نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خواندنی
او پسری مهربان و دلسوز هم برای پدر و هم برای مادر بود و همیشه در کارهای خانه دوشادوش مادر کمک می کرد و همیشه هم در درسهایش رتبه عالی کسب نی نمود حتی در مدرسه و دبیرستان هم دبیران از او نهایت رضایت را داشتند
کد خبر: ۴۵۰۷۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۲/۱۸

خداوندا رزمندگان را یاری نما تا بتوانند راه کربلا را باز کنند .
کد خبر: ۴۴۷۷۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۱۱/۰۹

«محسن صادقی» رزمنده بسیجی که سی ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛
اولین آمبولانس که بنده راننده آن بودم سوار قایق شدیم، با وصفی که از اروند و جزر و مد آن وجود حیوانات عظیم الجثه شنیده بودم ترس و وحشت تمام وجودم را گرفت. بر خود مسلط شدم و کنار قایقران رفتم شروع به صحبت کردک که مقداری آرامش بگیرم. قایقران از عمق یکصد متری اروند وجود کوسه هایی که باعث واژگونی چندین قایق شده، مدت طی مسیر اروند را به ساعتی بر ما گذراند.
کد خبر: ۴۴۳۳۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۶

درود و سلام به رزمندگان اسلام، درود و سلام به ملت شهید پرور ایران و درود و سلام به پدر و مادر عزیز اینجانب یوسف شریفی تاریخ تولد سال ۱۳۴۷ ساکن پایین گتاب فرزند عبدالله شریفی مطالبی را به عرض خواهران و برادران که وصیت نامه مرا می خوانید و یا گوش می کنید می رسانم.
کد خبر: ۴۴۳۲۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۹/۰۶

روایتی خواندنی از التفات سلیمی پدر گرامی شهید «حسین سلیمی» منتشر شد؛
من به عنوان يک مسلمان ويک سرباز بايد تا انجا که ميتوانم سريعا در راه خدا و قران به فرمان رهبر انقلاب را گوش داده و از جان و دل پذيرا هستم بايد به گفتار امامان لبيک بگويم و هرچه زودتر به جبهه بروم تا بتوانم دين خود را نسبت به کشورم انجام دهم ومادرش تحت تاثير حرف هاي حسين قرار گرفت.
کد خبر: ۴۴۱۴۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۷

خدایا اعمال ناقص ما را به شایستگی ات قبول بفرما. و ما را تا آخر عمر در دینت ثابت قدم بدار. خدایا مظلومان جهان را بر ظالمان پیروز بگردان. خدایا بزودی زود ره کربلا را باز بگردان. خدایا به تمام خانواده های اسراء مفقودین، مجروحین و معلولین و جانبازان و شهداء صبر و استقامت عطاء بفرما. خدایا سربازان اسلام را همیشه و همیشه برای حفظ دینت یاری بفرما.
کد خبر: ۴۴۱۴۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۰۷

«محمد فخاری» رزمنده بسیجی که هفت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛
پتو را بر سرش انداختند و همگی شروع به زدن او کردند وقتی جشن پتو تمام شد، دیدیم حالش بد شده. فهمیدیم ترکشی در بدنش داشته که ما خبر نداشتیم که از این کار خود پشیمان و بسیار ناراحت شدیم و او هم اصلاً چیزی نگفت ولی نحوی شوخی با او تغییر کرد. یک انگشتری در دست داشت که اسامی پنج تن آل عبا بر روی آن حک شده بود.
کد خبر: ۴۴۰۵۷۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۲۴

«رمضان اردستانی» رزمنده بسیجی که هشت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛
شب های اولیه پدافند در خط مقدم پس از عملیات ها، هم بسیار سخت بود و هم طاقت فرسا، اگر نگوییم حتی سخت تر عملیات، عملیات خیبر به جهت عبور رزمندگان اسلام از هور و تهدید شهر بصره از اهمیت بالایی برخوردار بود. لذا مناطق آزاد شده گاه و بیگاه در معرض آتش سنگین و سپس پاتک دشمن قرار می گرفت، دشمن شکست خورده سرسختانه درصدد جبران این شکست و باز پس گیری مناطق از دست داده بود.
کد خبر: ۴۳۹۳۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۷/۰۸

روایتی خواندنی از علی نقی محسنی برادر گرامی شهید «ولی الله محسنی» را در سالروز شهادتش می خوانید؛
اما وقتی گفتم که اولین آرزویت چیست؟ گفت: اینکه در راه خدا به شهادت برسد.ولی وقتی گفتم: چرا؟ گفت: لذت «شهادت» شیرین ترین لذت است و هیچ لذتی به اندازه آن نمی رسد. دیگر نمی دانستم چه بگویم. فقط به من می گفت: برایش آرزو کنم که شهید شود و چون اولین باری برای زیارت رفته بودیم آرزویمان برآورده شد.
کد خبر: ۴۳۵۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۵/۲۷

روایتی خواندنی از همسر گرامی « شهید میثم نجفی » برگرفته از کتاب «حِلمای حرم» را در ادامه می خوانید؛
ارتباط صمیمی و عمیقی با شهدا داشت. هر سال اوایل اسفند به دو کوهه می رفت و آنجا خادم الشهدا بود و به زائران سرزمین های نور و شهدا خدمت می کرد. هر سال عمق این ارتباط بیشتر و به شهدا نزدیک تر می شد.
کد خبر: ۴۳۱۳۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۴/۰۳

نویسنده: سرکار خانم آرزو ایمانی
حسین بی طاقت شده بود. از روی صندلی بلند شد و به طرف میز مسئوول رفت و گفت: « آقای عزیز، مگه این اجناسی که برای مردم می آرید، توی نوبت قرار نمی دید؟».
کد خبر: ۴۲۸۵۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

روایتی خواندنی از مادر گرامی «شهید بهزاد نیک اندیش» به مناسبت سالروز شهادت منتشر شد
يك ماه پيش از شهادت برادران ، مادرم خواب مي بيند كه فرزندش در يك پارك آراسته از گل و فواره هاي جوشان آب ، در حال گفتگو با دوستان و همرزمان خويش است تااينكه دو نفر (فرشته) كه داراي پوشش كاملاًسفيد و زيبا بودند ؛ جلو آمده و از ميان آن افراد فرزندش را با خودشان مي برند...
کد خبر: ۴۲۶۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۸

چهار روایت شنیدنی سرتیپ دوم امیر محمود بدری از حماسه بازی دراز؛
ساعت حدودهای یک و نیم بامداد بود. در این ساعت اتفاقی رخ داد: جوان برومندی وارد شد و گفت: ما از نجف آباد اصفهان آمدیم. یک واحد نیرو آوردم تا در این جا عملیات بکینم."با تصرف تنگه ی حاجیان، خیال ما از جبهه ی جناح چپ، راحت و آسوده شد. حالا ما برای حمله به بازی دراز آماده بودیم.
کد خبر: ۴۲۶۴۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۵

روایتی خواندنی از یکی از دلیرمردان خطه شهرری
من که از تنگی جا به عذاب بودم تصمیم گرفتم خودم تنهایی این کار را انجام دهم لذا چون دستانم از دو طرف به دسته های دیگ نمی رسید با دست راستم دستهء دیگ را گرفتم و با دست چپم لبه دیگ را، بلندش کردم روی لبهء دیگ کوچکتر قرارش دادم اما درست در این لحظه خمپاره ای نزدیک ماشین منفجرشد...
کد خبر: ۴۲۶۳۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۲/۰۳

زندگی نامه و هشت روایت از شهید برات امیری مقدم
کد خبر: ۴۲۵۶۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۲۶

شهید ابراهیم رستمی، در تاریخ یکم فروردین ماه 1342، در شهرستان اسلام آبادغرب، در خانواده ای مومن و مذهبی دیده به جهان گشود.
کد خبر: ۴۲۲۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۲/۰۲

روایتی خواندنی از مادر گرامی «شهید حسین اسلامی»
یک شب از بس که ناراحت بودم و نمی خواستم حسین به جبهه برود، خوابیدم در عالم رویا به خوابم آمد و گفت: مامان انگشت شما را بردم، گفتم کجا بردی؟ گفت: انگشت شما را بردم توی جبهه، بعد از خواب که بیدار شدم متوجه شدم انگشت مرا جوهری کرد، و روی رضایت نامه خودش زده گفتم لعنت بر شیطان این چه کاری بود که کردی؟ می گفت: هیچی مامان من دیگر رفتم «جبهه» و خاطرت جمع باشه...
کد خبر: ۴۱۸۹۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۲۳

روایتی خواندنی از خدیجه یوسفی مادر گرامی «شهید بهروز روشن بین»؛ به مناسبت سالروز شهادتش منتشر شد؛
گفتم: مرخصی! گفت: برادرت رفته است ثبت نام کرده است و گفت انشااله که خدا و عیبی ندارد و راضی باش به رضای خدا و شب تا صبح عراقی ها گلوله بر سر ما می ریزند...
کد خبر: ۴۱۸۵۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۱۷

روایتی خواندنی از پدر گرامی «شهید پرویز سالاری»؛ به مناسبت سالروز شهادت منتشر شد
همراه پرويز در كارخانه كلوچه پزي مشغول كار بوديم شبها كه از سر كار به منزل مي آمديم ، پرويز ابتدا وضو مي گرفت و نمازش را مي خواند و بدون اينكه حتي خستگي رفع كند راهي پايگاه بسيج مي شد .به او گفتم پسرم كمي در خانه بمان و استراحت كن بعد به پايگاه برو ...
کد خبر: ۴۱۷۲۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۱۰/۰۱

روایتی خواندنی از همسر و پدر گرامی شهید «علی تاجیک»
زمانی هم که به شهادت رسیده بود خواب دیدم، کنار باغی ایستاده در باغ باز شد و او داخل باغ رفت گفتم: علی کجا می روی؟ گفت دختر خاله می خوام از چوب درختان این باغ یک چوب برای علم امام حسین بیاوریم.
کد خبر: ۴۱۱۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۷/۱۲