خاطرات شهید محمدحسین تی تی

خاطرات شهید محمدحسین تی تی
قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین تی‌تی»

در میان سرخی آتش، حجله‌اش بسته شد

هم‌رزم شهید «محمدحسین تی‌تی» نقل می‌کند: «قرار بود برویم خواستگاری. عروس آینده هم معلوم بود. زیر چشمی به آقا داماد نگاهی انداختم. یک دفعه انگار زمین با تمام قدرت لرزید. صدای مهیبی بود. ماشین در دم منفجر شد. در میان سرخی آتش، حجله‌اش بسته شد.»
قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین تی‌تی»

مِهر و بوی مادر کار خودش را کرد

خواهر شهید «محمدحسین تی‌تی» نقل می‌کند: «مادرم گفت: یا فاطمه زهرا، پسرم رو از تو می‌خوام. حسین‌جان! چی شده مادر چرا به این روز افتادی؟ ک دفعه دیدم پرستار تندتند علایم حیاتی محمدحسین را گرفت. گفت: مادرجان! بالاخره مهر مادر و بوی مادری کار خودش رو کرد.»
طراحی و تولید: ایران سامانه