همرزمانم شهید شدند اما شهادت تقدیر من نبود
جانباز معزز ۳۵ درصد «ناصر رحیمپور» متولد شهرستان ارومیه است که سال 1389 در نیروی زمینی سپاه در لشگر 3 به عنوان تخریبچی و مین یابی خدمت کرده و سرانجام در مبارزه با گروههای معاند، در منطقه دره خونیره کردستان به درجه جانبازی نایل آمده است. در ادامه گفتگوی نوید شاهد آذربایجان غربی و روایت ایشان از نحوه جانبازی را میخوانید:
ماموریت در دره خونیره کردستان
من مسئولیت مینیابی و تخریبچی گردان لشگر 3 سپاه در اشنویه را برعهده داشتم، زمانی که مرخصی بودم از طرف فرماندهی لشگر برای اعزام جهت یک ماموریت در منطقه کردستان با من تماس گرفتند. به اشنویه رفتم و در آنجا با برداشتن مینیاب به همراه 4 نفر از بسیجیان به طرف دره خونیره در کردستان حرکت کردیم. دره خونیره اطراف کردستان قرار دارد که با کشور ترکیه و عراق هممرز است وگروههای تروریستی پژاک و پکک در آن منطقه عشایر را مورد آزار و اذیت قرار میدادند و از آنها عوارض میگرفتند. قرار بود یک پایگاه جدید در آنجا زده شود که ماموریت ما، تامین امنیت مقدماتی آنجا باشد.
درگیری با تروریستها
زمانی که به دره خونیره رسیدیم بچه های نیروی انتظامی در حال آماده سازی جهت ایجاد پایگاه جدید بودند و ما وظیفه تامین امنیت محل را داشتیم. روز دوم بسیجیانی که با هم آمده بودیم را جمع و از دستور جدیدی که به ما رسیده بود آگاه کردم. به آنها اطلاع دادم که طبق گزارشات رسیده به فرماندهی، گروههای تروریستی منطقه تصمیم به حمله تروریستی گرفتهاند و ما باید کاملا هوشیار باشیم تا در صورت لزوم بتوانیم در کمترین زمان ممکن با عکسالعمل مناسب ضمن جلوگیری از حمله، برخورد لازم با تروریستها را داشته باشیم.
ساعت دو صبح بود که با صدای شلیک آرپیجی از سنگر به بیرون پریدم، 3 تا آرپیجی شلیک کردند و من با سرعت در حالی که اسلحه در دست داشتم برای دفاع به بیرون سنگر پریدم، دژبانی پایگاه فریاد زد آقای رحیم پور مراقب باشید، یک لحظه که چرخیدم برای شلیک به سمت دشمن، ناگهان از پای راستم دو تا تیر خوردم و لحظهای بعد پای چپم مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت. به زمین افتادم و به زحمت با تمام توان و با دستانم خودم را به تخته سنگی که در نزدیکیام بود کشاندم. پاهایم را حس نمیکردم. تروریستها همچنان در حال گلوله باران پایگاه بودند که ناگهان نارنجکی را به نزدیکی من پرتاب کردند، به سرعت دستم را برای جلوگیری از آسیب سرم، جلوی صورتم گرفتم. نارنجک منفجر شد و دستم 15 ترکش خورد و به شدت آسیب دید.
جانبازی
از ساعت دو صبح که درگیری شروع شد به مدت 3 ساعت ادامه یافت. همه رزمندگان با تمام وجود در حال دفاع و مبارزه با تروریستها بودند که درنهایت ساعت 5 صبح با تمام شدن درگیری، دو تن از رزمندگان زخمی و دوتن دیگر شهید شدند و من با وجود اینکه از همه همرزمانم آسیب بیشتری دیده بودم و وضعیتم بدتر بود اما قسمتم نبود که شهید بشوم. بعد از تمام شدن درگیری ابتدا فکر کردند من شهید شدهام، زمانی که میخواستند من را داخل پتو قرار دهند متوجه شدند هنوز زندهام و شهید نشدهام. مرا به بیمارستان منتقل کردند. از آن زمان همچنان در قسمتهایی از بدنم ترکش وجود دارد و مراحل درمانم همچنان در حال انجام است.
گفتگو از هادی وطن خواه