کبری رجبلو

کبری رجبلو
برگرفته از کتاب گهواره‌های نیلوفری؛

برشی از زندگی مادر شهیدان "احمدی" و خواهر شهیدان "رجبلو"

نوید شاهد - «شانزده ساله که بودم خواستگاران زیادی داشتم، اما پدرم مخالفت می‌کرد و جواب رد می‌داد. در همین رفت‌وآمد خواستگاران به منزل پدرم، یکی از همسایه‌ها که موقعیتی متفاوت با دیگران داشت به خواستگاریم آمد ...» ادامه این خاطره از کبری رجبلو مادر شهیدان "احمدی" و خواهر شهیدان "رجبلو" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

خاطرات / مگه مادر نداری؟ چرا نمی‌آی خانه؟

نوید شاهد - «گاهی هفته به هفته به خانه ما نمی‌آمد. یک راست از شرکت به مسجد لعل و از مسجد هم به شرکت می‌رفت. مادرم برای دیدنش به مسجد می‌رفت و می‌گفت: «نه نه مرده مگه، خانه نداری؟ مگه مادر نداری؟ چرا نمی‌آی خانه؟ ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "مهدی رجبلو" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
برگرفته از کتاب گهواره‌های نیلوفری؛

ماجرای خواندنی خبر دادن شهادت "حسین احمدی" به مادرش!

نوید شاهد - «در حیاط بودم که صدای زنگ خانه بلند شد. ناخودآگاه جارو از دستم به زمین افتاد و حالم دگرگون شد. در را باز کردم. مردی پرسید: منزل حسین احمدی؟ گفتم بفرمایید؟ گفت: حسین مجروح و در بیمارستان بستری شده است و ضمنا دو تا عکس هم با خودتان بیاورید ...» ادامه این خاطره از مادر شهید "حسین احمدی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه