اصل دنیا ماوراء دنیاست و چنینند اهل معرفت
زندگینامه شهید غلامعلی محمدی
آزاده شهید غلامعلی محمدی در سال 1346 در خانواده متدین و مذهبی چشم به جهان گشود پش از دوره طفولیت تحصیلات ابتدایی را در موطن خود روستای بنار سلیمانی به پایان رسانید سپس وارد مدرسه راهنمایی گردید تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد. آثار تالم خاطر از این دنیای فانی کاملا در چهره او مشهود بود با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ تخمیلی با توجه به سن کمش به عضویت پایگاه مقاومت ولیعصر روستای بنار سلیمانی در آمد در بسیج به نگهبانی از روستا و دستاوردهای انقلاب مشغول بود، در تاریخ 65/9/5 همراه چندین نفر از همرزمان خود با سچاه یکصدهزار نفری حضرت محمد(ص) عازم جبهه های خونرنگ جنوب گردید ولی قلبی مالامال از عشق خدایی داشت صدای دلنشین قرآن او زینت بخش هر مجلس و مراسمی بود . رابطه تنگاتنگی با دوستان و بستگان داشت سر انجام بعد از اعزام به تیپ 13 امیرالمومنین مستقر در منطقه جنگی با آمادگی کامل گردان خط شکن حضرت ابوالفضل العباس(ع) را انتخاب کرد و در مانورهای قبل از عملیات کربلای 4 با روحیه قوی و قلبی مملو از عشق به امام راحل به رزم شبانه میپرداخت و برای شرکت در عملیات آماده میشد تا در تاریخ 65/10/4 عمنلیات کربلای 4 شروع شد. فردای روز عملیات در جزیره قطعه از مجمع الجزایر ام الرصاص عراق بعد از نبردی شجاعانه بی امان و به شهادت رسیدن چند نفر از رزمندگان به همراه چهار نفر از همرزمان هم محلی خود به اسارت مزدورهای عراقی درآمد در حدود 4سال در سختترین شرایط در اردوگاه شهر تکریت عراق زیر شکنجه و یوغ دژخیمان بعثی زندانی و با این حال از حقانیت اسلام دفاع کرد که تا زمان آزادی ایشان خانواده هیچ اطلاعی از وضعیت وی نداشتند و سالها در فراق فرزنددلبندشان صبر و تحمل کردند تا با پذیرش قطعنامه 598 در سال 68 قهرمانانه و با سرفرازی به میهن اسلامی بازگشت نمودند و در روشنگری ملت قهرمان ایران نسبت به ظلم و ستم رژیم بعث عراق اقدئام نمودند و همچنان را رزمندگان اسلام را با حضور خود در صحنه های مختلف سیاسی و اجتمایی و فرهنگی ادامه دادند با توجه به روحیه ایثار و آزادگی که در اسارت پیدا کرده جهت خدمت بیشتر در سنگر حفاظت محیط زیست مشغول به خدمت شد و خدمات شایانی در پاسداری از محیط زیست مملکت اسلامی مان انجام داد و همیشه با کسانی که بنحوی از اعضای مخل نظم و انضباط و کمرنگ نمودن ارزشهای خدا داری این مرز و بوم اسلامی مان بودند به مبارزه پرداخت و همیشه خواری بود در چشم آنها و جون آنها حضور شهید محمدی را باعث جلوگیری از فعالیت های شوم خود میدیدند تصمیم به از بین بردن این اسوه مقاومت و ایثار و شهادت گرفتند و سرانجام در تاریخ 746/4/20 در حالی که به تعقیب اشرار و متخلفان میپرداخت ناجوانمردانه هدف آماج گلوله های آنان قرار گرفت و به آرزوی دیرینه که همانا شهادت در راه خدا بود رسید در ضمن شهید محمدی در سال 71 ازرواج کرده و ثمره آن ازدواج دو فرزند بنامهای آزاده و محمدرضا میباشد و نحوه شهادت جنگاور آزاده غلامعلی محمد ی در روزنامه همشهری 76/4/22 برای عموم ملت ایران در ج گردیده است .
قسمتی از وصیتنامه شهید غلامعلی محمدی
ما همه خود میدانیم که برای آزمایش آفریده شده ایم خوشا بحال کسی که در امتحان الهی روسفید بیرون آید ما به تکلیفمان عمل میکنیم و پیروزی از آن ماست جهاد در راه خدا و شهیدان پیمودن راه شهیدان به عهده هرکسی بر نمیاید فقط کسانی میتوانند به این هدف برسند که شیطان را از خود بدانند تا به خداوند بپیوندند پدر و مادرم در موقع نماز دعای خیر جهت امام و رزمندگان را فراموش نکنید و اما سخنی با همسرم: شما آنطور عمل کنید که حضرت فاطمه عمل کردند صبور باشید فرزندانم محمدرضا و آزاده را خوب تربیت کنید همانطوری که امام و اسلام و قرآن متذکر آن است شما پدر و مادرم مرا حلال کنید شما در حق من خیلی خوبی کردید حتما عاجزانه از شما میخواهم که مرا حلال کنید ما به مرگ در راه خدا افتخار میکنیم. به همه برادران و خواهران و پدر و مادرم وصیت میکنم که اگر در راه خدا شهید شدم پیراهن سیاه نپوشید از اهالی روستای بنارسلیمانی میثخواهم که اگر از من بدی دیدند مرا حلال کنند از همه مردم از همه برادرانمسلمان میخواهم که بخاطر رضای خدا و خون پاک شهیدان از اختلاف دوری نمائید حضور خودتان را در نماز جمعه و جماعات به گوری چشم دشمن و منافقین نشان دهید و از منافقین به ظاهر درست دوری همیشه و در همه حال پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به این ملک اسلامی عزیز لطمه ای وارد نشود.
والسلام
غلامعلی محمدی.
خاطراتی از شهید محمدی
گذران زندگی انسان هرروزش خاطره ای است اعم از تلخ و شیرین یا خوب و بد، همه و همه گذراست. پس چه بهتر که انسان از خود خاطره ای شیرین برجای بگزارد.
دوران زندگی مشترک ما گرچه کوتاه بود( حدود چهار سال و پنج ماه)ولی پر از خاطرات پرارزش و بیادماندنی هست.در اول باید بگویم که ایشان در دوران کوتاه عمر خود رنجها و ملامتهای زیادی را متحمل شدند بقول مادرش در دوران شیرخوارگی مادرش مریض میشود و با توجه به اینکه در آن دوران امکان تهیه شیر خشک نبود یا بسیار مشکل بود با رنجهای فراوان این دوران را بسر رسانید. پس از آن به بیماریهای سخت و سوزنده مبتلا گشت که مدت زیادی در بیمارستانها بستری بودند.
اوایل دوران بلوغ و نوجوانی در حالیکه هنوز محصل بود و در سوم راهنمایی را تحصیل میکرد چندین بار عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدند و در عملیاتهای(بدر،خیبر-والفجر و کربلای 4) شرکت کرد.و بالاخره در عملیات کربلای 4 همراه با چند تن از دوستان و همرزمان به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمد که نیازی به توضیح ندارد. و در آخر هم به هشت گلوله ژ-3 و کلاش به دست یک مشت شکارچی ولگرد عیاش که تمام عمر را در پی ارضائ نفسی و عیاشی و اعتیاد بوده و هستن به درجه رفیع شهادت میرسد.
از خصوصیات اخلاقی ایشان بگویم: ایشان فردی متدین خوش اخلاق و بسیار خوش رو و مهربان و دلسوز بود. با فقیرترین افراد همان اخلاق و برخورد را داشتند که با غنی ترین و ثروتمندترین داشت. وقتی میگویم دلسوز و مهربان حتی در مورد حیوانات و پرندگان نیز این چنین بود. هیچوقت مرغ و یا حیوانی را ذبح نمیکرد حتی اگر کسی نبود که ما مجبور میشدیم آن روز از کشتن آن مرغ صرفنظر کنیم.
خاطره ای در مورد پرستوهای مهاجر
آن روز ما مهمانهای زیادی داشتیم و بچه ها سرگرم بازی با جوجه پرستوها شدندیکی از بچه ها با چوب لانه پرستوها را از بالا به پایین انداخت. ایشان وقتی دیدند جوجه ها روی زمین افتاده اند . فورا با جعبه مقوایی برای جوجه ها لانه درست کرد و چهارپایه آوردند و جوجه هخا را بر سر جایشان گذاشتند.
خاطره ای دیگر:
فکر کنم دومین عید بعد از ازدواجمان بود، عیدی و حقوقش را گرفته بود فردای آن روز وقتی میخواستیم برای خرید به شهر برویم دیدم مقدار ناچیزی از عیدی مانده وقتی سوال کردم دیدم حدودا 80% عیدی را بین فقرا و یتیم های روستا تقسیم کرده و مقدار خیلی کمی برای خودمان مانده و ایشان گفت: که آنها بیشتر از ما احتیاج داشتند و همیشه میگفت که دنیا هیچ ارزشی نداردو پایدار نیست اصل دنیا ماوراء دنیاست و چنینند اهل معرفت.
از خصوصیات اخلاقی دیگر ایشان:
بسیار فعال پرکار پرجنب و جوش و پرتلاش بودند .همیشه سعی میکردند کارهای سخت تر را خود انجام دهند و دیگر اینکه در خانواده اگر حرفی یا بحثی میشد همیشه ایشان کوتاه میآمد حتی در مقابل کوچکترها و نسبت به مادر و پدرش علاقه و ارادتی خاص داشت.
دوستان و همرزمانش همیشه از بی باکی و شجاعت او تعریف میکردند.
در یک مجلس شب نشینی او و چند تن از دوستان همرزمش دور هم جمع بودند آقای موسوی تعریف میکردند که صلیب سرخ جهانی برای مصاحبه و بازدید وضعیت غذایی و فیزیکی اسرا سوال میکردند در حالیکه همه ساکت نشسته بودند دیدیم که بلند شد و با چنان جراتی ظرفهای غذایی را که مشتی قوطی های حلبی زنگ خورده ای آورد و همه را جلو مامورین صلیب سرخ ریخت و گفت این ظرفهای غذایی ما هستند و وضعیت ما دیگر احتیاج به توضیح ندارد که بعد از رفتن مامورین صلیب سرخ حسابی تنبیه شد. و دیگر اینکه وقتی ما به اسارت درآمدیم در حالیکه همه گرسنه و سرماخورده و زخمی و در دست دشمن اسیر بودیم او در بین همه بلند شد و گفت که یک نفر از ما زخمی شده و در فلان جاست و تقاضای کمک کرد، عراقی ها هم یک برانکارد دادند و خودش با یکی دیگر از همرزمان که او نیز چند روز بعد اسارت دار فانی را وداع گفت ( بر اثر تصادف)رفتند و آن برادر زخمی( که ایشان برادر خودم بود) آوردند.
والسلام همسر شهید.
منبع :
بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر