، معبودا تو شاهد و ناظر باش که من با اراده و با عشق به تو و به عشق مولایم حسین (ع) و به فرمان امام امت دنیا و مال و منال دنیا را رها کرده، خود تسلیم نمودهام تا در قیانت مدرک سربازی امام حسین (ع) را داشته باشم؛ و من افتخار میکنم که جزء سپاه و لشکر پیامبر اکرم (ص) هستم و چه افتخاری از این بالاتر که رهبرم مرا عضو سپاه محمد (ص) و سرباز رسول خدا میخواند.
خدایا از درگاهت تشکر میکنم که مرا از هیچچیز به همه چیز رساندی، پدرم و مادرم اگر من شهید شدم در سوگ من گریهو زاری نکنید، زیرا با گریه و زاری شما، روح من آزرده میشود.
پدرم و مادر عزیزم که هرگز زحمات و کارهای خوب شما را فراموش نمیکنم که از شب تا صبح بیداری کشیدید و مرا بزرگ کردید و من هر جایی که میرفتم میدیدم شما درحیاط نشستهاید و منتظر من هستید و همیشه من را در کارهای خیر و راههای خداپسندانه راهنمایی نمودید.
هر گز شما را فراموش نمیکنم و شما فقط امام را تنها نگذارید و من از پدر و مادرم و کلیه برادرانم و خواهرانم و همسرم میخواهم که مرا حلال کنند زیرا که من شما را زیاد زحمت دادهام.
خانوادهام از شهادت من آزرده خاطر نشوید زیرا که من راه پرافتخار برادر شهیدم کاظم را ادامه دادهام و نگذاشتم که سلاحش برروی زمین بیفتد.
پدر و مادر عزيزم اگر كه فرزندم به دنيا آمد ، اگر پسر بود نام او را حسين بگذاريد . بخاطر اينكه من رفتم براي آزادي كربلا و براي زيارت امام حسين (ع) به شهادت رسيدم و اگر چنانچه دختر بود نام او را فاطمه بگذاريد زيرا كه فاطمه زهرا(س) رنج بسيار كشيده و دلم ميخواهد كه نام او فاطمه باشد .
ديگر بيش از اين مزاحم اوقات شريف شما نميشوم و از تمامي اقوام ، خويشان و كليه دوستان و يكايک عموهايم و بخصوص عمويم افضل و زنعمويم طلب حلاليت مينمايم و اميدوارم كه مرا حلال نمايند. از كليه اقوام و خويشان ميخواهم كه اگر خطايي از من سر زده مرا به بزرگواري خودشان بخشيده و مرا حلال نمايند.
ضمناً من از امت حزبالله و هميشه در صحنه ميخواهم كه هميشه در صفوف نمازجمعه و دعاها شركت فعال داشته باشند زيرا كه دشمنان ما از همين نمازها و دعاها در وحشتند.از شما عزيزان ميخواهم كه دعا به جان امام عزيز و اين پير جماران را فراموش نكنيد.
والسلام
(خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار)
مورخه ۶۵/۱۰/۳ غلامرضاخان عزیزی
انتهای پیام/