نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کرامات شهیدان
در سال 1327 به تهران مهاجرت كرد و يک سال بعد به خدمت نيروي هوايي درآمد. پس از 5 سال به شغل معلمي روي آورد و در سال 1335 به دانشسراي عالي وارد شد و پس از پايان تحصيل در شهرستا نهاي خوانسار، قزوين و تهران به تدريس پرداخت...
کد خبر: ۴۲۷۱۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۵

صبح روزي که پدرم در آن فاجعه به شهادت رسيدند لباس جديدي را که مادرم برايشان سفارش داده بود پوشيدند و...
کد خبر: ۴۲۶۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۱۱

ايشان براي اولين بار در آن روز قبا پوشيد و لباده اي را که هر روز میپوشيد به تن نکرد که باعث تعجب ما شد...
کد خبر: ۴۲۶۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۹

طرفداران بني صدر در اطراف ساختمان عليه ايشان شنيده مي شد ولي ايشان با خونسردي خاصي در مورد عزل بني صدر و تعيين رييس جمهور جديد صحبت ميکردند وعده زيادي از جمله خانواده شهيد مطهري هم در جلسه بودند...
کد خبر: ۴۲۶۴۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵

من در خواب ديدم آقاي دکتر بهشتي با يک لباس سفيد و عمام هاي سبز پيش من آمد و به من اسلحه داد و گفت اين اسلحه را بگير و پيشروي کن. بعد گفت اگر شهيد شدم دوست دارم آقاي دکتر بهشتي بر جنازه من نماز بخواند...
کد خبر: ۴۲۶۳۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۴

روزي خادم مسجد کربلائي محمد حسن که صدق گفتارش را همه ميدانستند اظهار داشت شبي بعد از آن که درهاي مسجد را بستم و به شبستان آمدم و استراحت کردم، صداي پايي را شنيدم، چون سر برداشتم ديدم کنار منبر آقايي ايستاده است...
کد خبر: ۴۲۶۲۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳

در يکي از مسافرت هاي عمره که در خدمت ايشان بوديم چون بليط هواپيما براي جده فراهم نشد، بليط هواپيما از تهران به بيروت و از بيروت به جده تهيه گرديد. در فرودگاه بيروت به طور ترانزيت چند ساعت ما را نگه داشتند
کد خبر: ۴۲۶۲۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳

بچه فلجي که با توسل مادرش به قبر ايشان شفا يافته نامه پدرو مادر آن بچه با آدرس و تمام خصوصيات نزد من موجود است.
کد خبر: ۴۲۶۱۲۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۱

آقاي محمد باقر صادقي کازروني که سرگرم ساختن خانه بود و به آن پول نياز مبرمي داشت همه آن پول را صرف ساختمان نمود تا بعداً شش هزار تومان خمس آن را بپردازد.
کد خبر: ۴۲۵۷۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۷

آقا دست زير پوستيني که زير پايش بود کرد و دوقطعه اسکناس هزار توماني بيرون آورد و به من داد و فرمود: از اينطرف که ميروي اين را به او بده...
کد خبر: ۴۲۵۷۴۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۷

طلبه اي بودم که با شهريه مختصر نمي توانستم خانه و اثاث لازم و وسيله ازدواج را فراهم کنم. راه به جايي نمي بردم. چون تازه به محضر حضرت آيت الله دستغيب وارد شده بودم و جز ديدار عمومي که با طلاب داشتند، با ايشان آشنايي خاصي نداشتم...
کد خبر: ۴۲۵۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۶

حدود شش ماه در آن منزل بوديم که استاد بزرگوارمان حجه الاسلام والمسلمين آقاي حاج سيد محمد هاشم دستغيب کارواني ترتيب دادند و طلاب را به مشهد الرضا (ع)بردند...
کد خبر: ۴۲۵۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹

کيسه اي از چلواري سفيد دوخته شده ديدم که بند و قيطان آن معمولي بود. متحير شدم اين براي چيست؟ آن را کنار گذاشتم و بقيه تکه ها و پارچه ها را دادم تا ايشان را با آنها کفن کنند...
کد خبر: ۴۲۵۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۹

سيدي بسيار موقر و مؤدب در حالي که دست دو بچه هفت هشت ساله را در دست هايش گرفته بود وارد شد. سلام کرد. پاسخ سلامش را دادم. بعد از احوال پرسي معلوم شد از روستاهاي بوشهر مي باشد. با همان لباس قديمي روستايي...
کد خبر: ۴۲۵۱۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸

دو روز قبل از واقعة جانگداز شهادت شهيد دستغيب به اتفاق ايشان خدمت آقا بوديم. در منزل مثل هميشه شلوغ و پر سر و صدا بود و شکايات متفرقه را به دفتر ايشان مي دادند...
کد خبر: ۴۲۵۱۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۸

دستم به جايي بند نبود، فکر کردم همسايه ها را بيدار کنم. اما ساعت دو و نيم نصف شب، کار درستي نبود. ديگر اميدم از همه جا قطع شده بود. زهرا تنها يادگار «حاج مهدي » بود. او امانتي در دست من بود.
کد خبر: ۴۲۴۴۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷

خبر شهادت او را که به من دادند به خاطر اين که به توصيه اش عمل کرده باشم گفتم افتخار مي کنم شوهرم به شهادت رسيده است
کد خبر: ۴۲۴۴۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۷

وقتي با يکي از همرزمان خود به نام شهيد محمود اصغرنيا عازم خط مقدم بود چون با سرعت زياد رانندگي ميکرد، محمود به او گفت اصغر اين قدر تند رانندگي ميکني نکند اتفاقي بيفتد. اصغر به او گفت نه من اين طوري نمي ميرم...
کد خبر: ۴۲۴۳۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

يک روز که بعد از نماز کتابي را که درباره امام رضا (ع) و شفا دادن مريض ها توسط ايشان بود مي خواندم حال عجيبي پيدا نمودم و شروع به گريه کردم و...
کد خبر: ۴۲۴۳۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶

سرم را که بلند کردم ديدم 6،5 نفر هستند که مردي حدود 25 ساله با قامتي بلند و خوش اندام که عينکي هم به چشم خود زده بود در ميان آنها ايستاده است.
کد خبر: ۴۲۴۲۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۲۶