ترک تحصیل یک شهید دانش آموز برای رفتن به جبهه
به گزارش نوید شاهد بوشهر؛شهید «قاسم اسیری»در سال ۱۳۴۶ در روستای شهنیا(روستایی است از توابع بخش بردخون در شهرستان دیر استان بوشهر)به دنیا آمد.
وی تحصیلات خود را تا سوم ابتدایی در زادگاهش گذراند و پس از هجرت خانواده به بندر گناوه به تحصیلات خود ادامه داد. در این مدت چه در کودکی و چه در دوران تحصیل فرد مودب و معقول بود. در دوران بلوغش با اینکه جو انحراف از مکتب در جامعه برایش فراهم بود، مقید به انجام واجبات و ترک محرمات بود چنین جوان پاک و وارستهای که هیچ گاه نماز و روزهاش حتی در سن ۱۲ سالگی ترک نمیشد.
شهید اسیری برای رفتن به جبهه ترک تحصیل کرد و سپس در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۶۵ بر اثر ترکش در منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به مناسبت سالروز شهادت «شهید قایم اسیری» روایتی از هم کلاسی آن شهید والامقام، «بهمنیار عبدالله پور» بخوانید.
تا آنجا که بیاد دارم من و قاسم در یک محله زندگی میکردیم خانه آنها جنوب جاده نزدیک دره قرار داشت و خانه ما شمال جاده خانهای که از در و دیوارهای آن خاطرات بیشمار دوران کودکی من میبارد خانهای که خاطرات تلخ و شیرین بیشمار را در ذهن من باقی گذاشته است و هنوز هم که هنوز است خانههای هر دوی ما سر جای سابق خود قرار دارد همان خانه قدیمی محقر بدون تغییر و در حالی که من سر تا پا تغییر و دگرگون شدم از آنجا که من و قاسم در یک دبستان که آن موقع به اسم مدرسه حافظ خوانده میشد درس میخواندیم و هم کلاس بودیم با هم دوستانی صمیمی شدیم.
معمولاً مدرسه که تعطیل میشد تمام بچههای محل در یک میدان که نزدیک خانه ما بود و الان تبدیل به خانه شده و اثری از آن نیست جمع میشدیم و بازیهای محلی میکردیم. بازیهای که امروزه رنگ و رویی قدیمی دارد و در ذهن من اثری کم رنگ از آنها باقی مانده است.
آن موقع تا آنجا که بیاد دارم همه بچهها مثل هم بودند زندگی همه در یک سطح بود و خانهها تجملات و زرق و برقهای کنونی را نداشت. تنها تفریحی که هنوز برای من لذت بخش است ماهیگیری از دره بود که نزدیک خانه قاسم قرار داشت.
فصل تابستان که میشد هرکدام از بچهها با خریدن قلاب ماهیگیری به صید ماهی میرفتند من و قاسم هم از جمله آنها بودیم و هر روز صبح زود به ماهیگیری میرفتیم و نزدیکهای ظهر به خانه بر میگشتیم.
ایام به سرعت سپری شدند و ما روز به روز بزرگتر میشدیم تا اینکه دوران دبستان را پشت سر گذاشتیم و به مدرسه راهنمایی رفتیم آن موقع درست اوایل جنگ تحمیلی بود و وقتی ما رزمندگان را میدیدیم که فوج، فوج سوار ماشین میشدند و به جبهه میرفتند آرزو میکردیمای کاش ما یکی از آنها بودیم. آرزو میکردیمای کاش ما هم بزرگ بودیم و میتوانستیم به جبهه بریم. در این دوران بازیهای محلی هم تغییر کرد و رنگ و بوی جنگ از آن میآمد.
بچههای محله بعد از تعطیلی مدرسه همه دور هم جمع میشدند و به دو گروه تقسیم میشدند یک گروه سربازان عراقی و یک گروه سربازان ایرانی بودند. آن روزها همه بیاد ماندنی و خاطره انگیز بود و هر روز آن دفتری از حوادث تلخ و شیرین جبهه و جنگ که از حوصله کلام حقیر خارج است.
دوران راهنمایی را پشت سر گذاشتیم و به دبیرستان رفتیم. من و قاسم هر دو رشته علوم انسانی را انتخاب کردیم و به دبیرستان شهدای فتح المبین رفتیم.
دبیرستان فتح المبین پر افتخارترین دبیرستان بندر گناوه است. دبیرستانی که حدود ۲۵ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرد. از دانش آموز گرفته تا معلم و خدمتکار، سال دوم دبیرستان را گذرانده بودیم که قاسم تصمیم گرفت ترک تحصیل کند و به جبهه برود به همین خاطر با وجود اینکه از معافیت تحصیلی برخوردار بود به حوزه مراجعه کرد و دفترچه آماده به خدمت گرفت و سپس به خدمت مقدس سربازی اعزام شد.
پس از اتمام آموزش به لشکر ۷۴ خرم آباد منتقل شد و پس از چند ماه خدمت و ایثارگری در ارتفاعات کله قندی منطقه عملیاتی مهران به درجه رفیع شهادت رسید.
انتهای پیام/