روایت حماسه و مقاومت در جبهههای نبرد
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، این مصاحبه با جانباز 26 درصد اصغر خداشناس، یکی از رزمندگان دلیر دوران دفاع مقدس، به منظور ثبت و بازگو کردن خاطرات و تجربیات ارزشمند او از حضور در جبهههای جنگ انجام شده است. در این مصاحبه، آقای خداشناس با بیانی صمیمی و خاطرهانگیز، از حضور خود در مناطق مختلف عملیاتی، از اعزام تا بازگشت، صحبت میکند.
آغاز حضور در جبهه
به نام خدا. اینجانب اصغر خداشناس، فرزند علیاکبر، در سال 1364 از پایگاه ابوذر تهران به ساوه منتقل شدم. از ساوه تصمیم به اعزام به جبهه گرفتم، اما چندین بار به دلیل سن پایینم مانع اعزام من شدند. در نهایت، با کمک یکی از دوستان موفق شدم به منطقه جنگی اهواز اعزام شوم.
ورود ما به اهواز همزمان با آغاز عملیات والفجر هشت بود. بسیاری از دوستانم در این عملیات مجروح یا شهید شدند، از جمله حاج ابراهیم نظری از ابراهیمآباد اراک. هنوز عملیات به پایان نرسیده بود که اعلام کردند در مریوان عراق، نیروهای عراقی حمله کردهاند. شبانه به همراه چند اتوبوس به مریوان اعزام شدیم.
حضور در مریوان و مهاباد
پس از رسیدن به سنندج، صبح زود حرکت کردیم و تا عصر به مریوان رسیدیم. در آنجا نیروها را تقسیم کردند و ما را برای حفظ امنیت شهر مستقر کردند. با وجود هشدار نگهبانان مبنی بر خطرناک بودن شهر، تصمیم گرفتم شهر را ببینم. اما خیلی زود متوجه شدیم که منافقین در شهر فعال هستند و با خوششانسی از یک کمین منافقین جان سالم به در بردیم.
به دنبال تهدید منافقین در مهاباد، ما را به آنجا اعزام کردند. پس از نبردی سنگین، موفق شدیم شهر را از حضور دشمن پاکسازی کنیم. پس از مدتی، مجدداً به تهران برگشتیم تا استراحت کنیم و پس از آن دوباره به اهواز اعزام شدیم.
عملیات والفجر هشت و کربلای چهار
پس از بازگشت به اهواز، وظیفه ما پاکسازی مناطق عملیاتی بود. در عملیات کربلای چهار، به عنوان یکی از نیروهای غواص در خط مقدم حضور داشتیم. عملیات لو رفته بود، اما فرماندهان دستور ادامه دادند. بسیاری از دوستانم در این عملیات به شهادت رسیدند و من نیز به دلیل برخورد با گازهای شیمیایی و موج انفجار، مجروح شدم.
خاطرات و تجربیات
روزهایی که در جبهه گذراندیم، پر از لحظات سخت و شیرین بود. شبها در آبهای جزیره مجنون عملیات میکردیم و صبحها به استراحت میپرداختیم. خاطرات شوخیها و لحظات خنده با همرزمانم همیشه در ذهنم زنده است.
بازگشت و نگاه به گذشته
پس از مجروحیت به اصفهان منتقل شدم و مدتی در آنجا بستری بودم. سپس به شهر خود بازگشتم و پس از بهبودی، مجدداً به جبهه اعزام شدم. هرگز لحظات دفاع از وطن و فداکاری همرزمانم را فراموش نمیکنم. امیدوارم که یاد و خاطره شهدا همیشه زنده بماند.
این بود بخشی از خاطرات من از دوران دفاع مقدس. امیدوارم که توانسته باشم گوشهای از آن روزها را برای شما بازگو کنم.