مادر سردار شهید«احمد اسدی» نقل می کند:هنوز بيش از يک هفته از عروسی اش نگذشته بود كه تصميم گرفت به جبهه برگردد. هر چقدر اصرار كردم، مادر شما كه مرخصي داريد،و تازه عروس هم در خانه داريد به جبهه نرو!در جواب گفت:مادر آنجا بيشتر به من نياز دارند شما به جای من هوای عروسم را داشته باش...»

به گزارش نوید شاهد بوشهر؛سردار شهید«احمد اسدی» دهم تیرماه ۱۳۴۰ مصادف با ۲۳ ماه مبارک رمضان در شب قدر و در روستای محروم و دور افتاده‌ی گنخک از توابع بخش کاکی شهرستان دشتی به دنیا آمد.
مادربزرگش دوست داشت نام او را احمد بگذارد، زیرا نام پدربزرگش نیز احمد بود. پدر و مادر هم به واسطه‌ی عشق و محبتی که به پیامبر گرامی اسلام داشتند، نامش را احمد گذاشتند.

سردار شهیدی که یک هفته پس از ازدواجش به شهادت رسید
وی کودکی را در دامان مادری مؤمن و باتقوا و پدری با ایمان و با فضیلت، مردم دار و خوش اخلاق پرورش یافت. شهید اسدی در سنین کودکی بسیار کنجکاو بود و همیشه در مورد اهل بیت (ع) ائمه طاهرین (ع) و چگونگی به شهادت رسیدن آن‌ها از دیگران سؤال می‌کرد.
وی دوره‌ی ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت سپری کرد. در سال ۱۳۵۶ همراه خانواده ترک دیار کرد و به شهر برازجان نقل مکان کرد و دوره‌ی راهنمایی را در یکی از مدارس شهر آغاز کرد. شهید اسدی از استعداد و هوش خوبی برخوردار بود، به طوری که در تمام دوران تحصیل، شاگردی موفق و بر حسن اخلاق شهره بود. در حین تحصیل هیچ گاه از شرکت در مراسم مذهبی غفلت نکرد و همواره در کسب معارف و تقویت بنیه‌ی معنوی خود، تلاش داشت.
مادر شهید در این خصوص نقل می‌کند: «سیزده سالش بود و انقلاب به اوج پیروزی خود نزدیک می‌شد. احمد نیز که سری پرشور و شر داشت، در کنار دوستان خود وارد فعالیت‌ها و راهپیمایی‌های مردمی شد.
وی در پاکسازی و تسخیر دژ برازجان با انقلابیون همکاری داشت. وقتی برای برگرداندن احمد به آن جا رفتم به من گفت:مادر خواهش می‌کنم به خانه برگرد، من که از چیزی نمی‌ترسم؛ بعداً به خانه می‌آیم. آن شب حدود ساعت یازده به خانه برگشت.» این اولین مشق عاشقی و دلدادگی احمد بود.
با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره)، به عضویت بسیج مستضعفین در آمدو در پایگاه مقاومت فتح المبین حضور فعال داشت.
برای اولین بار در سال ۱۳۶۱ توانست از طریق بسیج جهت گذراندن آموزش نظامی راهی پادگان آموزشی کازرون شود. پس از پایان دوره بلافاصله راهی جبه شد و در عملیات غرورآفرین محرم شرکت کرد. در این عملیات شایستگی‌ها و لیاقت‌های این سردار رشید اسلام نمایان شد، به طوری که مورد توجه و تحسین همرزمان به ویژه فرماندهان ارشد خود قرار گرفت.
شهید اسدی در سال ۱۳۶۲ بنا به عشق و علاقه‌ای که به خدمت در نهاد مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت و اینکه می‌خواست بهتر و بیشتر در خدمت انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی باشد، به عضویت سپاه درآمد.
مادر بزرگوار شهید در این خصوص اشاره می‌نماید: «وقتی در سپاه پذیرفته شد، عده‌ای از دوستان وی به او گفتند:تو که سنت کم بود چطور توانستی قبول شوی و احمد به آن‌ها جواب می‌دهد:مرا امام زمان (عج) قبول کرد.
وی هیچ وقت حقوقش را به خانه نمی‌آورد و برایمان نامه می‌نوشت و می‌گفت:اگر شهید شدم ناراحت نشوید زیرا دشمن شاد می‌شود.» هرگاه از جبهه برمی گشت برای رفتن آرام و قرار نداشت می‌خواست، چون پرنده‌ای سبکبال پرواز کند و پیش هم جنسان خود که همه آسمانی و خلق و خوی بهشتی داشتند برگردد.
برادر شهید «علی اسدی» در این خصوص گفت: «دقیقاً یادم نیست احمد در عملیات والفجر هشت مجروح شده بود یا در عملیات دیگر، دوستان وی به منزل ما آمدند و از حال او می‌پرسیدند؛ و ما که از موضوع مجروح شدن احمد بی خبر بودیم، نمی‌دانستیم به دوستانش چه بگوییم. فقط می‌گفتیم: «الحمدالله».
ذهن ما را مشغول آن شد که چه اتفاقی برای او افتاده است. من از طریق دوستانش فهمیدم که احمد زخمی بوده و مدت دو هفته در بیمارستان قم بستری شده است و حالا هم از ناحیه‌ی پا مجروح شده بود. وقتی از بیمارستان مرخص شد، چند روزی برای استراحت به خانه برگشت. به مادر موضوع زخمی شدن احمد را گفتم و از او خواستم به حمام برود و به بهانه حوله بردن برو ببین از چه ناحیه‌ای زخمی شده است.
وقتی مادر برگشت حالش منقلب بود. گفت:مادرجان، از قسمت ران بدجوری ترکش خورده است و او داشت زخم پایش را شستشو می‌کرد. مادرم از او پرسیده بود: احمد عزیزم پایت چه شده؟ و او گفته بود: چیزی نیست و مشکلی ندارم. متحیر شدم این دیگر کیست؟ با این همه ترکشی که خورده و جراحاتی که در بدن دارد چگونه چیزی نمی‌گوید.»
شهید اسدی در دو نوبت در انهدام اسکله‌ی الامیه شرکت داشت. وی در دوم خرداد سال ۱۳۶۵ با تلاش‌های بی وقفه و شبانه روزی خود به همراه عده‌ای از هم رزمانش واحد تخریب ناوتیپ امیرالمؤمنین (ع) را تشکیل داشت؛ و به عنوان فرمانده‌ی واحد تخریب ناوتیپ به انجام امور محوله و ماموریت‌های ویژه، با درایت و لیاقت‌های کم نظیرش مشغول بود و تا زمان شهادتش نیز عهده دارد این مسؤلیت بود.
شهید اسدی به پیشنهاد خانواده و درخواست مادر، در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۳۶۷ ازدواج کرد. این وصال بیش از دوهفته به درازا نکشید و به شهادت رسید.
مادر شهید در این باره چنین می‌گوید:یکی از دوستان احمد، خواهرش را به احمد معرفی کرد و او با توجه به ملاک‌هایی که برای انتخاب همسر از قبیل:ایمان، حجاب و پاکدامنی داشت وی را انتخاب کرد. مراسم ازدواج شان بسیار ساده بود. آن‌ها بدون هیچ سر و صدایی در منزل خودمان زندگی مشترکشان را شروع کردند.
پسر شهید می‌گفت همرزمانم تازه شهید شده اند و دوست ندارم کوچکترین سر وصدایی بکنید. تمام اسباب و اثاثیه‌ی دنیوی احمد در یک قطعه موکت، یک پتو، کمد تخته ای، یک چمدان معمولی و یک کولر دست دوم خلاصه می‌شد و از تجملات خیلی بدش می‌آمد.
بعد از ازدواج با ما زندگی می‌کرد. زندگی چند روزه اش با همسرش سرشار از عطوفت و مهربانی بود و همیشه با او محترمانه برخورد می‌کرد.
هنوز بیش از یک هفته از عروسی اش نگذشته بود که تصمیم گرفت به جبهه برگردد. هر کاری کردم؛ و هر چقدر اصرار کردم، مادر شما که مرخصی دارید، و تازه عروس هم در خانه دارید به جبهه نرو! در جواب گفت:مادر آنجا بیشتر به من نیاز دارند شما به جای من هوای عروسم را داشته باشید تا من برگردم.
انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده