دوشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۵
قبل از عمليات فتح المبين و هنگامي كه به چهره‌ی برادری نگاه می‌كردی شوق و روحيه شهادت طلبی در چهره او پيدا بود. قبل از عمليات معلوم بود كه اكثر بچه‌ها می‌خواهند به مهمانی خدا بروند و دعاهايی و نمازهايی كه اين برادران به جا مي آوردند انسان دلش مي‌خواست در كنار اين برادران بنشيند...» در ادامه خبر خاطرات این شهید والامقام بخوانید.

به گزارش نوید شاهد بوشهر، شهید «حمیدرضا زارعی» یکم بهمن ۱۳۴۱ در شهرستان دشتی از توابع استان بوشهر متولد شد. وی با عضویت در سپاه پاسداران راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید و مفقودالاثر شد.

خاطره از عمليات پيروزمندانه «بدر» برگرفته از دست نوشته های شهيد جاویدالاثر «حميدرضا زارعی» تقدیم نگاهتان می کنیم.

عملیات بَدر از نگاه شهید جاویدالاثر«حمیدرضا زارعی»

سلام بر مهدی (عج) يگانه منجي عالم بشريت، سلام بر نائب بر حقش امام خميني بت شكن زمان، و سلام بر شهيدان به خون خفته كربلا جنوب و غرب و سلام بی پايان بر مفقودين و خلبانان انقلاب اسلامي و سلام بر اسيرانی كه در بند صداميان كافر اسير هستند و سلام بر خانواده‌های پر استقامت اين عزيزان و سلام بر امت حزب الله و شهيد پرور رزمندگان اسلام لبيک گويان به نداي رهبر كبير انقلاب اسلامي امام امت.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
قال رسول الله (ص): اَللهمَّ لا تلكني الي طَرفهً عيْن ابداً.
خدايا من را به اندازه يك چشم به هم زدن به نفسم وا مگذار
يك خاطره كوچک از عمليات پيروزمندانه بدر كه اين حقير در اين عمليات شركت داشته ام و از اين همه خاطراتي از ياد نرفتني در جبهه‌هاي حق عليه باطل وجود دارد كه زبان قاصر از گفتن و قلم ناتوان از نوشتن آن ها مي باشد. ولی به طور مختصر شرح قبل از عمليات تا موقع شركت در داخل عمليات و ادامه عمليات توضيحاتي در اين رابطه داده مي شود.

شب حمله شب از جان گذشتن شب حمله شب ميثاق ياران
قبل از از عملیات بدر روحیه عجیبی در بچه‌ها پیدا شده بود که بعضی از مسئولین می‌گفتند این روحیه برادران همچون روحیه برادران قبل از عملیات فتح المبین بوده و هنگامی که به چهره‌ی برادری نگاه می‌کردی شوق و روحیه‌ی شهادت طلبی در او و چهره‌ی او پیدا بود. قبل از عملیات معلوم بود که اکثر بچه‌ها می‌خواهند به مهمانی خدا بروند و دعا‌هایی و نماز‌هایی که این برادران به جا می‌آوردند انسان دلش می‌خواست در کنار این برادران بنشیند و به کلماتی که از زبان این عزیزان گفته می‌شود گوش فرا دهد.
مدت دو ماه قبل از عملیات به ما مژده داده بودند که شما دراین عملیات شرکت خواهید کرد همه‌ی بچه‌ها خوشحال بودند که خداوند می‌خواهد این توفیق را نصیبشان کند که در عملیات شرکت کنند.
بیست روز به عملیات مانده بود که به ما خبر دادند که شما در عملیات آینده شرکت کنید و باید از نظر روحی و جسمی خودتان را آماده کنید درحالیکه که از نظر روحی و جسمی آماده بودند باز هم شروع کردند به آمادگی هر چه کاملتر خود.
پنج روز به عملیات مانده بود که به ما تجهیزات دادند و تجهیزات ما را چک کردند که همه به طور کامل داده باشند و هیچ گونه کمبودی وجود نداشته باشد. عد از دادن تجهیزات ما را به مقر تاکتیکی انتقال دادند و در آن جا دسته بندی شدیم و هر یک از برادران در رسته‌ای که توانایی آن را داشتند سازماندهی شدند و من به عنوان یک خدمتگزار کوچکی در عملیات مسئولیت بی سیم چی بر عهده داشتم.
یک روز مانده بود به عملیات ما را به مقر عملیاتی انتقال دادند و در آنجا توجیه عملیاتی شدیم نقشه عملیات را به ما نشان دادند و از محوری که باید وارد عمل شویم به طور کامل توضیحات مربوطه دادند. کد و رمز‌های بی سیم را به برادران بی سیم چی دادند و شروع به مطالعه این رمز‌ها کردیم ساعت پنج بعد از ظهر ما را به طرف منطقه‌ی عملیاتی بردند.
به محلی که باید از آن جا به طرف دشمن برویم رسیدیم. در آن جا بچه‌ها همگی از همه خداحافظی می‌کردند؛ و از همدیگر طلب شفاعت می‌کردندو از خدا حلالیت می‌طلبیدند. اشک شوق می‌ریختند و معلوم بود که بچه‌ها می‌خواهند از هم جدا شوند.
ساعت ۶ بعد از ظهر بوسیله  چند فروند قایق موتوری به طرف خط دشمن حرکت کردیم. در راه رفتن برداران اطلاعات عملیات ما را جهت رسیدن به خط مقدم هدایت می‌کردند خط دشمن راهی که قایق‌ها می‌بایست از آن جا عبور کنند خیلی دور بود. به یک کیلومتری دشمن که رسیدیم قایق‌ها را خاموش کردیم. برادران اطلاعاتی و تخریب چی راه را باز کرده بودند و از سیم خار ها‌ی دشمن و میدان مین و موانع دشمن گذشته بودند و سنگر‌های کمین دشمن را خفه کرده بودند. نیرو‌های عقب دشمن که در سنگر‌ها به خواب خرگوشی فرو رفته بودند متوجه حرکت ما نشدند موتور‌های قایق‌ها خاموش بود و بوسیله‌ی پارو زدن به طرف خاکریز دشمن رفتیم و بعد از اینکه سنگر‌های پشت کمین را پشت سر گذاشته هنوز متوجه حرکت ما نشده بودند و در همین حال برادران تکبیرگویان روی دژ دشمن ریختند و شروع به از بین بردن سنگر‌های اجتماعی و استراحتی دشمن کردند و پاک سازی سنگر‌های دشمن از نیرو‌ها با کمترین تلفات انجام شد و خاکریز دشمن فتح گردید.
کار پیشروی در قلب مواضع دشمن آغاز شد به یک دهکده‌ای که یکی از پایگا‌های عراقی در آنجا بود رسیدیم. از طریق بی سیم به ما اعلام کردند که پشت همین دهکده متوقف شوید. همگی بچه‌ها به دستور فرماندهی متوقف شدند و روز اول با هواپیماهی دشمن زیاد روی سر ما و بدون اینکه تانک دشمن در آنجادیده شود به این ترتیب گذشت.
شب دوم پایگاه عراقی‌ها را فتح کردیم و دو روز از عملیات گذشته بود که به ما دستور دادند به عقب برگردید روی دِژ قبلی که خط مقدم عراقی‌ها بوده مستقر شوید.
شب سوم ما به عقب برگشتیم و روی دِژ مستقر شدیم و روز سوم عراقی‌ها با یک گردان تانک تی ۷۲ به روی نیرو‌های اسلام پاتک کرده و این پاتک با پایمردی لشکریان توحید تا حدود زیادی در هم کوبیده شد و عراقی‌ها صبح روز بعداز ساعت ۷ شروع به آوردن تانک‌های خود به منطقه کردند ساعت ۸ صبح پاتک عراقی‌ها شروع شد و این پاتک به نظر من خیلی پاتک سنگین و عجیبی بود تا موقعی که در آنجا بودم حدود ۱۰ تانک عراقی منهدم شده بود که صحنه‌ای قابل توجه بود. سه دستگاه تانک عراقی بوسیله آتش خود عراقی منهدم شد و باعث تشویق نیرو‌های ما و خرد شدن روحیه‌ی دشمن شد.
تا ساعت ۹ در منطقه بودم و جنگ تن به تن نزدیک بود شروع شود که من در همین جا مجروح شدم و توسط برادران حمل مجروح مرا به عقب انتقال دادند؛ و بعد از طریق اطلاعاتی که از دیگران به دست آوردم این پاتک عراقی‌ها باعث تثبیت پیروزی لشکریان اسلام شده بود. بعد از مجروح شدن مرا به عقب انتقال داده بودند به طوری که این عمل سریع انجام پذیرفت که در حدود ۱۶ ساعت بعد از مجروح شدن مرا به بیمارستان امام رضا (ع) مشهد رسانیدند در همانجا چند روزی تحت بیمارستان تحت معالجه پزشکان قرار کرفتم و بعد از بهبودی به منطقه برگشتم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سرباز کوچک امام زمان
حمید رضا زارعی
از روستای درازی استان بوشهر
انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده