«به خوبی خاطر دارم که شب قبل از شهادتش خواب دیدم که یکی از اقوام از باغچه ای که قربانعلی درست کرده بود می خواست یک گل زیبا را بچیند. رفتم و مانعش شدم و گفتم:«چطور دلت میاد این گلای قشنگ رو بچینی؟!» در ادامه خاطرات شهید قربانعلی سگوند (معتمدیان) را از زبان مادرش در نوید شاهد بخوانید.