شهید علی محمد عاقلی

شهید علی محمد عاقلی

نام پدر: ابوالقاسم
تاریخ تولد: 1340/6/12
تاریخ شهادت: 1360/9/9
محل شهادت: ...........
مشاغل: سرباز ارتش
محل تولد: سمنان - دامغان - دامغان
علت شهادت: ...........
محل دفن: نام گلزار:مهماندوست شهر:سمنان - دامغان
زندگی نامه

دلاوری از روستای مهماندوست

شهید على‌محمد عاقلی فرزند سوم ابوالقاسم و بی‌بی‌خانم در سال ۱۳۴۰ در روستای مهماندوست از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. علی‌محمد تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی ادامه داد. سپس به نقاشی اتومبیل روی آورد، شد کمک خرج خانواده.

یازدهم شهریور ۱۳۶۰ از طریق ارتش به عنوان سرباز وظیفه به پایگاه هوایی دزفول رفت و داوطلبانه جزء گروه شهید چمران شد.

نامه‌ای از جبهه

برادرِ علی‌محمد می‌گوید: «با شنیدن زنگ در، مادر از اتاق بیرون رفت و چادرش را پوشید. گفتم: «من باز می‌کنم.»

شلنگ آب را انداختم توی باغچه و رفتم طرف در. پست‌چی پشت در بود. نامه علی‌محمد را به من داد. صدا زدم: «مامان! مامان! نامه داداش اومده.»

با خوشحالی از پله‌ها پایین آمد. گفت: «بخون ببینم چی نوشته! بچه‌ام چه‌کار می‌کنه؟ حالش خوبه؟»

قبل از اینکه باز کنم، گفتم: «الآن نوشته: اوضاع خوبه! برام دعا کنین به آرزوم برسم. نگران من نباشین و برای رزمنده‌ها کمک بفرستین؟»

مادرم گفت: «مادرجان! این چه حرفیه؟ نامه علی‌محمدم رو بخون!»

نامه را خواندم. بعد از سلام و احوال پرسی عین این جملات را نوشته‌بود. همیشه حرفش همین بود.

علی‌محمد نهم آذرماه ۱۳۶۰ در بستان، در عملیات طریق‌القدس به شهادت رسید و در روستای زادگاهش دفن گردید.

زندگی نامه

استراغ سمع

در حال پایین کشیدن آستین‌هایش بود. فهمیدم که می‌خواهد نماز بخواند. دلم می‌خواست بدانم توی سجده‌هایش چه می‌گوید و چرا این همه گریه می‌کند. بعد از نماز به سجده رفت و شروع کرد به زمزمه کردن. یک باره تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن. جلوتر رفتم. با صدا گریه می‌کرد. شنیدم که می‌گفت: «خدایا! پس کی من شهید می‌شم؟ خدایا! پیش دوستام روسیاهم، همه اونا اومدن پیشت!»

(به نقل از برادر شهید)


وصیت نامه

فرازهایی از وصیت‌نامه شهید:

آیه‌ای از قرآن که مصداقش دفاع مقدس است

«إن الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كأنهم بنیان مرصوص؛ همانا خدا دوست می‌دارد کسانی را که در راه او پیکار می‌کنند که گویی بنایی به هم پیوسته و استوارند.» [1]

امروز این آیه شریفه مصداق پیدا کرده و خلق مسلمان ایران در برابر دشمنان خدا چون صف آهنین ایستادگی می‌کنند و از هیچ ایثاری فروگذار نیستند. آن که می‌تواند ایران را نجات بدهد، آیت‌الله خمینی است پس دشمن خمینی کافر است مرگ بر دشمنانش.

پدر و مادر مهربان و برادران عزیزم! اگر من به درجه رفیع شهادت نایل شدم مبادا که گریه کنید و اشک شما را دشمن ببیند و شاد شود.

خود را مثل هزاران مادر و پدران دیگر بدانید که فرزندان خود را در راه خداوند از دست داده‌اند و از خدا بخواهید که مرگ من فی سبیل‌الله باشد.


منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان / نشر فاتحان-قائمی
********
[1] سوره صف آیه ۴

چندرسانه‌ای
طراحی و تولید: ایران سامانه