شهیدی که به عشق دیدن امام خمینی(ره) یک شبانه روز را در بهشت زهرا سپری کرد
به گزارش نوید شاهد بوشهر، شهید «مصطفی سراجی» دوم فروردین ۱۳۴۲ در روستاهای نزدیک گچساران متولد شد.
وی در دو سالگی به همراه خانواده به شهر گناوه مهاجرت کرد و در شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت بعد از اتمام دوره ابتدایی و راهنمایی وارد دبیرستان شد.
از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ که امام خمینی (ره) در تبعید بودند او سفرهای بسیاری به قم کرد و آنجا اعلامیههای امام و کتابهای دیگر را که بر علیه رژیم غاصب پهلوی از قم به گناوه میآورد و در بین دوستان تقسیم میکرد و همیشه دعا میکرد که هر چه زودتر رژیم کثیف پهلوی سرنگون شود.
در سال ۱۳۵۷ که مبارزات انقلاب اسلامی شدت پیدا کرد و تظاهرات به اوج خود رسید شهید سراجی قصد داشت که به تهران برود و در موقع ورود امام آنجا باشد و چند روز قبل از ورود امام راهی قم شد؛ و یک روز قبل از ورود امام خمینی (ره) وارد تهران شد و، چون فهمید که امام به بهشت زهرا میرود شب را با وجود هوای سرد تا صبح در بهشت زهرا به سر برد تا امام خمینی (ره) را زیارت کند و میگفت که بهترین روز زندگیم بود که امام وارد بهشت زهرا شد و او را از نزدیک دیدم.
بعد از پیروزی انقلاب و تشکیل کمیتهها او در گناوه تا موقع تشکیل سپاه شب و روز تفنگ بر دوش به حراست از شهر مشغول بود و گاهی اوقات در شبانه روز یک الی دو ساعت استراحت داشت آرزو داشت که بتواند یک طلبه خوبی بشود.
در سال ۱۳۵۸ در یکی از حوزههای علمیه قم در مدرسه خانی روبروی حرم حضرت معصومه (س) بیش از سه ماه مشغول درس طلبگی شد در همین ایام سخت مریض شد و، چون ناراحتی قلبی داشت نتوانست ادامه دهد.
همیشه به مسجد جمکران میرفت تا امام زمان (عج) را زیارت کند و در یک شب جمعه که برای زیارت به آنجا میرود ناگهان متوجه میشود که سیدی نورانی به طرفش میآید وقتی نزدیک میشود مصطفی را صدا میزند و دست دور گردن او میاندازد و میگوید: که مصطفی جان! تو خوب مرا شناختی و ناراحت نباش.
مصطفی میگوید: من از تعجب نمیدانستم چه بگویم او را نمیشناختم و نه قبلا او را دیده بودم بعد از چند دقیقه به طرف برادرش میرود و جریان را میگوید و هر دو دوان دوان میآیند، ولی کسی را پیدا نمیکنند.
از خصوصیات بارزی که داشت این بود که هیچ چیزی را بدون دلیل و کورکورانه قبول نمیکرد و هر مسئلهای که پیش میامد کاملا تحقیق میکرد بعد از مدتی که گذشت جنگ تحمیلی را صدام بر ما متحمل شد. در تاریخ هشتم آبان ماه ۱۳۶۰ به جبهه بستان اعزام شد و در فتح بستان شرکت کرد و بعد از اتمام عملیات به گناوه برگشت؛ و بعد از مدتی که دوباره از طرف سپاه اعلام کردند که هر کس قبلا به جبهه رفته به آنها احتیاج است او با شور و شوق فراوانی برای دفاع از اسلام و خاک عزیزمان ایران روانه جبهه جنگ علیه کفار غاصب شد و در حمله فتح المبین شرکت کرد.
اخلاق شهید سراجی چه در خانواده و چه با دوستان طوری بود که هیچ وقت نمیخواستند از او جدا شوند به خصوص قبل از حمله، او طوری شده بود که ما را به تعجب وا میداشت و ما حس میکردیم که در خانواده با یک فرشته زندگی میکنیم.
او در زندگی از کودکی تا موقع شهادتش رنجها و زحمتها کشید کارهایی که بدستش میدادند برای مستضعفین مجانی انجام میداد مخارج خود را با زحمت خود بدست میاورد و همیشه خدا را شکر میکرد.
همیشه میگفت:در کارهایتان خدا را فراموش نکنید و او را ناظر بر اعمالتان بدانید همیشه دعای فرج امام زمان (عج) و دعا برای رهبر انقلاب میخواند برای رزمندگان همیشه دعا میکرد.
تا سرانجام بار دیگر اعزام جبهه شد و این بار شوش سرزمین شهیدان گمنام میزبان او شد و با رمز یا زهرا (س) نبرد سختی را با متجاوزین بعثی آغاز نکرد و در عملیات بزرگ فتح المبین در شب دوم فروردین ۱۳۶۱ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
انتهای پیام/