شهدا کارمند استان بوشهر
يکشنبه, ۱۲ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۵۷
شهید علی کشاورز در سال 1349 در بردخون شهرستان دیر متولد شدند .ایشان محیط بان محیط زیست بودند که در منطقه حفاظت شده مند به شهادت رسیدند.
زندگینامه و وصیت نامه شهید علی کشاورز

نام و نام خانوادگي : علي كشاورز                           

 نام پدر : غلام                             

نام مادر :  هاجر                            

وضعيت فرزندان : يك فرزند دختر

محل تولد :  بردخون                       

نوع حضور در جبهه :  -

شماره شناسنامه : 2580                   

  تاريخ شهادت : 27/1/1381

تاريخ تولد : 3/12/1349                   

محل شهادت : منطقه حفاظت شده مند(روستاي گزخون)

تحصيلات :  اول راهنمايي                                

شغل :  محيط بان محيط زيست        

مسئوليت(هنگام شهادت): محيط بان

محل دفن : گلزار شهداي بردخون

زندگینامه

در حريم نگاه آهوان

(شهيد علي كشاورز)

آفتاب اسفند ماه سال يكهزار و سيصد و چهل و نه هجري خورشيدي،بردخون را در پرتو نور رو به گرمي نهاده خود گرفته بود . گل و لاي كوچه هاي پهن بردخون،خشك شده و علف هاي صحرايي غرور سبزي ناب خود را به زردي رفته رفته محتوم سپرده بودند

اسفند،در اين حوالي پايان كار بهاري است ،كه سر زده،پيش از روزگاري كه دامن بر دشت و بيابان بگسترد،به ديداري كوتاه از آن بسنده مي كند،درست،همچون آهويي رمنده كه با عبوري آرام ،نگاه آدمي را در فرصتي كوتاه به دنبال مي كشد

((غلام))با قامتي كوتاه،نقطه اي را در غرب بردخون آن روزگار،براي زندگي خود و اهل منزلش برگزيده بود . خانه محقر او رو به بيابان و پشت به آبادي واقع شده بود، اما خود با شيرين سخني و مزاح گويي هايش در ميان مردم جاي داشت . جدي در كار،و شوخ و با مزه در كردار و رفتار ((غلام)) كوتاه قامت،اسفند ماه آن سال را در انتظار زايمان دوباره ((هاجر)) همسر نجيب و زحمت كش خود آغاز كرده بود . زمستان سبز آن سال را بدون هاجر بر چارپاي خود سوار شده و بارهاي علف را بي هاجر بر پشت آن بسته بود ،تا ميهمان تازه بزم ساده خانه اش به سلامت پاي بر دامن حيات بگذارد

پس از  ((مختار)) و ((مظفر)) ، ((علي))سومين چراغ روشني  بخش خانه غلام و هاجر شد .

سه ماه از اسفند ماه گذشته بود،كه غلام،صبحگاهان نشئه نسيم صبحگاهي را در دل خود احساس مي كرد و در جنب و جوش چابكانه خود،در حالي كه حياط ساده اش از صداي بزغاله ها و بوي پهن هاي نم كشيده لبريز شده بود،صداي((كل))و ((صلوات))زنهاي درون پاگلي،كه به دلجويي و قابلگي هاجر پا به ماه آمده بودند،نشاط و تپش حيات را در او دو چندان كرد ((علي))هم زاده شد،تا عائله غلام،سر گرم خوش نشستن با شيرين كاري هاي نوزادي ديگر شود و رنج روزگار را با لبخند خاموش و رويايي قنداقه پيچ كودكانه اش از دل بزدايد

سوم اسفند ماه سال چهل و نه خورشيدي،سر آغاز عمر فرزندي از فرزندان غلام بود كه ماه ها و سالها،در همان خانه محقر غلام بي نام و نشان زيست و تابستان هاي داغ و زمستانهاي پر خاطره را پشت سر گذارد كودكانه او نيز چون  پدر،بيابان هاي پر رمزو راز را  شناخت.

بسيار روزها به همراه او به ديدن پرندگان خوش خط و خال غريبي مي نشست ،كه نگاهي آشنا داشتند و حس و حالي معصومانه و دوست داشتني  علي با قفس هاي كوچك ((بلبل))و((دميل))زندگي مي كرد و در خمزارهاي بردخون ،شكارهاي معصومانه او با ابزاري ساده و كودكانه، بي آنكه شكار را بيازارد،صورت مي گرفت

علي ،رفته رفته،بزرگ و بزرگ تر مي شد . حضورش در دبستان فولادي كه در مجاورت خانه محقرشان بود،او را با دنيايي ديگر پيوند داد . چشم به دنيايي تازه گشود . بي آنكه فراموش كند كه فرزند ((غلام))فقير است،درس و مشق زيستن را با تمرين رنج و عناي روزگار كشيدن به هم آميخت با علاقه و دلبستگي تامي كه به دايي هاي درس خوانده و اهل معرفت و ايمان خود  داشت ،راهي نو را،از كنار همان((تلگدو))هاي(2) حاشيه دهكده بي ملال بردخون،به سمت آينده آغاز كرد

پنج سال از عمر خود را هم،علي،در دبستان گذراند و پاي به اولين سال دوره راهنمايي گذارد اما تماشاي شكستگي قامت و در هم فرو ريختن ميان سالي پدر،غصه نان و غم توشه زندگي و آن نوجوان فهميده را وادار به همراهي و همدلي با پدر در تكاپوي زندگي كرد و او را از روزهاي خوش كلاس و درس و هم قطاران مدرسه اي دور كرد . علي((آب))و ((بابا))را در مدرسه آموخته بود و به جايي رسيده بود كه در روز هيجدهم ارديبهشت سال 1368 ،با شور و اشتياق و دلبستگي به نظام جمهوري اسلامي در حالي كه افتخار مي كرد،خواهر زاده سرباز شهيدحيدر بردستاني ،است،كسوت زيباي سربازي را به تن كرد و خدمت مقدس سربازي را آغاز نمود،پس از بيست و چهار ماه خدمت سرانجام در روز هيجدهم مرداد سال 1370 ،به آغوش پدر پيرو مادر اندوه كشيده خويش بازگشت . غلام(مشهدي غلام) اگرچه رخت به كوي پيري كشيده بود و همسر داغ برادران بر دل نيز دست كمي از او نداشت،اما تماشاي قد و قامت فرزندان عزيزي كه با لقمه حلال حاصل از زحمات آنها بزرگ شده بودند به او شور جواني مي بخشيد تا او همچنان اهل خانه و همسايگان خود را با مطايبه هاي شيرينش بخنداند

علي در سال 1375 ،موفق به اخذ گواهينامه دريانوردي (به عنوان ملوان موتور لنج) نيز شد و با توان جسماني و روحيه آميخته با غيرت و ايماني كه داشت،قطب اصلي نان آوري خانه واقع شد . برادران بزرگتر،آشيانه در برون از حياط محقر آنها زده و مستقل شده بودند،اين بود كه او و برادرش ((حسن))پشت به پشت يكديگر داده و به جاي خانه هاي گلي و فرسوده اي  كه  روزگاري  خوش  را  در آنها گذرانده  بودند،منزلگاههاي ديگرگونه بنا كردند،تا به جبران زحمت هاي بي شائبه پدر،او را كه ديگر افتاده و عليل شده بود در خانه هايي نو،دلجويي و پرستاري كنند .


پس   از   شهادت   دايي هاي علي،سردار  شهيد يوسف  و  شهيد  حيدر بردستاني،حاج محمد،دايي بزرگترشان كه سنگ صبور خاندان و ايل و تبارشان است،از خواهر زادگان خود و پدر و مادرشان غافل نماند . ((علي))را ديگر،مردي كامل يافت كه با تعصب مذهبي ناب خود ،غيرت و شجاعت هم همراه كرده بود . لذا پس از آغازبه كار علي در اداره محيط زيست،دختر خود ((زهره))را به عقد او در آورد (1) . زهره كه كارشناس مشاوره و روان شناسي بود ،با تمام اختلاف درجه مدرك تحصيلي ،عمه زاده خود را آنچنان داراي شعور بالاي زندگي تشخيص داد ،كه كوچكترين درنگي در پذيرفتن ازدواج با او جايز ندانست . 

آغاز كار ((علي))در محيط زيست،فصل ديگري بسيار ديگر گونه در زندگي او گشود . با اعتقاد و ايمان زلالي كه در او بود،خود را در شغل جديدش ،در معرض امتحان سخت صداقت و راستي ديد . در انجام وظايف محيط باني،با دقت و ظرافت عمل مي كرد و ذره اي عدول در انجام وظيفه را جايز نمي دانست .  شب و روز علي  به حراست از حريم نازك نگاه آهوان بي پناه در دشت هاي كويري بخش بردخون اختصاص يافت . بي ادعا،بي رنگ و بي ملاحظه ،با اقدامات قاطعانه و شجاعانه خود،هراس تفنگ هاي صيادان را ازدلهاي كوچك آهوان دور مي كرد و در آخر هم جان عزيز خود را كه به پاكي چشمان آهوان رمنده بود،بر سر اين كار فدا كرد و شهد شهادت نوشيد

((محدثه))،فرزند علي،تازه زبان باز كرده بود و با دست هاي كوچكش مي توانست،غبار بيابانهاي تحت حمايت پدر را از لباس هاي سبز محيط باني او بتكاند و شب ها،تا دير هنگام چشمان كوچكش را در انتظار باز آمدن پدر شجاعش باز نگه دارد،كه روزگار،آشيانه او، پدر و مادرش را با خزان مرگ پدر،دستخوش اندوه سوزناك يتيمي كرد . ((علي كشاورز)) محيط بان با غيرت و شجاع،در يكي از ماموريت هاي شب هنگام خود،پس از غروب روز 27 فروردين سال 1381 قلب خود را كه لبريز از مهر آهوان معصوم گرديده بود،هدف تير قضا يافت و با چند گلوله پياپي، در بيابانهاي بردخون يك كيلومتري جنوب روستاي گزخون او و همكار عزيزش ،مرحوم شهيد قلي بيرامي، در خاك و خون غلتيدند . شايد پيام خون او، پيام مجنون بياباني نظامي بود كه مي گفت:

آن كس  كه  نه  آدمي  است گرگ است

                                         آهوكشي      آهويي      بزرگ     است

گردن   مزنش  كه  بي  وفا نيست

                                   در     گردن    او    رسن   روا    نيست

 

 ((مشهدي غلام))پدر پير علي،كه هر غمي را جز داغ جگرگوشه تحمل كرده و به آن لبخند زده بود پس از شهادت فرزند رشيدش روزهايي سخت را پيش روي خود ديد . او،كه با همه پيري و افتادگي همچنان دلي جوان و روحي شكيبا داشت،با مرگ غير منتظره فرزند،عنان طاقت را از دست شكيبايي افتاده ديد و چندي پس از شهادتش،خود نيز مرغ روح را از قفس جسم رنجور آزاد يافت و در ديار باقي آرام گرفت.








منبع

گردآورنده : عابدی - مجید

محل نشر : بوشهر

تاریخ نشر : ۱۳۸۳/۱۲/۲۴

رده دیویی : ۹۵۵.۰۸۴۳

قطع : رقعی

جلد : شومیز

تعداد صفحه : ۲۷۶

نوع اثر : گردآوری

زبان کتاب : فارسی

شماره کنگره : DSR۱۴۹۷/ع۳۳ب۸

نوبت چاپ : ۱

تیراژ : ۲۰۰۰

شابک : ۹۶۴-۷۹۵۰-۷۱-۳

 

 

 

 

 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده