معامله عاشقانه یک شهید با خدا
به گزارش نوید شاهد بوشهر ؛
پایگاه خبری نوید شاهد بوشهر به مناسبت سالروز غرورآفرین و پیروزمندانه مرصاد متن وصیت نامه شهید «مختار دهباشی» از شهدای اطلاعات و عملیات مرصاد منتشر کرد. شهید مختار دهباشی در ۲۸ فروردین ۱۳۴۶ در شهر خورموج از توابع شهرستان دشتی استان وشهر به دنیا آمد او دوران تحصیل خود را تا دوره راهنمائی در مدرسه حکمت قدیم گذرانه و به دلیل مشکلات مادی در خانواده مجبور به ترک تحصیل کرد. با کار کردن در تامین مخارج خانواده کوشا بود تا اینکه با پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی وجودش در حمایت از رزمندگان و شرکت در جهاد مقدس علیه متجاوزین بی قراری میکرد تا اینکه در سال ۱۳۶۳ با عضویت در بسیج و گذراندن یک دوره آموزشی به جبهه اعزام شد. شهید در یکی از ماموریتها به مدت ۶ ماه در خاک دشمن به جمع آوری اخبار و اطلاعات از وضعیت دشمن پرداخت ایشان در اواخر سال ۱۳۶۶ به فرمانده گروهان اطلاعات ۶ ویژه پاسداران منصوب شد تا اینکه منافقین کرد با حمایتهای ارتش بعث عراق در تاریخ ۵ مرداد ماه ۱۳۶۷ به خاک مقدس جمهوری اسلامی تجاوز نموده و ایشان به همراه سایر رزمندگان با انجام عملیات غرور آفرین و پیروزمندانه مرصاد به درجه رفیع شهادت نائل شدند. پیکر مطهر ایشان پس از ۱۲ سال از این حادثهدر تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۷۸ توسط کمیته جستوجو بوسیله پلاک هویت شناسائی شد.
متن کامل وصیت امه:
به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان
با سلام و درود فراوان به رهبر کبـیر انقلاب اسلامی ایران، حضرت امام خمیـنی و با سلام و درود فراوان به رزمندگان اسلام؛ آنانیکه میروند تا خواب را از دشمن بگیرند.
آری مادرجان! من کوچکتر از آنم که وصیّتی داشته باشم، فقط همین چند کلمه که به نظرم میآید را به محضرتان تقدیم میدارم. مادرجان! خداوند، همانطوریکه یک روزی مرا به شما داد، یک روزی هم به عنوان امانت، از شما تحویل میگیرد. مادرجان! اگر خداوند مرا ببخشد و من شهید شدم، به آن خدایی که میپرستی، قسمت میدهم که برایم گریه نکن. مادرجان! خیلی دلم میخواست جلوی خودت وصیّت میکردم، اما نمیتوانستم زیرا میدانستم طاقت شنیدن حرف مرا نداشتی. هیچکس چه برادر و چه خواهر، مرا اجبار به جبههرفتن نکرد. من با پاهای خودم آمدم و با قلب خودم میخواهم خدا را ملاقات کنم. امیدوارم که اگر پسر بدی برای شما بودم و بدی کردم، مرا ببخشید. روی سنگ تاریخ قـبرم، مرا ناکام ننویسید زیرا که من به کام خود رسیدم. امیدوارم که خدا و اسلام، از من قـبول کند. مادر! بازهم تکرار میکنم برایم گریه نکن زیرا گریة تو شادی دشمن است و شادی تو، ناراحتیِ دشمن. همیشه به یاد خدا باشید و گمان کنید که هر ساعت و دقیقه، لحظة آخر عمرت است و همانطوریکه در این آیه داریم: «اَلَمْ تَعْلَمْ بِاَنَّ اللهَ یَری»؛ بنابراین آیا فکر میکنید که خدا شما را نمیبیند؟ وصیّت بعدی اینکه انسان باید همیشه زبان خود را نگاه دارد.
چند قطعه شعر، روی سنگ قـبرم:
مرگ روزی میرباید این تنم
در زمستانی سرد یا در خــزان
شاید این مرگم میان جمع باشد یا که نه
جسم من در این زمین، روحم به بالا میرود
اهل دنیا! بکنید خاک به روی جسدم
شب، ظلمات است به تاریکیِ قبرم چه کنم
میکند روح مقدس را جـدا از پیکرم
یا به روز گرم و سوزان میروم
یا که شاید بیکس و تنها روم
من نمیدانم چگونه در دل قبرم روم
شادیم، آب بریزید که نبود این جسدم
عمل خوب ندارم، به دل زار روم
از خواهرانم و برادرانم میخواهم مرا ببخشند. خداحافظ؛ پسر کوچک شما: مختار دهباشی
انتهای پیام/