مردی که با چشم باز شهادت را انتخاب کرد
به گزارش نوید شاهد استان مرکزی، امروز روز تطهیر است؛ روزی برای شستن تن و پاکسازی جان. اما پاکیزگی روح جز با جهاد با نفس میسر نمیشود. همانطور که یکی از تخریبچیها گفته بود: «هر کس در میدان نفس معبر بزند، در میدان مین هم میتواند معبر بزند.»
شهید علیاصغر حسنی در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ در شهرستان دلیجان، در خانوادهای مؤمن و زحمتکش چشم به جهان گشود. از کودکی ادب و شجاعتش زبانزد اطرافیان بود. دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند و تحصیلات راهنمایی را تا سال سوم ادامه داد. همواره بر تبعیت از خط امام خمینی (ره) تأکید داشت و احترام به پدر و مادر را توصیه میکرد.
با آغاز جنگ تحمیلی، بهعنوان پاسدار وظیفه در لشکر مهندسی رزمی ۴۲ قدر حضور یافت. در پنجم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه شلمچه، بر اثر اصابت ترکش به سر، به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای دلیجان آرام گرفت.
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
شهید حسنی در وصیتنامهاش با لحنی صمیمی و آگاهانه مینویسد:
«امروز روز امتحان است و باید پاسخگوی سوالاتی باشی که اکنون به تو نیاز دارند. اگر گفتند جبهه برو، نگو زن دارم و بچه دارم؛ اینها بهانههای شیطان است...»
او از والدینش بابت زحماتی که برای بزرگ کردنش کشیدهاند قدردانی میکند و مینویسد:
«نوزده بهار عمرم برای من بود، اما برای شما نوزده زمستان. نتوانستم جبران کنم، فقط میتوانم تشکر کنم.»
شهید از والدینش میخواهد در سوگ او نگریند، مگر به نیت مظلومیت امام حسین (ع). او از سرچشمهی مهر و عطوفت پدر و مادر یاد میکند و مینویسد:
«کسی مهربانتر از شما نبود، اما سرچشمهی این عطوفت خداست... اکنون که راه را با رهبری فقیه شناختهایم، باید بهسوی آن بشتابیم.»
در ادامه خطاب به خواهران و برادرانش چنین مینویسد:
«اگر از من رنجیدهاید، مرا ببخشید. اگر کسی طلب یا حقی بر من دارد، به پدرم مراجعه کند. دستورات امام را سرلوحه زندگیتان قرار دهید و به قرآن و دعاها تمسک بجویید. نماز را به وقت بخوانید، خمس و زکات بدهید، در تحصیل و عمل کوشا باشید و با پدر و مادر با محبت رفتار کنید.»
و در پایان توصیه میکند:
«تا میتوانید نماز شب بخوانید. نماز شب دل را نورانی میکند و قساوت قلب را از میان میبرد.»
یک خاطره کوتاه از شهید:
روزی برای باز کردن معبر مین رفته بود که ناگهان چشم در چشم یک سرباز عراقی افتاد. اما سرباز عراقی او را ندید و شهید حسنی بیهیچ واهمهای به مأموریتش ادامه داد. انگشتری در دست داشت که میگفت: «این انگشتر دست چهار شهید بوده.» زمانی که شیمیایی شد، ده روز بدون هیچ پرستاری دوام آورد و هیچگاه از درد و تنهایی شکایتی نکرد.
منبع: اداره هنری، اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مرکزی