وقتي شهید « علی ژاله » از جبهه ميآمد، اولين كارش بوسيدن دست پدر و مادر بود، و به دنبال آن انجام هر كاري كه آن ها مي خواستند و مثل هميشه خيررساني به اهالي روستا.
آن روز فقط كار كرد، تا پايان روز حرفي از رفتن به سپاه نزد، روز بعد دوباره آمد. تا ديدمش گفتم: علي آقا به شرطي همراهت به سپاه ميآيم و معرفت ميشوم كه سه روز در اينجا كار كني.