شهید محمدرضا آخوندیها

شهید محمدرضا آخوندیها

نام پدر: ابوالفضل
تاریخ تولد: 1342/4/1
تاریخ شهادت: 1362/5/15
محل شهادت: مهران
مشاغل: ...........
محل تولد: قم - قم - قم
علت شهادت: ...........
محل دفن: بلوک:2 ردیف:11 شماره مزار:412 نام گلزار:علی ابن جعفر شهر:قم - قم
آخوندیها

بسمه تعالی

محمد رضا حتی پس از شهادت هم می­خواست دشمن اسلام را نابود و مستأصل کند. او تا جان در بدن داشت در مقابل دشمن بعثی مبارزه کرد و خاری بود در چشم دشمنان دین و آن وقت که جانش در بارگاه حضرت حق تعالی به بهای بهشت جاویدان خریداری شده است در وصیت نامه سراسر نورانیت خود چنین نوشت:

من مبلغ ده هزار تومان پول دارم. پس از آن که مراسم مرا به جا آوردید باقی مانده این مبلغ را برای جبهه­ها و رزمندگان بفرستید. واقعا عزم این مجاهدان راه خدا به عزم شهدای راه کربلا می­ماند که می­خواهد با این اندک سرمایه هم تیری تهیه شود و سینه دشمن غدار دین را بشکافد. محمد رضا در شهر قم به مکانیکی اتومبیل مشغول بود. بچه خیلی فعالی بود. در هر کاری جدیت داشت به قم رفت و از آنجا با شروع جنگ به بسیج رفت و در آن جا به فراگیری آموزش­های نظامی بسیج پرداخت. در حالیکه به سن سربازی وارد شده بود به منطقه رفت و این توفیق را داشت که مدتی در کنار مصطفی چمران علیه دشمن بعثی مبارزه کند.

محمد رضا شور عجیبی برای مبارزه و دفاع داشت. بارها من از او شنیده بودم که می­گفت پدر جان ما اگر صدام و صدامیان را شکست دهیم برای نجات فلسطین و بیت المقدس اقدام خواهیم کرد و پرچم مبارزه و سلاح رزم خود را زمین نخواهیم گذاشت. محمد رضا در مسائل دینی خیلی متعصب بود دلش نمی­خواست مسأله دینی مورد بی­اعتنایی قرار بگیرد. او این روحیه حمیت و تعصب را از همان ابتدای کودکی در وجود خود داشت. هیچگاه در مجلس گناه شرکت نمی­کرد و در این مجالس عروسی که گاهی اوقات معصیت خدا در آنها می­شود شرکت نمی­کرد و مخالف هم بود. به یاد دارم که یک بار در سن کودکی و زمانی که ما هنوز کوچک بودیم به اتفاق برادرم برای امتحانات به روستای اطراف می­رفتیم تا آزمون آخر سال را انجام بدهم. اتفاقا یکی از هم روستایی­های ما که با ما بود با محمد رضا قهر کرده بودم با هم صحبت نمی­کردند بچه­های آن روستا سر یک مساله­ای با این هم روستای ما وارد دعوا و مشاجره شدند محمد رضا برای دفاع از او رفت من به محمد رضا گفتم: بیا و برویم تو که با او قهر بودی. گفت: نه من نمی­روم او الان هم روستای ماست و اگر اینجا اتفاقی برایش بیفتد برای ما بد میشود. اتفاقا رفت و موضوع را خودش حل کرد و الحمد لله برای هیچ کدام مشکلی پیش نیامد.

ـ فرزندم خیلی خوب بود و غم­خوار ما و فامیل­های ما بود یک روز نماز و روزه­اش ترک نشد. اگر به خانه یکی از بستگان ما میرفت و می­دید که زنها و دخترهای فامیل ممکن است به خاطر او اذیت شوند و به دلیل سختی که به خاطر چادر سر کردن متحمل می­شوند ناراحت می­شد و می­گفت: من نمی­خواهم کسی به خاطر من در سختی بیفتد. خودش تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده بود ولی هر بار که نامه می­نوشت و یا تلفن می­زد به ما و پدرش و به برادرانش و خواهرانش تاکید می­کرد حتما درس بخوانند و پیشرفت کنند و هیچ چیزی مانند دانایی انسان را ارزش  نمی­دهد. تا زمانی که در روستای ورزنه بود کمک کار پدرش بود و حتی زمانی که یک کودک بود پدرش را در کارهایش تنها نمی­گذاشت. در نامه­هایش به برادرهایش فقط تاکید به توجه و احترام به پدر و مادر نموده که ای برادر، پدر و مادر ما را با سختی زیاد بزرگ کرده است قدر آنها را بدانید و بسیار به آنها توجه داشته باشید.

راویان: پدر و مادر شهید

آخوندیها

«بسم الله الرحمن الرحيم»

((انا الله و انا اليه راجعون ))

((باز گشت همه بسوى خداست ))

««و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون »»

آنان را كه در راه خدا كشته شدند مرده مپنداريد بلكه آنان زنده‌اند و در نزد خدا روزى مى‌برند

با سلام و درود به پيشگاه مقدس صاحب الزمان (عج) و سلام و درود به پيشگاه مبارك نايب بر حقش امام خمينى و سلام و درود بر ملت مسلمان و ايثارگر ايران و سلام و درود بر پيكر پاك شهداى اسلام از كربلاى امام حسين تا كربلاى انقلاب ايران و سلام و درود بر تمامى رزمندگان سلحشور كه در جبهه نبرد حق عليه باطل مبارزه ميكنند و سلام و درود بر خانواده عزيزم كه من را همچون يك سرباز بزرگ، بزرگ نمودن و به جبهه نبرد حضور يافتم هم اكنون كه اين وصيت نامه را مى‌نويسم احساس هيچگونه ناراحتى نمى‌كنم و خوشحال از اين هستم كه به نداى ««هل من ناصر ينصرنى »» حسين  زمان خمينى بت‌شكن لبيك گفتم و به جبهه اسلام بر كفر رو آوردم و اگر هم در آمدن به اين جبهه سعادت آن را يافتيم كه به درجه شهادت نايل آيم از خانواده عزيزم خواهان هستم كه به  اين شهادت افتخار ورزند و صبر و استقامت را پيشه خود سازند و با اين كارشان مشت محكمى بر دهان ياوه گويان ضد دين بزنند.

سخنى چند با خانواده و رفقا اينست: اميدوارم كه راه اين شهيدان كه با خون خودشان درخت اسلام را به ثمر رساندند ادامه‌دهنده راه آنها باشيد و از شما ميخواهم كه هميشه پشتيبان آن  رهبر عزيز و  يارانش و اسلام و مسلمين باشيد و هميشه مراسم دعاها را برقرار كنيد و در آن شركت داشته باشيد و دعا به امام عزيز را هيچ موقع فراموش نكنيد و تمام اين پيروزيها كه رزمنده‌ها بدست مى‌آورند از ناحيه اين دعاهاى شب و نيمه شب ملت و رزمندگان در جبهه مى‌باشد.

 و از پدر و مادر عزيزم ميخواهم كه اگر در اين دوران زندگى فرزرندتان، بدى از اين حقير ديديد و بى‌حرمتى نسبت به شما از طرف بنده شده، بنده را مورد بخشش قرار دهيد و از صميم قلب حلالم كنيد و از برادران و خواهران ميخواهم كه اين برادرتان را ببخشيد و حلالم كنيد و گوش به فرمان پدر و مادر عزيزم باشيد.

 از كليه رفقا و فاميلها و كليه كسانى كه بنده را مى‌شناسند ميخواهم كه اگر بدى از اين حقير ديده‌اند بنده را حلالم نمايند.

محل دفنم در قم در مكان باغ بهشت در مكان شهدا دفنم نماييد خوب ديگر مزاحمتان نمى‌شوم و در همين جا با همه شما خدا حافظى مى‌كنم و همه شما را به خدا سپرده و آرزوى پيروزى سلامتى و موفقيت و آمرزش از درگاه خدا براى شما مى‌نمايم.

خداحافظ ديدار در قيامت.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار                                                                                             «محمد رضا آخوندى »

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه