قسمت سوم خاطرات معلم شهید «اسماعیل جمال»
همرزم شهید «اسماعیل جمال» نقل میکند: «گفت؛ ساعت دو نصف شب بیدار شدن و گوسفند کشتن که سختی نداره، پدرم کارش اینه. ما هم به قصابی و سختیهاش عادت کردیم. گفتم: چیزی به پدرت نمیگی؟ اعتراضی یا... گفت: داییام روحانیه، همیشه میگه: توی قرآن برای احترام به پدر و مادر سفارش زیادی شده. تو که نمیخوای حرف خدا رو زیر پا بذارم؟»