دوست دارم خونم در راه اسلام ريخته شود
خصوصیات شهید ابراهیم بهزادی از زبان مادر شهید
زماني كه فرزندم را در شكم داشتم احساس بسيار خوبي داشتم. هر شب براي طفلي كه در شكم داشتم زيارت عاشورا ميخواندم. نام فرزندم را ابراهيم گذاشتم. از آنجايي كه ابراهيم بسيار زيبا بود، به او ماشاءالله ميگفتيم و به اين ترتيب نام فرزندم از ابراهيم به ماشاالله تغيير كرد.
فرزندم به درس و كتاب بسيار علاقه داشت. به موقع تكاليف درسياش را انجام ميداد. نمازش را به موقع ميخواند. به قشر روحانيت علاقه زيادي داشت. گاهي اوقات از حالات روحاني فرزندم و ايمان قويّش تعجب مي كردم. و از اين بابت خدا را شكر ميكردم كه چنين فرزند با ايماني دارم. هميشه لبخد بر لبانش بود. فرزندم در مبارزات بر ضد رژيم طاغوت نيز حضور فعالانهاي داشت و در جنگ تحميلي نيز با عشق و علاقه وارد جبهه شد.
در نامهها و وصيتنامهاش برايمان مينوشت:( زينبوارانه باشيد، براي مملكت الگو باشيد، امام زمان را ناراحت نكنيد و برايم اشكم نريزيد.)
فرزندم در سال 63 به شهادت رسيد و تقريباً سه روز بعد از شهادت ايشان را تشييع كرديم. ازدحام جمعيت خيلي زياد بود. فرزندم هميشه حالت نوراني داشت و خنده بر لبانش بود. چهرهي نوراني او هميشه در نظرم است.
دوست دارم خونم در راه اسلام ريخته شود
از زبان خواهر شهید ابراهیم بهزادی
برادرم به همه افراد خانواده و دوستان و فاميل احترام ميگذاشت. بسيار مهربان بود. هيچ گاه از خود تعريف نميكرد. نمازش را در مسجد ميخواند. هميشه قرآن قرائت ميكرد. برادرم عضو پايگاه فتح المبين بود و در آنجا فعاليت ميكرد. كتابهاي غير درسي نيز مطالعه ميكرد. ايشان كتابهاي مورد نيازش(غير درسي) را از كتابخانه امانت ميگرفت و مطالعه ميكرد، كتاب هاي مورد علاقه برادرم بيشتر در زمينه مذهبي بود. از صحبت هاي زيباي برادرم اين است كه ميگفت:« دوست دارم خونم در راه اسلام ريخته شود.» برادر با تقوايم در تاريخ 1363/5/10به لقاي پروردگار ومعبود ومعشوقش شتافت.
منبع : بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر