واگویه

واگویه
واگويه

واگويه اي دلنشين و زيبا ازسركار خانم سهيلا شيريني فرزند شهيد معروف شيريني

اينك اين دل هزاران مادر است كه مسافر چشم‌هاي ابري، انتظار فرزندانشان را مي‌خوانند و سر بر شانه‌ي دعا، اشك‌هايشان را به مژگان سجاده، گره مي‌زنند و دل را به حضور آنان مي‌سپارند و با طلوع هر آيينه، آنها را مي‌خوانند. ...
واگويه

واگويه اي نغز از افسانه كاكه‌برايي فرزند شهيد محمد كاكه‌برايي از شهرستان ديواندره

پدرم! قصه‌ي زندگي من و غصه‌ي فراق تو يك آواز است، آواز قناري‌هاي از خانه رانده شده «آواز غم»...
به قلم سركار خانم مريم سركاني

واگويه اي زيبا از فرزند شهيد جبار سركاني

بارها برايم گفته‌اند كه چگونه جنگيده‌اي، زمين را از وجود غاصبان پاك كرده‌اي و چگونه به لاله‌هاي وحشي طراوت بخشيده‌اي، آري گفته‌اند كه روزي دشمن نابكار تو را با تير كين هدف گرفت....
اسطوره پرواز

واگويه اي نغز و زيبا از شهلا سليمانپور فرزند سردار شهيد علي سليمانپور از شهرستان بانه

به شوقي بابا را آموختم كه بر سر مزارت بياييم و برايت بگويم «بابا آب داد»...
واگويه

واگويه اي از سركار خانم آمنه لطف الهي فرزند شهيد محمد لطف الهي

كاش خاك بودم تا مي‌توانستم در حرمت قدم‌هايت سجده كنم، ...
واگويه

واگويه بسيار نغز و زيبا از سركار خانم زينب كرمي فرزند سردار شهيد احمد كرمي

پدر عزيزم! مي‌داني از كي به مأموريت رفته‌اي؟ از وقتي كه پنج ماهه بودم، الان هم كه دوازده سال دارم هنوز به مرخصي نيامده‌اي، الا دو سال قبل كه فقط چند تكه از استخوانت را فرستادي كه تسلي‌بخش ما باشد....
نامه اي به پدر

واگويه اي زيبا از خانم هديه ساعد موچشي فرزند شهيد صحبت الله ساعد موچشي

بعدها از مادر، تو را پرسيدم. گفت كه به آسمان‌ها رفته‌اي و در شبستان حق سكني گزيده‌اي. نمي‌دانستم كه بايد گريه كنم يا بخندم؟
واگويه

واگويه اي نغز و زيبا از زبان خانم شتاو غريبي دختر شهيد شكور غريبي

بي شهيدان يعني دلمردگي، بي شهيدان يعني غفلت، يعني نابودي.
واگويه

واگويه اي زيبا از سركار خانم فاطمه حنيفي فرزند شهيد شاخوان حنيفي

ياران! همسنگران! مسئولان! جبهه رفته‌ها! جبهه نرفته‌ها! و... خدا را، خدا را از ياد نبريم و شهيدان را هم كه براي رضاي خدا و استحكام پايه‌هاي حكومت اسلامي جان باختند فراموش نكنيم.
خانم حفصه ذبيحي

دل نوشته ای زيبا به قلم فرزند اولين شهيد محراب استان كردستان ماموستا ملا محمد ذبيحي

نگار من! اي عندليب عشق! مسجد ديگر نمي‌تواند با غرور هميشگي بر خود ببالد كه شاهد نماز خواندنت باشد يا صداي تسبيحت را بشنود. ..
چرا قبل از به دنيا آمدن من؟

واگويه ای نغز به قلم خاطره جباري فرزند معلم شهيد علي جباري

پدر جان! هيچ وقت وجود تو را احساس نكردم و هميشه غبار يتيمي را بر چهره داشته‌ام اما بر همين يتيمي افتخار مي‌كنم.....

واگويه هاي خانم سميه بيدي فرزند شهيد غلامعلي بيدي

پدر! وقتي تو رفتي دلم گرفت، آخر با تو مي‌شد به پيشواز صنوبرها رفت و پرستوها را تا دياري دور بدرقه كرد،
طراحی و تولید: ایران سامانه