خاطره برادر شهید ابراهیم بحرینی
خاطره برادر شهید ابراهیم بحرینی
بزرگترين وشيرين ترين خاطراتي كه از برادر شهيدم دارم خدمت شما عرض ميكنم. برادرم از شهرستان برازجان اعزام به جبهه هاي نبرد شد وبعد از گذشت سه ماه از انجام خدمت ولبيك به فرمان امام راحل اوايل ماه مبارك رمضان به شهر شهيد پرور برازجان برگشت. با وجود اينكه از شدت انفجارات و شيميايي دشمن از ناحيه چشم نيز ناراحت وحتي يكي از چشمها بي نهايت قرمز شده بود. وقتي كه سه الي چهار روز در منزل به سر برد به پدرم گفت كه نياز به لباس نظامي دارم.پدرم از فروشگاه ارتش بوشهر لباس نظامي برايش تهيه نمود و مجددا ميخواست به جبهه برود. خودم به محل اعزام بسيجيان رفتم از رفتن به جبهه او را منع كردم. و او به خانه برگشت و راهي شهر نازنين حضرت شاه چراغ شيراز شد. به صورت مكالمه تلفني با يكي آشنايان كه او نيز سرباز امام زمان و طلبه شهيد محراب آيت الله دستغيب بود صحبت كردم و به او گفتم برو وبرادرم را از جبهه رفتن منع كند . او نيز گفت كه موقعي كه به شيراز رفتم با دوستانم به شاه چراغ رفتم و ديدم كه ايشان در حرم مطهر شاه چراغ ايستاده است . هر كاري كه او كرده بود كه او را منع كند او راضي نشده بود. البته اين رابگويم كه ممانعت پدرم به خاطر موج هاي انفجاري بود نه چيز ديگر. خلاصه او از شيراز عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد. بعد از گذشت 80 روز نامه اي از برادرم به دست ما رسيد كه در آن نوشته شده بود هفت روز ديگر به مرخصي مي آيم و وبه خانه برميگردم و درست و دقيقا هفت روز بعد خبر شهادت ايشان به خانه ما رسيد.
منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر