مشغول آشپزی بودم که جواد آمد. می خواست چیزی بگوید اما سکوت کرد گفتم: جواد جان، چیزی شده؟ و او مثل اینکه منظر شنیدن چنین حرفی از من بود سرش را پایین انداخت: مادر! دیشب خواب دوست قدیمی ام را دیدم...
سوم راهنمایی بود که میخواست برود جبهه او را نمی بردند. چون سنش کم بود. اول نظری بود که رفت پاکسازی خرمشهر با شهید وحید قمی همکلاس بود و وحید را خواب دیده بود. وحید خیلی ناراحت بود به او گفت من خیلی تنهایم. جواد گفته بود من چهار روز دیگر میایم.
وصیت نامه «شهید جواد نساجان» به همراه دستخط شهید منتشر شد؛
« شهید جواد نساجان » در وصیت نامه اش می نگارد؛ براردان در هر وضعیت اجتماعی خوب و بد هستید، کم کاری، کار را به فردا و پس فردا انداختن، گرانفروشی و بسیاری سختی هایی دیگر را شامل می شود.