پرستوي مهاجر کربلای 4
شهيد محمد نوري
زندگينامه
من وجدني عرفني و من عرفني عشقني و من عشقني عشقه و من عشقه قتله و من قتله فان ديته
کجائيد اي شهيدان خدائي بلا جويان دشت کربلائي
کجائيد اي سبک بالان عاشق پرنده تر ز مرغان هوائي
از مردي سخن به ميان خواهد آمد که صخره هاي استوار در مقابل استواري و پايمديش سر خجلت به زير افکنده اند.آکسي که خنده هاي شيرينش شکفتن شکوفه هاي بهاري را خبر مي دهد. شير مردي به زلالي باران و طراوتي دلنوازتر از نسيم سحرگاهي ، آنکه ايستادنش نويد نستوهي در مقابل کفر و نشستن و خوابيدنش نمايانگر تواضع و فروتني در مقابل حضرت رب العالمين بود. اري ستاره درخشان عمرش در سال 1340 در خانواده اي متدين و مذهبي و از نظر مالي متوسط طلوع نمود و تولدش رنگ و بوي ديگري به همراه داشت. از همان کودکي در دامان پر مهر مادر شيره جان مادر را توأم با عشق به حسين ( عليه السلام ) مکيد و حسني تربيت يافت. پس از طي دوران کودکي بمنظور فراگيري قرآن به همراهي تني چند از دوستانش پا به کتب خانه گذاشت. با فراگيري چند جزء از قرآن و تعطيلي موقتي مکتب خانه پا به مدرسه گذاشت. دوران ابتدائي را با موفقيت پشت سر گذاشت ، به جهت فراهم نمودن امکانات آموزشي در مقاطع بالاتر در دهستان از ادامه تحصيل باز ماند. مجددا به منظور فراگيري بقيه قرآن پا به مکتب خانه گذاشت و موفق شد پس از گذشت چند ماهي رو خواني قرآن را بطور کامل فرا گيرد و پس از گذشت مدتي تصميم گرفت به همراهي ديگر برادرانش شغلي را انتخاب تا از اين طريق بتواند پدرش را در امرار معاش کمک نمايد. براي مدتي در کارگاه جوشکاري مشغول بکار شد. خوشروئي و تبسم هاي شيرينش علاوه بر اينکه او را از ساير دوستان و رفقايش متمايز مي ساخت ، دوستان با ديدن چهره بشاش و لبهاي همراه با تبسمش ، غم ها را از دل مي زدودند و با او بودن را بهترين لحظات زندگي بشمار مي آوردند. در سال 1354 با فرا رسيدن دوران خدمت سربازي او را بطور اجباري به خدمت بردند ، بي علاقگي وي به خدمت در زير پرچم طاغوت باعث شد که بارها از پادگان فرار و به منزل مراجعت نمايد. خدمت سربازي را در سال 1356 به پايان رسانيد. دوران عليه رژيم ستمکاري به عنوان باني و طلايه دار پيشاپيش تظاهرات و راهپيمائي ها حضور فعال داشت و در آبان ماه 1359 پس از گذشت دو ماه از شروع جنگ تحميلي با عشق و علاقه شش ماه خدمت احتياط سربازي را در يکي از جزاير جنوبي در صفوف ديگر رزمندگان اسلام بر عليه متجاوزين بعثي پشت سر گذاشت. پس از گذراندن شش ماه احتياط تصميم گرفت بمنظور پيوستن با سپاهيان سرافراز اسلام در نهاد مقدس سپاه ثبت نام نمايد براي ثبت نام به سپاه پاسداران شهرستان لامرد مراجعه اما به دلايلي موفق به ثبت نام نشد. چون عشق توأم با علاقه بمنظور عضويت در سپاه سراسر وجودش را فرا گرفته بود به محض بازگشت به اسيربا راهنمائي چند تن از دوستانش به سپاه پاسداران بندر عسلويه مراجعه و موفق شد به عضويت سپاه در عسلويه در آيد. پس از گذراندن آموزش هاي لازم، شور و شوق خارق العاده اي از يک طرف و احساس مسئوليت از طرفي ديگر به او اجازه نميداد تا در آن پادگان بماند، با مراجعت به منزل و خداحافظي از پدر و مادر رهسپار جبهه شد.
با شرکت در عمليات طريق القدس و آزادي بستان در تاريخ 8/9/60 پس از دلاوري ها و رشادت هاي بياد ماندني، مجروح و براي مداوا به بيمارستان مشهد منتقل شد. به امام امت علاقه زايد الوصفي داشت. پس از بهبودي تصميم گرفت با يکي از دوستانش بمنظور ملاقات با حضرت امام رهسپار جماران شوند. پس از رفتن به جماران موفق به ديدار با امام نشده و با چشماني پر از اشک و دلي آکنده از آرزوي ديدار رهبر به عسلويه باز گشتند. پس از مدتي دوباره رهسپار ديار عشق و ايثار گشته و در تاريخ 1/1/61 در عمليات فتح المبين با رمز يا زهرا ( سلام الله عليها) بمنظور تصرف ارتفاعات منطقه و آزادي بخش وسيعي از جنوب غربي ميهن اسلامي شرکت نمود. پس از عمليات براي ديداري دوباره از پدر و مادر و ساير بستگان به زادگاهش مراجعه و با اصرار پدر و مادر و برادران تصميم به ازدواج گرفت که ثمره اين ازدواج سه دختر و يک پسر مي باشد. پس از ازدواج ، حضور در جبهه را بر ماندن در کنار خانواده ترجيح داد. خبر شهادت اولين شهيد خانواده حاج حسين نوري که گوي سبقت را از ديگر برادرانش ربود باعث شد که جهت تسلي دل داغدار پدر و مادرش در کنار آنها بماند. چند صباحي بعد ، پرچم بر زمين افتاده برادر شهيدش را بر دوش کشيد و رهسپار ديار عشق و ايثار شد و در عمليات بيت المقدس که با رمز يا علي ابن ابيطالب ( عليه السلام ) و بمنظور ازاد سازي خرمشهر ، پادگان حميد هويزه آغاز شده بود در تاريخ 10/2/61 دوشادوش ديگرسرداران توانمند اسلام شرکت و پيروزي هاي چشمگير و فراموش نشدني را براي امت اسلامي به ارمغان آوردند. دوباره پس از مدتي از گلستان خانواده سرداري در راه عشق به حسن ( عليه السلام ) سر باخت و سپاهي را بي سپهسالار نمود. آري سردار رشيد اسلام حاج علي نوري ، دومين شهيد خانواده در جوار حق ماوي گزيد.
حال شهيد حاج محمد نوري مي بايست پرچم برادر دومش را نيز بر دوش بکشد. با شنيدن زمزمه هر عمليات خود را به صفوف صف شکنان مي رساند و سنگين ترين مسئوليتها را عهده دار مي گشت. همچنان در عمليات بدر به عنوان فرمانده گردان دريائي انجام وظيفه مي نمود، عهده دار مسئوليت محور عملياتي دريائي نيز بود. مادرمهربان و در عين حال همچون کوه استوارش ، پس از شهادت دو دلبندش ، دار فاني را وداع و بر غم و اندوه بازماندگان افزود. با اينکه فراق مادر ،دل و جان او را آزار مي داد ، احساس مسئوليت او را حتي لحظه اي از جبهه و جنگ غافل نمي ساخت. در تاريخ 20/11/64 بعنوان فرمانده گردان در عمليات والفجر 8 شرکت و پس از پيروزي فراموش نشدني فتح فاو به قرارگاه خاتم(شهيد اثري نژاد) بازگشت. و براي مدتي بعنوان مسئول بخشي از تجهيزات دريائي يگانهاي رزمي منطقه جنوب انجام وظيفه نمود.
در عمليات کربلاي 3 که با رمز حسبنا الله و نعم الوکيل بمنظور انهدام اسکله البکر و الاميه آغاز شده بود شرکت نمود و مجددا به قرارگاه خاتم بازگشت.به محض شنيدن زمزمه عمليات کربلاي 4 از مسئوليت محوله در پادگان استعفا و به صفوف صف شکنان کربلاي 4 پيوست و در تيپ 13 حضرت امير (عليه السلام) فرماندهي گردان ابولفضل را عهده دار گشت. پس از رشادت ها و جان فشاني ها، در اين عمليات مفقود و قريب به ده سال در ديار عشق و خون منطقه عملياتي کربلاي 4 در دل خاک خونرنگ خوزستان ماوي گزيد. پدر و همسر و فرزندان و برادران و خواهرانش براي ديداري دوباره با او لحظه شماري مي کردند که خبر شهادت سومين شهيد خانواده سردار رشيد اسلام شهيد حاج غلام نوري ، حزنو اندوهي جانکاه را براي خانواده بهمراه داشت. اما آرزوي ديدن و استشمام بوي شهيد حاج محمد نوري براي خانواده ، نويد و تسلي خاطر بود و چشمان مانده به راه پدر پيرش در ارزوي ديدن دوباره او بر هم نشست و قلب مالامال از آرزويش از طپش ايستاد. سرانجام پس از ده سال انتظار ، پرستوي مهاجر با تني بشکسته از ديار دوست برگشت و زادگاهش را با هجرت ده ساله و بازگشت افتخار افرينش عطر آگين ساخت و چشم هاي منتظر به راهش را از حالت انتظار به ديدار لحظه اي آن هم تابوتي سربسته بر هم گذاشت.
وصيت نامه
اللهم اني اعوذ بک من الخبيث المخبث الرجس النحس الشيطان الرجيم
وصيت نامه ام را با آيه شريفه " و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه و يکون الذين لله فان انتهو فلا عدوان الا علي الظالمين " يعني " با کافران جهاد کنيد تا فتنه و فساد از روي زمين برطرف شود و همه را آئين دين خدا باشد و اگرفتنه و جنگ دست کشيدند با عدالت رفتار کنيد که ستم جز بر ستمکاران روا نيست." آغاز مي کنم.
با سلام به امام زمان حضرت حجة ابن الحسن العسکري و نائب بر حقش رهبر کبير و بزرگ انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و درود بي پايان به روان پاک و ارواح طيبه شهداء ، از شهداي کربلا تا صدر اسلام و از صدر اسلام تا شهداي انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي . سلام بر سرور همه شهيدان يعني آقا و مولاي همه ما ابا عبد الله الحسين ( عليه السلام ) که درس چگونه انقلاب کردن و چگونه زيستن و چگونهزندگي کردن را به ما و همه مسلمين دنيا آموخت. و به ما آموخت که چگونه تن به زير بار ذلت و چگونه تن به بندگي و بردگي ندهيم و سر تعظيم ، در برابر هر منافقي و ضد انقلابي استعمارگر و استثمارگر و زور گوئي فرو نياوريم ، سلام بر خانواده هاي محترم شهداء ، اسراء ، و مفقودين ، معلولين و مجروحين انقلاب و جنگ تحميلي.
شنبه 13 آبان سال 1365 برابر با 20 صفر 1407 - امروز که اين وصيتنامه را مي نويسم مصادف است با اربعين سرور آزادگان حسين ( عليه السلام ) و ياران وفادارش. مردم اگر ندانسته بدانيد که براي من و امثال من فقط تنها مساله جهاد مطرح نبود. همه ما زمان نکبت بار طاغوت را بياد خودمان بياوريم و اشک و حتي بجاي اشک خون از ديدگانمان جاري کنيم. بيائيد آن همه کثافت بازيها ، عياشيها ، خوشگذرانيها و ساز برقهاي رژيم منحوس را بياد خود بياوريم و از اين نعمت عظيمي انقلاب اسلامي عيرت بگيريم. بيائيد مقداري به عقل خود رجوع کنيم و اين دنياي مادي را به يک دنياي معنوي مقايسه کنيم و وقتي مساله برايمان روشن شد عملمان ، حرکتمان ، قلممان ، قدممان ، همه به طرف دنياي معنوي سوق دهيم. بيائيد قدر اين انقلاب کبير را بدانيم و همچنين قدر اين رهبر را بيشتر و بهتر بدانيم. فکر کنيم و تعقل کنيم، تفکر کنيم ببينيم او چگونه مردي بود واي به حال ما که کوچکترين ترديدي داشته باشيم. بيائيد اين انقلاب را که خداوند توسط رهبر عزيزمان به ما ارزاني داشته است قدر بدانيم. بيائيد مقداري به کلام زيباي حضرت باريتعالي گوش دهيم و فراگيريم و عمل کنيم و مساله جهاد را که قرآن زياد سفارش کرده است جامه عمل بپوشانيم چنانکه قران کريم مي فرمايد : " ان الذين آمنوا و الذين هاجرو و جاهدو في سبيل الله اولئک يرجون رحمة الله و الله غفور الرحيم (سوره بقره آيه 218)
" آنان که به دين اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردند اينان اميدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آنان بخشنده و مهربان است.
و اما وصيتم به شما مردم خوب و شريف اين است امام را اصلا از ياد نبرده و او و همراهان او از هر قشري که باشند از ياد نبريد.
فرمان آيت الله خامنه اي و آيت الله رفسنجاني همان فرمان امام امت از دل و جان اجراء کنيد. با هم برادر و برادري دلسوز همبستگي خود را حفظ کنيد.
نمازهايتان را در مساجد با جماعت بخوانيد. حب دنيا ، کبر ،فخر و عجب دامن شما را نگيرد. درمراسم هاي شهداء، مجالس سينه زنيها و عزاداريها وب عزاداري و شرکت کنيد و نکند شيطان فريب دهد و در آن لحظه خدا را فراموش کرده و بدنبال اميال شيطاني قرار گيريم.
سرکشي به منزل شهداء ، اسراء ، مفقودين و از احترام گذاشتن به آنها جداً علاقه نشان داده و مخلص اين خانواده هاي فداکار که امام فرموده : "خانواده هاي شهداء چشم و چراغ اين ملت هستند " باشيد.
وصيتم به پدر ، برادر ، خواهر و خويشان و دوستانم اين است" سعي کنيد اول مردم دار و امنت دار باشيد. سعي کنيد امام و فرامين او را که فرمان خداست فراموش نکنيد.
سعي کنيد با هم خوب، برادر و مهربان باشيد و خصلتهاي بد را از خود دور کنيد. سعي کنيد اول انقلاب را به درون خودراه داده و بعد که انقلابي شديد انقلابتان را به بيرون صادر کنيد.
وصيتم به شما خواهران عزيزم اين است که اخلاق اسلامي بخصوص حجاب را رعايت نمائيد.
وصيتم به تو همسر خوب و مهربانم ، فرزندانم و طفل معصومم ابوالفضل جان تقوي ، پرهيزکاري ، پاکدامني ، نماز اول وقت و خداشناسي را پيشه خود قرار دهيد.
احترام صددرصد به پدر مظلوم و از کار افتاده ام ، به برادران و خواهرانم و خويشان و دوستان و همسايگان فراموش نشود.
همسرم رفتار نيک و کردار خوب و حجاب را با کمال دقت مراعات کنيد و در تربيت بچه هايم کوشا باش و همه را به مدرسه و مکتب خانه براي فراگيري علوم اسلامي و فرائض ديني بفرست.
خانه و همه متعلقات آن متعلق به همسر و فرزندانم مي باشد.
انشاء الله اگر خداوند نظر لطفي کرد و شهيد شدم ، از دارائيم 50000 هزار تومان براي آبادي محل در نظر گرفته شود . در آخر همسرم ، اگر شهيد شدم يا مفقود گرديدم ، بچه هايم پرسيدند بابايمان کجا رفته مي داني چه جواب بگوئي به آنها بگوئيد پدرتان بنا به امر ولي فقيه به جبهه رفته و در جنگ با کفار شهيد شده است و تقاضايم اين است که راست بگوئيد و هر آنچه که اتفاق افتاده بگوئيد که هميشهچشم به راه نباشند.
در آخر از خداوند تبارک و تعالي مسئلت دارم که از گناهانم و خطاهايم در گذرد و رحمتش که همان شهادت است در راهش نصيبم گرداند.
پروانه صفت چشم بتو دوخته بودم وقتي که خبردار شدم سوخته بودم
محمد نوري 13/8/65
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر